پارت ۲۲ آوای عشق
برگشتم دیدم کوکه... وای خدا چه غلطی کنم حالا عرق کرده بودم.
کوک:« سلام رکسانا.
من:« س...سلام.
دستشو آورد جلو و عرق روی پیشونیم و پاک کرد.
کوک:« چقدر عرق کردی!
وای خدا این سوراخ موش کجاست من برم توش...
من:« آهم... خب... راستش سالن تمرین بودم تمرین زیاد کردم عرق کردم خودت که میدونی تمرینا سخته.
کوک:« آره میدونم... اما نمیدونستم شما سر تمرین غذا میخورید!.
وای گند زدم...
من:« خب... آره دیگه تخفیف قاعل شدن.
کوک:« نیازی نیست دروغ بگی ، خودم میدونم چرا عرق کردی😏😂.
وای خدا... حالا چیکار کنم. گوشه لب پایینم و گاز ریزی گرفتم.
من:« خ...خب... با اجازتون من میرم باید برم استراحت کنم خداحافظ.
کوک:« برو برو بسلامت.
کوک(توذهنش): آی آی آی دو دقیقه دیگه وایساده بود باید زنگ میزدم ارژانس ، ولی خیلی زود رفت میخواستم بیشتر ببینمش...
خاک برسرت بریزن دختره نفهم این همه وقت هیچ کوفتی نخوردی بعد یه کاره رفتی تو مهمونی مشروب خوردی اسکل...
هرچی از دهنم در میومد نسار خودم کردم😐... خب دیگه بسه به اندازه کافی شخصیت خودم و خورد کردم😄. توی راه یکی از اعضای گروهشونو دیدم.
جیهوپ:« سلاااام.
من:« سلام.
وای نکنه به دوستاشم گفته باشه! نه بابا آدم اینجور کارارو که به رفیقش نمیگه!.
جیهوپ:« چه خشگل شدی ، البته همیشه عالی هستی!.
من:« خیلی ممنون نظر لطفته... ببخشید من باید برم یکم عجله دارم.
جیهوپ:« بسلامت.
وای از خجالت حتا روم نمیشه تو چشم رفیقاش نگاه کنم...
دیگه رفتم خونه و استراحت کردم ، هرکاری میکردم خوابم نمیبرد ، همش یاد دیشب می افتادم. آیییییییی... حتا فکرشم منو میکشه. در زدن رفتم درو باز کردم ، ای خاک عالم این اینجا چیکار میکنه چطوری فهمیده من اینجام!..............
ادامه پارت بعد
لایک و کامنت فراموش نشه عشقا💕
کوک:« سلام رکسانا.
من:« س...سلام.
دستشو آورد جلو و عرق روی پیشونیم و پاک کرد.
کوک:« چقدر عرق کردی!
وای خدا این سوراخ موش کجاست من برم توش...
من:« آهم... خب... راستش سالن تمرین بودم تمرین زیاد کردم عرق کردم خودت که میدونی تمرینا سخته.
کوک:« آره میدونم... اما نمیدونستم شما سر تمرین غذا میخورید!.
وای گند زدم...
من:« خب... آره دیگه تخفیف قاعل شدن.
کوک:« نیازی نیست دروغ بگی ، خودم میدونم چرا عرق کردی😏😂.
وای خدا... حالا چیکار کنم. گوشه لب پایینم و گاز ریزی گرفتم.
من:« خ...خب... با اجازتون من میرم باید برم استراحت کنم خداحافظ.
کوک:« برو برو بسلامت.
کوک(توذهنش): آی آی آی دو دقیقه دیگه وایساده بود باید زنگ میزدم ارژانس ، ولی خیلی زود رفت میخواستم بیشتر ببینمش...
خاک برسرت بریزن دختره نفهم این همه وقت هیچ کوفتی نخوردی بعد یه کاره رفتی تو مهمونی مشروب خوردی اسکل...
هرچی از دهنم در میومد نسار خودم کردم😐... خب دیگه بسه به اندازه کافی شخصیت خودم و خورد کردم😄. توی راه یکی از اعضای گروهشونو دیدم.
جیهوپ:« سلاااام.
من:« سلام.
وای نکنه به دوستاشم گفته باشه! نه بابا آدم اینجور کارارو که به رفیقش نمیگه!.
جیهوپ:« چه خشگل شدی ، البته همیشه عالی هستی!.
من:« خیلی ممنون نظر لطفته... ببخشید من باید برم یکم عجله دارم.
جیهوپ:« بسلامت.
وای از خجالت حتا روم نمیشه تو چشم رفیقاش نگاه کنم...
دیگه رفتم خونه و استراحت کردم ، هرکاری میکردم خوابم نمیبرد ، همش یاد دیشب می افتادم. آیییییییی... حتا فکرشم منو میکشه. در زدن رفتم درو باز کردم ، ای خاک عالم این اینجا چیکار میکنه چطوری فهمیده من اینجام!..............
ادامه پارت بعد
لایک و کامنت فراموش نشه عشقا💕
۲۸.۴k
۲۴ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.