(کمک قلبم داره اتیش میگیره)
(کمک قلبم داره اتیش میگیره)
P6
فلش بک به زمانی که شب شده و یونگی و کوک رفتن
ویو ا/ت
(من چرا اینقدر بد بختم) با صدای بلند فکر میکردم که یهو یه صدایی پشت گوشم احساس کردم
_چرا
وقتی گفت چرا دیگه نتونستم جلوی بغضم رو بگیرم و شروع کردم به گریه کردن +هق اخه چطوری میگی چرا نه اینکه زندگیم گل و بلبل بود ولی دلم براش تنگ شده (که دستشو رو کمرم کشید و گفت: _عیب نداره درست میشه
نمیدونم چرا ولی با گفتن حرفش اروم شدم (دستشو رو شونه ام گذاش و سرمو رو شونش گذاشت )(میدونید که چی میگم)
_منم وقتی ۷ سالم بود مامانم رو از دست دادم و میدونم دوری از خانوادت چقد دردناکه
بهش نگا کردم اونم کرد
یه لحضه دیدم دستام داره عرق میکنه ضربان قلبم بالا رفته و یه حس خوب دارم
که خودمو جمع و جور کردم
+ببخشید ا...ر...ب...اب زیاده روی کردم (از گفتن ارباب بدم میومد احساس میکردم یه بردم)
_نیاز نیس ارباب صدام کنی صدام کن جیمین تا اینجوری هر دو مون راحت باشیم
(احساس کردم داره ذهنمو میخونه داره درکم میکنه کاش این لحضه بار ها تکرار میشد)
ویو جیمین
وقتی دیدمش یاد خودم افتادم که مامانم مرده بود شاید این یه دلیلی بود که بی رحم شده بودم ولی تا وقتی ا/ت رو دیدم همه چی عوض شد و تو قلبم جرقه ای زد
قدم اولو خوب رفتم تو همین فکرا بودم که اجوما ا/ت رو صدا زد اخه الاننننن
اجوما :ا/ت بیا کمکم کن میزو بچینم اون یکی خدمتکارا دارن تمیزکاری میکنن
ویو ا/ت
اخههه الاننننن اجومااا
+اگه اجازه بدید من از خدمتتون مرخص شم ارب...یعنی مستر جیمین
_خواهش میکنم بفرمایید
P6
فلش بک به زمانی که شب شده و یونگی و کوک رفتن
ویو ا/ت
(من چرا اینقدر بد بختم) با صدای بلند فکر میکردم که یهو یه صدایی پشت گوشم احساس کردم
_چرا
وقتی گفت چرا دیگه نتونستم جلوی بغضم رو بگیرم و شروع کردم به گریه کردن +هق اخه چطوری میگی چرا نه اینکه زندگیم گل و بلبل بود ولی دلم براش تنگ شده (که دستشو رو کمرم کشید و گفت: _عیب نداره درست میشه
نمیدونم چرا ولی با گفتن حرفش اروم شدم (دستشو رو شونه ام گذاش و سرمو رو شونش گذاشت )(میدونید که چی میگم)
_منم وقتی ۷ سالم بود مامانم رو از دست دادم و میدونم دوری از خانوادت چقد دردناکه
بهش نگا کردم اونم کرد
یه لحضه دیدم دستام داره عرق میکنه ضربان قلبم بالا رفته و یه حس خوب دارم
که خودمو جمع و جور کردم
+ببخشید ا...ر...ب...اب زیاده روی کردم (از گفتن ارباب بدم میومد احساس میکردم یه بردم)
_نیاز نیس ارباب صدام کنی صدام کن جیمین تا اینجوری هر دو مون راحت باشیم
(احساس کردم داره ذهنمو میخونه داره درکم میکنه کاش این لحضه بار ها تکرار میشد)
ویو جیمین
وقتی دیدمش یاد خودم افتادم که مامانم مرده بود شاید این یه دلیلی بود که بی رحم شده بودم ولی تا وقتی ا/ت رو دیدم همه چی عوض شد و تو قلبم جرقه ای زد
قدم اولو خوب رفتم تو همین فکرا بودم که اجوما ا/ت رو صدا زد اخه الاننننن
اجوما :ا/ت بیا کمکم کن میزو بچینم اون یکی خدمتکارا دارن تمیزکاری میکنن
ویو ا/ت
اخههه الاننننن اجومااا
+اگه اجازه بدید من از خدمتتون مرخص شم ارب...یعنی مستر جیمین
_خواهش میکنم بفرمایید
۷.۷k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.