پارت ۳۷
پارت ۳۷
چند دقیقه بعد هیون اومد روی تخت و دستاشو دور کمرم حلقه کرد و سرشو توی گردنم برد و عطر تنمو بو کشید احساس کردم یه قطر آب روی گردنم چکید هیون داشت گریه میکرد
+هی...هیون
بلند شدی و صورتشو توی دستت گرفتی
_ ات هق هق نمیتونم بدون تو زندگی کنم هق هق
محکم بغلم کردو منم سرشو نوازش کردم
+ هیونجین اینو بدون فقط بخاطر این بچه کنارت میمونم بهت هیچ احساسی ندارم فهمیدی ؟
_ باشه هق هق تو فقط کنارم بمون هق هق ترکم نکن هق هق
+ هیونجین گریه نکن تحمل اینکه کسی اشک بریزه رو ندارم
ازت جدا شدو سرتو روی بالشت گذاشتی اونم بغلت کردو خوابیدین...
چند دقیقه بعد هیون اومد روی تخت و دستاشو دور کمرم حلقه کرد و سرشو توی گردنم برد و عطر تنمو بو کشید احساس کردم یه قطر آب روی گردنم چکید هیون داشت گریه میکرد
+هی...هیون
بلند شدی و صورتشو توی دستت گرفتی
_ ات هق هق نمیتونم بدون تو زندگی کنم هق هق
محکم بغلم کردو منم سرشو نوازش کردم
+ هیونجین اینو بدون فقط بخاطر این بچه کنارت میمونم بهت هیچ احساسی ندارم فهمیدی ؟
_ باشه هق هق تو فقط کنارم بمون هق هق ترکم نکن هق هق
+ هیونجین گریه نکن تحمل اینکه کسی اشک بریزه رو ندارم
ازت جدا شدو سرتو روی بالشت گذاشتی اونم بغلت کردو خوابیدین...
۱.۷k
۳۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.