فیک : فقط من؛ فقط تو
پارت _۷۸
طوری که همه ب طرفش برگشتن.
و نگاه ترسناکی ب ات کردو با قدم های بلند ب سمت پله ها رفت
همه تو سکوت سیر میکردن و ات با دهن باز ب حرکات تهیونگ نگاه میکرد
کوک : شئت ات
ات : وا مگه چیکار کردم
کوک : تو میدونی حساسه نباید اینطور باشی
ات : حساسه ک حساسه من نباید نفس بکشم
قرار بود آزاد باشم و الان اختیارم دست خودمه ب هیچکس هم مربوط نمیشه « با داد » ک تقریبا مطمئن بود ک صداش ب گوش تهیونگ رسیده
ات سر میز بلند شد ک هوسوک هم باهاش بلند شد
ات : میرم قدم بزنم
هوسوک : منم میام باهات
پدر ات : ام هوسوک بهتره ک با ات ن....
ات : نه اتفاقا بزار بیاد حداقل اون برام ارزش قائله
دست هوسوک رو گرفت بیرون رفتن
و همینطور با نفس های عمیق و بلندی ک میکشید هوسوک روبروش قرار گرفت و دست هاش رو گرفت
هوسوک: میشه آروم باشی ات
ات : آخ آخه
هوسوک بوسه ای ب دست ات زد و گفت
هوسوک: خواهش میکنم فقط بخاطر من آروم باش
ات : خیلی خب
و لبخندی زد
هوسوک:همیشه حتی اگه من هم نبودم همینطور لبخند بزن
ات : هی تو همیشه پیشم میمونی مگه نه اوپا ؟
هوسوک : همینطوره
و دوباره قدم زدن
هوسوک: فک نکنم چیزی خورده باشی نظرت با ی رستوران کره ای چیه ؟
ات : وایی اره خیلی وقته دلم برای غذاهامون تنگ شده و امروز نتونستم چیزی بخورم
هوسوک : باشه بزن بریم
تقریبا ات کل میز رو درو کرده بود و با دهن پر ک باعث شده بود لپ هاش پوف کنه و محتوای غذا. دور لب هایش قرار گرفته بود
چشماش رو بست و
ات : خیلی ممنون اوپا بدجور کیف داد
هوسوک: اینها ک چیزی نیست
ات : اون ولی خیلی خوب بود
هوسوک: اول اون رو قورت بده حداقل بتونی که حرف بزنی کوچولو
ات : درسته
و با کیوتی تموم با عجله غذاش رو داخل معدش هدایت کردو
ات : اخییی
هوسوک: آم من بذاره فردا ب کره برم ات
ات : ها چرا
هوسوک : ام بلاخره خب منم کار دارم
تو هم قول بده زود بیای ها
ات : اوه حتما هنوز هم معلمم میمونی درسته ؟!
هوسوک : اگه تو بخوای چرا ک نه
ات : اوه دیدن اون دختره واقعا قراره آزارم بده
هوسوک: هی من حواسم بهت هست نمیزارم مشکلی پیش بیاد هوم؟
ات : درسته حالا بیا برگردیم خونه چون ی عالمه خوابم میاد
هوسوک : بریم
و ب عمارت رسیدن ولی ات خودش رو نگه داشته بود ک نخوابه و مشکلی درست نشه و مونده بود الان بره داخل تهیونگ قراره چ ری اکشنی نشون بده آروم داخل شدن و تقریبا همه جا آروم بود
ته یونگ
بعد از اونکه ات اون حرف ها رو زد ناراحت بودم اره اون حق انتخاب داره و فکر میکنه ک اون برام ارزش نداره ولی خیلی سخت در اشتباهه نمیدونه اون. تموم زندگی کنه لعنتی
ب دستیارم زنگ زدم گفتم ک چند تا الکل و مشروب بیاره حوصله رفتن ب بار رو نداشتم و ات احتمالا داره بهش خوش میگذره پس نیازی ب نگرانی نیس
و یک ساعتی بود ک فقط مینوشیدم ولی هوشیاریم رو از دست ندادم ک دیدم ات اومد داخل اوه حتما خوش گذشته چیزی نگفتم و فقط تماشاش میکردم
ات : خو خوبی
تهیونگ : .....
