part 86
#part_86
#فرار
ولی بیرون رفتنت واسه چیه آخه !؟
صدای ارسلان اومد که کلافه پرید وسط حرفشو گفت :
- متین..متین.. بس کن پسر همه اینارو میدونم ولی این دختر به اصطلاح فراری به من پناه اورده و داره کمکم میکنه تو که وضعیت منو میدونی حالا که داره بزرگترین مشکل منو حل میکنه منم تا آخرین توانم هواشو دارم یعنی باید از همه جهت خیالشو راحت کنم که پشتشم تا همه تمرکزشث بزاره رو نقشش جلو مامان و اینکه بعد از اینکه از اینجا رفت خودشو واسه هر رفتار و عکس العملی آماده کنه خواهش میکنم تو دیگه ناامیدم نکن که خیلی فشار رومه بهش قول دادم میفهمی ؟؟
دیگه صدایی نیومد
دستمو جلوی دهنم گذاشتم تا اشکام نریزه متین راست میگفت یه دختر فراری بودم یه دختری که معلوم نبود برا شون که کیم و خانوادم کین ولی واقعا خدا دوستم داشت که از بین این همه خونه سر از خونه ای دراوردم که صاحبش با اینکه پولداره ولی اونقدر انسانیت داره که پای قولی که به یه دختر بی پناه داده بمونه که زیر حرفش نزنه راحت میتونست ازم سو استفاده کنه هر شب تو اتاقش میخوابیدم ولی حتی نگاه بدم بهم ننداخت هوامو هم داره خدایا کمکم کن مشکلشو حل کنم این ادم مردونگیشو خیلی خوب بهم ثابت کرد باعث شد جوری بهش اعتماد کنم که به سامان بعد از چهار سال نتونستم بکنم اونقدر تو خودم بودم نفهمیدم ارسلان از کی جلوم ایستاده و داره با ناراحتی نگام میکنه
برام مهم نبود بفهمن گوش ایستادم متین پشتش ایستاده بود و با شرمندگی و ناراحتی داشت نگام میکرد ارسلان خواست چیزی بگه که متین زودتر گفت :
- نیکا خانم ببخشید واقعا منظوری نداشتم من نگران ارسلانو شما هستم فقط همین !
تند تند سرمو تکون دادمو همینجوری که سرمو انداختم پایین اشکامم پاک کردم اونا چه گ*ن*ا*هی کردن ؟ هول گفتم :
- م..میدونم .. میدونم آقا متین حق با شماست همینشم خیلیه که بهم اعتماد کردید با اینکه نمی شناسیدم من واقعا بهتون مدیونم هم واسه اون شب هم واسه درک الان
متین باز خواست چیزی بگه که اینبار ارسلان نزاشت و گفت
- متین میشه تنهامون بزاری ؟
متین یکم مکث کرد و سرشو به نشونه ی مثبت تکون داد سرشو انداخت پایین و رفت من همچنان سرم پایین بود و هیچی نمیگفتم فقط اروم اشک میریختم
#فرار
ولی بیرون رفتنت واسه چیه آخه !؟
صدای ارسلان اومد که کلافه پرید وسط حرفشو گفت :
- متین..متین.. بس کن پسر همه اینارو میدونم ولی این دختر به اصطلاح فراری به من پناه اورده و داره کمکم میکنه تو که وضعیت منو میدونی حالا که داره بزرگترین مشکل منو حل میکنه منم تا آخرین توانم هواشو دارم یعنی باید از همه جهت خیالشو راحت کنم که پشتشم تا همه تمرکزشث بزاره رو نقشش جلو مامان و اینکه بعد از اینکه از اینجا رفت خودشو واسه هر رفتار و عکس العملی آماده کنه خواهش میکنم تو دیگه ناامیدم نکن که خیلی فشار رومه بهش قول دادم میفهمی ؟؟
دیگه صدایی نیومد
دستمو جلوی دهنم گذاشتم تا اشکام نریزه متین راست میگفت یه دختر فراری بودم یه دختری که معلوم نبود برا شون که کیم و خانوادم کین ولی واقعا خدا دوستم داشت که از بین این همه خونه سر از خونه ای دراوردم که صاحبش با اینکه پولداره ولی اونقدر انسانیت داره که پای قولی که به یه دختر بی پناه داده بمونه که زیر حرفش نزنه راحت میتونست ازم سو استفاده کنه هر شب تو اتاقش میخوابیدم ولی حتی نگاه بدم بهم ننداخت هوامو هم داره خدایا کمکم کن مشکلشو حل کنم این ادم مردونگیشو خیلی خوب بهم ثابت کرد باعث شد جوری بهش اعتماد کنم که به سامان بعد از چهار سال نتونستم بکنم اونقدر تو خودم بودم نفهمیدم ارسلان از کی جلوم ایستاده و داره با ناراحتی نگام میکنه
برام مهم نبود بفهمن گوش ایستادم متین پشتش ایستاده بود و با شرمندگی و ناراحتی داشت نگام میکرد ارسلان خواست چیزی بگه که متین زودتر گفت :
- نیکا خانم ببخشید واقعا منظوری نداشتم من نگران ارسلانو شما هستم فقط همین !
تند تند سرمو تکون دادمو همینجوری که سرمو انداختم پایین اشکامم پاک کردم اونا چه گ*ن*ا*هی کردن ؟ هول گفتم :
- م..میدونم .. میدونم آقا متین حق با شماست همینشم خیلیه که بهم اعتماد کردید با اینکه نمی شناسیدم من واقعا بهتون مدیونم هم واسه اون شب هم واسه درک الان
متین باز خواست چیزی بگه که اینبار ارسلان نزاشت و گفت
- متین میشه تنهامون بزاری ؟
متین یکم مکث کرد و سرشو به نشونه ی مثبت تکون داد سرشو انداخت پایین و رفت من همچنان سرم پایین بود و هیچی نمیگفتم فقط اروم اشک میریختم
۲.۴k
۲۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.