زندگی رویایی🧝♀️ ✨
لیا عکس رو برای ات میفرسته و وقتی که ات عکس رو میبینه
ات. اه چقدر جذابه وای صبر کن ببینم این که انگار خود لیا هستش (وهمچنان ات دو متر پرید هوا 🥲🤌)ات همین جوری به عکس خیره شده بود که یه لحظه به خودش اومد دید ساعت 9 هستش ( بچه ها توی قصری که توش ات زندگی میکنه ساعت خواب _ ساعت ناهار _ ساعت شام و ساعت استراحت
برای هر کدوم تایم خاصی مشخص شده مثلا تایم خواب ساعت 9:30 شب هستش) ات. وای بدبخت شدم نیم ساعت دیگه بابام میاد چک میکنه که من خوابم یا نه و دوباره ات دو متر پرید هوا ات رفت سریع لباساش رو عوض کرد موهاشو شونه کرد و بافت رفت 🚾 و کارای لازم رو انجام چشمبند شو
برداشت چراغ رو خاموش کرد و چراغ خوابش رو روشن کرد و گرفت خوابید ( بچه ها ات فوبیای تاریکی داره و هر شب باید هم یه چراغ روشن باشه هم یه چیزی مثل عروسک بقلش باشه )
که یه 5 دیقه بعد پدر
ش مثل پدرای ایرانی 😁 اومد کلشو کرد تو در و دید خوابه و دوباره پنج دقیقه بعد مادرش اومد و یه 3 پایه اورد و نشت روش و ساعت ها به ات خیره شد 😐
پایان پارت 4
ات. اه چقدر جذابه وای صبر کن ببینم این که انگار خود لیا هستش (وهمچنان ات دو متر پرید هوا 🥲🤌)ات همین جوری به عکس خیره شده بود که یه لحظه به خودش اومد دید ساعت 9 هستش ( بچه ها توی قصری که توش ات زندگی میکنه ساعت خواب _ ساعت ناهار _ ساعت شام و ساعت استراحت
برای هر کدوم تایم خاصی مشخص شده مثلا تایم خواب ساعت 9:30 شب هستش) ات. وای بدبخت شدم نیم ساعت دیگه بابام میاد چک میکنه که من خوابم یا نه و دوباره ات دو متر پرید هوا ات رفت سریع لباساش رو عوض کرد موهاشو شونه کرد و بافت رفت 🚾 و کارای لازم رو انجام چشمبند شو
برداشت چراغ رو خاموش کرد و چراغ خوابش رو روشن کرد و گرفت خوابید ( بچه ها ات فوبیای تاریکی داره و هر شب باید هم یه چراغ روشن باشه هم یه چیزی مثل عروسک بقلش باشه )
که یه 5 دیقه بعد پدر
ش مثل پدرای ایرانی 😁 اومد کلشو کرد تو در و دید خوابه و دوباره پنج دقیقه بعد مادرش اومد و یه 3 پایه اورد و نشت روش و ساعت ها به ات خیره شد 😐
پایان پارت 4
۲.۷k
۱۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.