استاد ماهر(دکتر قلب من)🫂❤🥺 paet 𖣘𖣘①⑨𖣘𖣘
جینهو:خیلی بد جنسی *روشو برگردوند*
ته: الان قهر کردی؟
جینهو: ...
ته:باشه ببخشید
جینهو:دیگه بس کن راه بیوفت
ته: اوکی
.
.
.
جینهو:من نمیرم
شوگا:تو کهمیدونی من خودم نخواستماینطوری بشه
جینهو:من نمیرم میخوام پیش تو بمونم
ته:جینهو بدو بیا دیر شد*داد(چون دوره)*
جینهو: وایستا
شوگا:عشقم برو نگران نباش
جینهو:ولی من میخوام پیش تو بمونم
شوگا:دیگه داری عصبیم میکنیا بدو برو*جدی*
جینهو:ایشششششش باش انگار خیلی دوت داری منو نبینی واقعا که برات متاسفم
شوگا:وایست...
جینهو:*رفت*
شوگا:وایییی از دست این من چیکار کنم؟*خنده کرد و سرشو تکون داد*
.
.
جینهو:بریم
ته:چه عجب بالاخره شما رضایت دادین
جینهو:شروع نکن دیگه اهههه
....
شهر اینچون:/
بالاخره بعد چند ساعت رسیدیم اینچون خیلی اوضاع اونجا خراب بود، تقریبا نصف شهر نابود شده بود ، خدارو شکر زلزله سئول به ای شدت نبود ، اما پیشبینی میکردن که اونجام میاد چون نزدیک اینجون بود
با صدای ته به خودم اومدم:
جینهو رسیدیم پیاده شو
جینهو:اوکی
همینکه از ماشین پیاده شدیم کلی سر و صدا بود که اصلا نمیشد تحمل کرد ولی چاره ای نبود
ته:خوب ایستگاه امادست ، لطفا برید وسایلتونو بزارید تو کانکسی که اونحا هست*با دست نشون داد* اونی که اسمبیمارستان روشه ، بعد این که وسایلتونو گذاشتید سریع بیاید ایستگاه ، منم میرم یا فرماده صحبت کنم
همه:بله
.
.
بعد گذاشتن وسیله هامون به سمت درمانگاه که چه عرض کنم همه بیرون بودن ما همکارمونو سریع شروع کردیم با این اوضاعی من میبینم کارمون ی سالی طول میکشه
..
تهیونگ هم بعد هماهنگ کردن با فرمانده اون منطقه اومد و کارشو شروع کرد
پرش زمانی به شب:/
جینهو: اخخخخخخخ کمرم داره میشکنه
ته:برو استراحت کن من هستم
جینهو:ن نمیتونم کلی مریض هست اینجا
ته:برو استراحت کن به خودت فشار نیار حالت تو بد بشه کی میخواد مریضارو درمان کنه؟
جینهو:باشه من رفتم
ته:اوکی
*رفت توی کانکس*
.
.
جینهو:اخیششششش چقدر خسته شدماا
گوشی شو که تا الان ی نگاه هم بهش ننداخته بود برداشت وقتی روشنش کرد دید نزدیک ۶۰ تا میسکال از شوگا داره، شوگا بیکار بوده نزدیک ۳۰ تا پیامم بهش داده بود
گفتم بهش زنگ بزنم حتما خیلی نگرانم شده(😑)
وقتی زنگ زدم بعد یه بوق برداشت:
الو جینهو؟
جینهو:سلام
شوگا:کجایی تو دختر میدونی چند بار بهت زنگ زدم؟چرا جواب نمیدی؟ لاقل جواب پیامامو میدادی
جینهو:حالا چیشده مگه
شوگا:خانم و باش میگه چیشده
جینهو:خوب ...
سولهی ی دفعه وارد اتاقک شد:
ج..جینهو بدو بیا *نفس نفس*
جینهو:چیشده؟
ت..دکتر کیم
...
ته: الان قهر کردی؟
جینهو: ...
ته:باشه ببخشید
جینهو:دیگه بس کن راه بیوفت
ته: اوکی
.
.
.
جینهو:من نمیرم
شوگا:تو کهمیدونی من خودم نخواستماینطوری بشه
جینهو:من نمیرم میخوام پیش تو بمونم
ته:جینهو بدو بیا دیر شد*داد(چون دوره)*
جینهو: وایستا
شوگا:عشقم برو نگران نباش
جینهو:ولی من میخوام پیش تو بمونم
شوگا:دیگه داری عصبیم میکنیا بدو برو*جدی*
جینهو:ایشششششش باش انگار خیلی دوت داری منو نبینی واقعا که برات متاسفم
شوگا:وایست...
جینهو:*رفت*
شوگا:وایییی از دست این من چیکار کنم؟*خنده کرد و سرشو تکون داد*
.
.
جینهو:بریم
ته:چه عجب بالاخره شما رضایت دادین
جینهو:شروع نکن دیگه اهههه
....
شهر اینچون:/
بالاخره بعد چند ساعت رسیدیم اینچون خیلی اوضاع اونجا خراب بود، تقریبا نصف شهر نابود شده بود ، خدارو شکر زلزله سئول به ای شدت نبود ، اما پیشبینی میکردن که اونجام میاد چون نزدیک اینجون بود
با صدای ته به خودم اومدم:
جینهو رسیدیم پیاده شو
جینهو:اوکی
همینکه از ماشین پیاده شدیم کلی سر و صدا بود که اصلا نمیشد تحمل کرد ولی چاره ای نبود
ته:خوب ایستگاه امادست ، لطفا برید وسایلتونو بزارید تو کانکسی که اونحا هست*با دست نشون داد* اونی که اسمبیمارستان روشه ، بعد این که وسایلتونو گذاشتید سریع بیاید ایستگاه ، منم میرم یا فرماده صحبت کنم
همه:بله
.
.
بعد گذاشتن وسیله هامون به سمت درمانگاه که چه عرض کنم همه بیرون بودن ما همکارمونو سریع شروع کردیم با این اوضاعی من میبینم کارمون ی سالی طول میکشه
..
تهیونگ هم بعد هماهنگ کردن با فرمانده اون منطقه اومد و کارشو شروع کرد
پرش زمانی به شب:/
جینهو: اخخخخخخخ کمرم داره میشکنه
ته:برو استراحت کن من هستم
جینهو:ن نمیتونم کلی مریض هست اینجا
ته:برو استراحت کن به خودت فشار نیار حالت تو بد بشه کی میخواد مریضارو درمان کنه؟
جینهو:باشه من رفتم
ته:اوکی
*رفت توی کانکس*
.
.
جینهو:اخیششششش چقدر خسته شدماا
گوشی شو که تا الان ی نگاه هم بهش ننداخته بود برداشت وقتی روشنش کرد دید نزدیک ۶۰ تا میسکال از شوگا داره، شوگا بیکار بوده نزدیک ۳۰ تا پیامم بهش داده بود
گفتم بهش زنگ بزنم حتما خیلی نگرانم شده(😑)
وقتی زنگ زدم بعد یه بوق برداشت:
الو جینهو؟
جینهو:سلام
شوگا:کجایی تو دختر میدونی چند بار بهت زنگ زدم؟چرا جواب نمیدی؟ لاقل جواب پیامامو میدادی
جینهو:حالا چیشده مگه
شوگا:خانم و باش میگه چیشده
جینهو:خوب ...
سولهی ی دفعه وارد اتاقک شد:
ج..جینهو بدو بیا *نفس نفس*
جینهو:چیشده؟
ت..دکتر کیم
...
۴۱.۶k
۲۶ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.