⁵ دقیقه تا مرگ
⁵ دقیقه تا مرگ
pt¹⁴
راوی:
اتمون که بسته شده بود اعصابش خط خطی بود که یهو جیمین دستش رو گذاشت روی پای ات
*جیمینننننننننن(داد
-چته ترسیدم
*دستتتتتتتت
-ولم کن بابا
جیمین بدون توجه به ات سمت خونه رفت و ات رو بغل کرد و برد و گذاشتش روی مبل توی اتاق و گفت
- اگه ادم باشی و در نری بازت میکنم
*باشه
-قول؟
*قول
جیمین ات رو باز کرد و همین که ات اومد بدوعه جیمین دستش رو کشید و ات افتاد بغلش اونم روی پاهاششششش
جیمین اروم دم گوش ات گفت
-شب عروسی میدونی که چی میشه نه؟
من میخوام عملیش کنم(بم
*ات اومد بلند شه که جیمین حلقهدی دستش رو تنگ تر کرد و گفت
-نمیوتی از دست من در بری بیب
یهو جیمین ات رو برگردوند و......
(ـــــــ اهم اهم مزاحم نشیمـ ـــــــــــــ)
فرداش ات لخـ.ـت بغل جیمین از خواب بیدار شد اومد که بلند شه جیمین سفت تر بغلش کرد و گفت
-کجا بیب
*ولم کن
ات یهو یادش اومد که لخـ.ته یهو پتو رو کشید روی خودش و رفت زیر پتو
جیمین با تعجب گفت
-چته؟
*هیچی
-نکنه خجالت میکشی؟
*نه(بلند
-اره معلومه
جیمین پتو رو از روی ات کشید و گفت
-خجالت نکش من همه چیو قبلا دیدم
گوجه کوچولو
*یااااااا
-راستی امروز باید به خدمت جان برسم میخوای نیا..
*نه میام
.
.
جیمین و ات باهم به سمت جایی که جان رو برده بودن رفتن
جیمین و ات رفتن نزدیک جان و ات گفت
*چه حسی داری قراره بمیری؟
~هیچی فقط باید کارتو تموم میکردم
*اشغال
جیمین متوجه قیافه ی سایکو و تذسناک ات شد
ات گفت
*جیمین میشه برام یه کاری انجام بدی؟
-چیکار کنم؟
*میشه از کاپیو اسکوپلنیا برای کشتنش استفاده کنی؟
~اون چیه(ترسیده
*کاپیو اسکوپلنیا
یه شکـ.ـنجه ی روسی هستش قربانی رو به صندلی میبندن و دستگاه رو جلوش قرار میدم
دستگاه یه مته بزرگ داره که هر پنج دقبقه پنج میلی متر بدنت رو سوراخ میکنه تا بمیری
ولی با درد
~چ....چی؟
-باشه(پشماش ریخته
همه ی کسایی که اونجا بودن پراشون ریخته بود
جونگ هی دستگاه رو اماده کرد و میخواست روشنش کنه که ات گفت
*وایسا
بزار من روشنش کنم (روشو کرد طرف جان تخم مرغی و ادامه داد) میبی دوتا پدال داره اولی اوتوماته و دومی هر وقت پات رو بزاری روش کار میکنه
اول بزار خودم شروعش کنم(سایکووووو
~نه نه ببخشید
*یگه دیره
ات دستگاه رو روشن کرد
جیمین متوجه شد ات داره از درد کشیدن جان لذت میبره
ات لب زد
*حدود چند ساعت دیگه کارت تمومه ولی با درد میمیری
اما.....
