فوق العاده 👑 پارت سه
از دید جونگ کوک
وقتی دسمالو از رو صورتش برداشتم افتاد رو زمین براید استایل بغلش کردم و بردمش تو ماشین تا رسیدیم بوسان خیلی طول کشید
(البته من نمیدونم ازسئول تا بوسان چقد راهه همینجوری گفتم)
رسیدیم به اون خونه قدیمی ت جنگل کنار ساحل. جای دور افتاده ای بود پس نمیتونستن پیدامون کنن از تو ماشین اوردمش بیرون و بردمش تو اتق وسطیه که از همه اتاقا تاریک تر بود اینطوری دیر تر بیدار میشد به پدرم تلفن کردم:
*الو
+ اوردیش؟
*اره
+خوبه
*اوردمش تو تاق وسطیه همونجا که گفته بودین هنوز به هوش نیمده تازه رسیدیم
+باشه مراقبش باش اون دختر اون اشغاله ممکنه مث خودش باهوش باشه نزار فرار کنه
*چشم حواسم هس
+من تا چند ساعت دیگه میام باید قطع کنم جلسه دارم
............
رفتم یه دوش بگیرم و به جیمین گفتم مراقبش باشه
داشتم موهامو خشک میکردم و به این فک میکردم که باش چیکار کنم که جیمین اومد درو با عجله باز کرد
" هی کوک دختره بیدار شده
* باشه خب!
" ولی خیلی سرو صدا میکنه میگه دارم میمیرم
*چی ! نباید بمیره لازمش دارم
به سرعت رفتم داشت درو میکوبید
همین که درو باز کردم از حال رفت گرفتم بردمش رو تخت
*این چرا همچین شد اخه جیمین
"نمیدونم اول فقط در میزد بد گف نمیتونم نفس بکشم دلرم میمیرم منم اومدم بت گفتم
نبضشو چک کردم ضعیف بود
زنگ زدم به جین و بش گفتم سریع خودشو برسونه( جین پزشک خصوصی باندشونه)
وقتی دسمالو از رو صورتش برداشتم افتاد رو زمین براید استایل بغلش کردم و بردمش تو ماشین تا رسیدیم بوسان خیلی طول کشید
(البته من نمیدونم ازسئول تا بوسان چقد راهه همینجوری گفتم)
رسیدیم به اون خونه قدیمی ت جنگل کنار ساحل. جای دور افتاده ای بود پس نمیتونستن پیدامون کنن از تو ماشین اوردمش بیرون و بردمش تو اتق وسطیه که از همه اتاقا تاریک تر بود اینطوری دیر تر بیدار میشد به پدرم تلفن کردم:
*الو
+ اوردیش؟
*اره
+خوبه
*اوردمش تو تاق وسطیه همونجا که گفته بودین هنوز به هوش نیمده تازه رسیدیم
+باشه مراقبش باش اون دختر اون اشغاله ممکنه مث خودش باهوش باشه نزار فرار کنه
*چشم حواسم هس
+من تا چند ساعت دیگه میام باید قطع کنم جلسه دارم
............
رفتم یه دوش بگیرم و به جیمین گفتم مراقبش باشه
داشتم موهامو خشک میکردم و به این فک میکردم که باش چیکار کنم که جیمین اومد درو با عجله باز کرد
" هی کوک دختره بیدار شده
* باشه خب!
" ولی خیلی سرو صدا میکنه میگه دارم میمیرم
*چی ! نباید بمیره لازمش دارم
به سرعت رفتم داشت درو میکوبید
همین که درو باز کردم از حال رفت گرفتم بردمش رو تخت
*این چرا همچین شد اخه جیمین
"نمیدونم اول فقط در میزد بد گف نمیتونم نفس بکشم دلرم میمیرم منم اومدم بت گفتم
نبضشو چک کردم ضعیف بود
زنگ زدم به جین و بش گفتم سریع خودشو برسونه( جین پزشک خصوصی باندشونه)
۱۶.۴k
۱۴ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.