سایه سیاه (F2) pt³
پارت 3
دایانا : واقعا جای قشنگیه
جیمین : اره خیلی قشنگه پدر و مادرم اینجا رو باهم ساختن اینجارو خیلی دوس دارن
داشتم باهاش حرف میزدم که دیدم چشماشو محکم بسته و صورتشو جم کرده
دایانا : جیمین ... اههه
جیمین : چیشده عزیزم ، دایانا چیشده؟
دایانا : سرم... تیر میکشه
جیمین : خیله خب اروم باش عزیزم بیا یکم اب بخور
دایانا ؛ پارچ اب روی میز رو برداشت و توی لیوان اب ریخت و داد بهم اب خوردم سرم خیلی درد میکرد
دایانا : جیمین ، سرم خیلی درد میکنه
جیمین : باید یکم استراحت کنی عزیزم
دایانا : کجا ؟ اخه اینجا که نمیشه
جیمین : چرا نمیشه اینجا طبقه بالا یه سوئیت داره
دایانا : واقعا؟ میشه بریم
جیمین : چرا نمیشه ، همین الان میریم
جیمین ؛ رفتم توی اشپزخونه هانا رو صدا کردم
هانا : بله جیمین کاری داشتی ؟
جیمین: اره ، سوییت بالا هنوزم همونجوریه
هانا : اره ، خاله وقتی خسته میشه میره اونجا ، چطور مگه ؟
جیمین : میشه کلیداشو بدی ، دایانا یکم خسته میخوام ببرمش بالا استراحت کنه
هانا : باشه بیا اینم کلیدا
جیمین : ممنونم
جیمین ؛ رفتم پیش دایانا و گفتم بریم رفتیم بالا درو باز کردم و رفتیم داخل یه تخت و چند تا کاناپه داخل اتاق بود دست دایانا رو گرفتم بردمش رو تخت اروم کمکش کردم دراز بکشه خودمم کنارش خوابیدم یه دستمو گذاشتم زیر سرم گفتم :
بخواب عزیزم منم همینجا پیشتم
دایانا : نمیدونم چرا ولی خیلی بی حالم اصن حالم خوب نیست
جیمین : میخوای بریم پیش دکتر
دایانا : نه لازم نیست فعلا یکم استراحت میکنم اگه حالم بد تر شد میریم
جیمین : باشه عزیزم
چشماشو بست منم بی سرو صدا بهش خیره شدم میدونستم چرا حالش بده....
شرط : 25 Like
دایانا : واقعا جای قشنگیه
جیمین : اره خیلی قشنگه پدر و مادرم اینجا رو باهم ساختن اینجارو خیلی دوس دارن
داشتم باهاش حرف میزدم که دیدم چشماشو محکم بسته و صورتشو جم کرده
دایانا : جیمین ... اههه
جیمین : چیشده عزیزم ، دایانا چیشده؟
دایانا : سرم... تیر میکشه
جیمین : خیله خب اروم باش عزیزم بیا یکم اب بخور
دایانا ؛ پارچ اب روی میز رو برداشت و توی لیوان اب ریخت و داد بهم اب خوردم سرم خیلی درد میکرد
دایانا : جیمین ، سرم خیلی درد میکنه
جیمین : باید یکم استراحت کنی عزیزم
دایانا : کجا ؟ اخه اینجا که نمیشه
جیمین : چرا نمیشه اینجا طبقه بالا یه سوئیت داره
دایانا : واقعا؟ میشه بریم
جیمین : چرا نمیشه ، همین الان میریم
جیمین ؛ رفتم توی اشپزخونه هانا رو صدا کردم
هانا : بله جیمین کاری داشتی ؟
جیمین: اره ، سوییت بالا هنوزم همونجوریه
هانا : اره ، خاله وقتی خسته میشه میره اونجا ، چطور مگه ؟
جیمین : میشه کلیداشو بدی ، دایانا یکم خسته میخوام ببرمش بالا استراحت کنه
هانا : باشه بیا اینم کلیدا
جیمین : ممنونم
جیمین ؛ رفتم پیش دایانا و گفتم بریم رفتیم بالا درو باز کردم و رفتیم داخل یه تخت و چند تا کاناپه داخل اتاق بود دست دایانا رو گرفتم بردمش رو تخت اروم کمکش کردم دراز بکشه خودمم کنارش خوابیدم یه دستمو گذاشتم زیر سرم گفتم :
بخواب عزیزم منم همینجا پیشتم
دایانا : نمیدونم چرا ولی خیلی بی حالم اصن حالم خوب نیست
جیمین : میخوای بریم پیش دکتر
دایانا : نه لازم نیست فعلا یکم استراحت میکنم اگه حالم بد تر شد میریم
جیمین : باشه عزیزم
چشماشو بست منم بی سرو صدا بهش خیره شدم میدونستم چرا حالش بده....
شرط : 25 Like
۱۰۰.۶k
۱۰ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.