بزار کمی دردشو بیشتر کنم
(ات رو به جیمین
جیمین کلتت رو بده
-چی؟(متعجب
*کلتت تفنگت
-اها بیا
ات روشو کرد طرف جان و شروع کرد به تیر زدن داد بلند داد میزد و درد میکشید و ات هم از درد کشیدن اون خوشحال بود
ات به نقاط حساس بدنش تیر زد طوری که نمیره
حمایت🖤
pt¹⁴
راوی:
اتمون که بسته شده بود اعصابش خط خطی بود که یهو جیمین دستش رو گذاشت روی پای ات
*جیمینننننننننن(داد
-چته ترسیدم
*دستتتتتتتت
-ولم کن بابا
جیمین بدون توجه به ات سمت خونه رفت و ات رو بغل کرد و برد و گذاشتش روی مبل توی اتاق و گفت
- اگه ادم باشی و در نری بازت میکنم
*باشه
-قول؟
*قول
جیمین ات رو باز کرد و همین که ات اومد بدوعه جیمین دستش رو کشید و ات افتاد بغلش اونم روی پاهاششششش
جیمین اروم دم گوش ات گفت
-شب عروسی میدونی که چی میشه نه؟
من میخوام عملیش کنم(بم
*ات اومد بلند شه که جیمین حلقهدی دستش رو تنگ تر کرد و گفت
-نمیوتی از دست من در بری بیب
یهو جیمین ات رو برگردوند و......
(ـــــــ اهم اهم مزاحم نشیمـ ـــــــــــــ)
فرداش ات لخـ.ـت بغل جیمین از خواب بیدار شد اومد که بلند شه جیمین سفت تر بغلش کرد و گفت
-کجا بیب
*ولم کن
ات یهو یادش اومد که لخـ.ته یهو پتو رو کشید روی خودش و رفت زیر پتو
جیمین با تعجب گفت
-چته؟
*هیچی
-نکنه خجالت میکشی؟
*نه(بلند
-اره معلومه
جیمین پتو رو از روی ات کشید و گفت
-خجالت نکش من همه چیو قبلا دیدم
گوجه کوچولو
*یااااااا
-راستی امروز باید به خدمت جان برسم میخوای نیا..
*نه میام
.
.
جیمین و ات باهم به سمت جایی که جان رو برده بودن رفتن
جیمین و ات رفتن نزدیک جان و ات گفت
*چه حسی داری قراره بمیری؟
~هیچی فقط باید کارتو تموم میکردم
*اشغال
جیمین متوجه قیافه ی سایکو و تذسناک ات شد
ات گفت
*جیمین میشه برام یه کاری انجام بدی؟
-چیکار کنم؟
*میشه از کاپیو اسکوپلنیا برای کشتنش استفاده کنی؟
~اون چیه(ترسیده
*کاپیو اسکوپلنیا
یه شکـ.ـنجه ی روسی هستش قربانی رو به صندلی میبندن و دستگاه رو جلوش قرار میدم
دستگاه یه مته بزرگ داره که هر پنج دقبقه پنج میلی متر بدنت رو سوراخ میکنه تا بمیری
ولی با درد
~چ....چی؟
-باشه(پشماش ریخته
همه ی کسایی که اونجا بودن پراشون ریخته بود
جونگ هی دستگاه رو اماده کرد و میخواست روشنش کنه که ات گفت
*وایسا
بزار من روشنش کنم (روشو کرد طرف جان تخم مرغی و ادامه داد) میبی دوتا پدال داره اولی اوتوماته و دومی هر وقت پات رو بزاری روش کار میکنه
اول بزار خودم شروعش کنم(سایکووووو
~نه نه ببخشید
*یگه دیره
ات دستگاه رو روشن کرد
جیمین متوجه شد ات داره از درد کشیدن جان لذت میبره
ات لب زد
*حدود چند ساعت دیگه کارت تمومه ولی با درد میمیری
اما.....
بزار کمی دردشو بیشتر کنم
(ات رو به جیمین
جیمین کلتت رو بده
-چی؟(متعجب
*کلتت تفنگت
-اها بیا
ات روشو کرد طرف جان و شروع کرد به تیر زدن داد بلند داد میزد و درد میکشید و ات هم از درد کشیدن اون خوشحال بود
ات به نقاط حساس بدنش تیر زد طوری که نمیره
حمایت🖤
۱۰۵
۲۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.