p4
(ویو کوک)
ساعت ۱۰ شبه هنوز ا. ت نیومده خونه خیلی نگرانشم وای رفتم خونه پدر بزرگم همه اونجا بودن وقتی رسیدم از زن عموم پرسیدم ا. ت کی میاد و گفت امشب پیشه دوستش میمونه یعنی این دختر همیشه منو حرص میده هوففف
(ویو ا. ت)
با جنی داشتیم فیلم میدیدیم که گوشیم زنگ خورد بدون نگاه کردن به اسنش جواب دادم
+ الو
_ الو ا. ت
+ کوک؟ کارم داشتی که زنگ زدی؟
_ آره
+ خب بگو
_ چرا امشب خونه دوستت میمونی
+ خب میخوام بمونم مشکلیه
_ آره مشکله میام دنبالت هر وقت تک زدم بیا پایین
+ یاااا من میخوام پیشه دوستم بمونم نمیام پایینننن
_ میای پایین
+ نمیامممم در زدی در رو باز نمی کنم
_ منم در رو میشکونم میام داخل اعصابمو خورد نکن دارم رانندگی میکنم
+به من چه میخوام پیش دوستام باشم تو بر گرد
_ جلوی درم بیا در رو باز کن
+ چیییی به این زودی. اوفففف
پایان مکالمه
"چیشده ا. ت
+ جونگکوک پایینه
" چییی دیدی گفتم دوست داره
+ دوستم نداره
" دارههه. من میرم در رو براش باز کنم تو هم برو لباساتو بپوش
+هوفففف
(از زبان جنی)
رفتم در رو براش باز کردم اومد داخل
"سلام
_ سلام (سرد)
" آم ا. ت داره لباس میپوشه الان میاد
_باشه (سرد)
جنی توی ذهنش وای چقدرم سردعهههه حتما با ا. ت مهربونه. خدایا لطفا منه سینگلم بتونم یکی مثله اینو پیدا کنم
(ویو ا. ت)
لباسم رو عوض کردم رفتم پایین دیدم جونگکوک روی کاناپه نشسته و منتظره منه رفتم پیش جنی که جونگکوک
گفت
_ خب ا. ت بلند شو که باید بریم
+بریم
_بریم
بعدشم از جنی خدافظی کردم و با کوک رفتیم تو ماشین و توی ماشین هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد جونگکوک منو بغل کرد و برد گذاشت روی تختم توی اتاق از این حرکتش تعجب کردم ولی چیزی نگفتم و جونگکوک رفت بیرون قلبم داشت تند میزد و به سینم کوبیده میشد وای من کی اینطوری عاشق شدم که یادم نمیاد بیخیال بلاخره لباسام رو بایه لباسه خواب عوض کردم و رفتم توی تختم یکم کتاب خوندم دیدم چشمام کم کم داره گرم میشه واسه همین کتاب رو گذاشتم کنار و چراغ رو خاموش کردم چشمام رو گذاشتم رو هم و به خواب رفتم
بچه ها ببخشید که کم شد ولی من فعلا چیزی به ذهنم نمیرسه و معذرت میخوام که اینقدر دیر فعالیت میکنم آخه من دیگه زیاد نمیام تو ویسگون واسه همینم یادم میره براتون آپ کنم و... همین دیگه ممنون که حمایت میکنین خیلی دوستون دارم بای تا بعد 🖐🏻🍰💕
ساعت ۱۰ شبه هنوز ا. ت نیومده خونه خیلی نگرانشم وای رفتم خونه پدر بزرگم همه اونجا بودن وقتی رسیدم از زن عموم پرسیدم ا. ت کی میاد و گفت امشب پیشه دوستش میمونه یعنی این دختر همیشه منو حرص میده هوففف
(ویو ا. ت)
با جنی داشتیم فیلم میدیدیم که گوشیم زنگ خورد بدون نگاه کردن به اسنش جواب دادم
+ الو
_ الو ا. ت
+ کوک؟ کارم داشتی که زنگ زدی؟
_ آره
+ خب بگو
_ چرا امشب خونه دوستت میمونی
+ خب میخوام بمونم مشکلیه
_ آره مشکله میام دنبالت هر وقت تک زدم بیا پایین
+ یاااا من میخوام پیشه دوستم بمونم نمیام پایینننن
_ میای پایین
+ نمیامممم در زدی در رو باز نمی کنم
_ منم در رو میشکونم میام داخل اعصابمو خورد نکن دارم رانندگی میکنم
+به من چه میخوام پیش دوستام باشم تو بر گرد
_ جلوی درم بیا در رو باز کن
+ چیییی به این زودی. اوفففف
پایان مکالمه
"چیشده ا. ت
+ جونگکوک پایینه
" چییی دیدی گفتم دوست داره
+ دوستم نداره
" دارههه. من میرم در رو براش باز کنم تو هم برو لباساتو بپوش
+هوفففف
(از زبان جنی)
رفتم در رو براش باز کردم اومد داخل
"سلام
_ سلام (سرد)
" آم ا. ت داره لباس میپوشه الان میاد
_باشه (سرد)
جنی توی ذهنش وای چقدرم سردعهههه حتما با ا. ت مهربونه. خدایا لطفا منه سینگلم بتونم یکی مثله اینو پیدا کنم
(ویو ا. ت)
لباسم رو عوض کردم رفتم پایین دیدم جونگکوک روی کاناپه نشسته و منتظره منه رفتم پیش جنی که جونگکوک
گفت
_ خب ا. ت بلند شو که باید بریم
+بریم
_بریم
بعدشم از جنی خدافظی کردم و با کوک رفتیم تو ماشین و توی ماشین هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد جونگکوک منو بغل کرد و برد گذاشت روی تختم توی اتاق از این حرکتش تعجب کردم ولی چیزی نگفتم و جونگکوک رفت بیرون قلبم داشت تند میزد و به سینم کوبیده میشد وای من کی اینطوری عاشق شدم که یادم نمیاد بیخیال بلاخره لباسام رو بایه لباسه خواب عوض کردم و رفتم توی تختم یکم کتاب خوندم دیدم چشمام کم کم داره گرم میشه واسه همین کتاب رو گذاشتم کنار و چراغ رو خاموش کردم چشمام رو گذاشتم رو هم و به خواب رفتم
بچه ها ببخشید که کم شد ولی من فعلا چیزی به ذهنم نمیرسه و معذرت میخوام که اینقدر دیر فعالیت میکنم آخه من دیگه زیاد نمیام تو ویسگون واسه همینم یادم میره براتون آپ کنم و... همین دیگه ممنون که حمایت میکنین خیلی دوستون دارم بای تا بعد 🖐🏻🍰💕
۴.۲k
۱۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.