شرط پارت بعد 66تا لایک و کامنت 💟
طوری که همه ب طرفش برگشتن.
و نگاه ترسناکی ب ات کردو با قدم های بلند ب سمت پله ها رفت
همه تو سکوت سیر میکردن و ات با دهن باز ب حرکات تهیونگ نگاه میکرد
کوک : شئت ات
ات : وا مگه چیکار کردم
کوک : تو میدونی حساسه نباید اینطور باشی
ات : حساسه ک حساسه من نباید نفس بکشم
قرار بود آزاد باشم و الان اختیارم دست خودمه ب هیچکس هم مربوط نمیشه « با داد » ک تقریبا مطمئن بود ک صداش ب گوش تهیونگ رسیده
ات سر میز بلند شد ک هوسوک هم باهاش بلند شد
ات : میرم قدم بزنم
هوسوک : منم میام باهات
پدر ات : ام هوسوک بهتره ک با ات ن....
ات : نه اتفاقا بزار بیاد حداقل اون برام ارزش قائله
دست هوسوک رو گرفت بیرون رفتن
و همینطور با نفس های عمیق و بلندی ک میکشید هوسوک روبروش قرار گرفت و دست هاش رو گرفت
هوسوک: میشه آروم باشی ات
ات : آخ آخه
هوسوک بوسه ای ب دست ات زد و گفت
هوسوک: خواهش میکنم فقط بخاطر من آروم باش
ات : خیلی خب
و لبخندی زد
هوسوک:همیشه حتی اگه من هم نبودم همینطور لبخند بزن
ات : هی تو همیشه پیشم میمونی مگه نه اوپا ؟
هوسوک : همینطوره
و دوباره قدم زدن
هوسوک: فک نکنم چیزی خورده باشی نظرت با ی رستوران کره ای چیه ؟
ات : وایی اره خیلی وقته دلم برای غذاهامون تنگ شده و امروز نتونستم چیزی بخورم
هوسوک : باشه بزن بریم
تقریبا ات کل میز رو درو کرده بود و با دهن پر ک باعث شده بود لپ هاش پوف کنه و محتوای غذا. دور لب هایش قرار گرفته بود
چشماش رو بست و
ات : خیلی ممنون اوپا بدجور کیف داد
هوسوک: اینها ک چیزی نیست
ات : اون ولی خیلی خوب بود
هوسوک: اول اون رو قورت بده حداقل بتونی که حرف بزنی کوچولو
ات : درسته
و با کیوتی تموم با عجله غذاش رو داخل معدش هدایت کردو
ات : اخییی
هوسوک: آم من بذاره فردا ب کره برم ات
ات : ها چرا
هوسوک : ام بلاخره خب منم کار دارم
تو هم قول بده زود بیای ها
ات : اوه حتما هنوز هم معلمم میمونی درسته ؟!
هوسوک : اگه تو بخوای چرا ک نه
ات : اوه دیدن اون دختره واقعا قراره آزارم بده
هوسوک: هی من حواسم بهت هست نمیزارم مشکلی پیش بیاد هوم؟
ات : درسته حالا بیا برگردیم خونه چون ی عالمه خوابم میاد
هوسوک : بریم
و ب عمارت رسیدن ولی ات خودش رو نگه داشته بود ک نخوابه و مشکلی درست نشه و مونده بود الان بره داخل تهیونگ قراره چ ری اکشنی نشون بده آروم داخل شدن و تقریبا همه جا آروم بود
ته یونگ
بعد از اونکه ات اون حرف ها رو زد ناراحت بودم اره اون حق انتخاب داره و فکر میکنه ک اون برام ارزش نداره ولی خیلی سخت در اشتباهه نمیدونه اون. تموم زندگی کنه لعنتی
ب دستیارم زنگ زدم گفتم ک چند تا الکل و مشروب بیاره حوصله رفتن ب بار رو نداشتم و ات احتمالا داره بهش خوش میگذره پس نیازی ب نگرانی نیس
و یک ساعتی بود ک فقط مینوشیدم ولی هوشیاریم رو از دست ندادم ک دیدم ات اومد داخل اوه حتما خوش گذشته چیزی نگفتم و فقط تماشاش میکردم
ات : خو خوبی
تهیونگ : .....
شرط پارت بعد 66تا لایک و کامنت 💟
۷۸.۹k
۱۱ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۵۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.