پارت ۲۱ ( جنگ یا عشق )
فردا صبح قرار بود که همو ببینن
ا.ت با حال خوبی از خواب بیدار شودم دلم برای مادرم تنگ شده براشون یه نامه نوشتم و
فرستادم بعد لباس هامو پوشیدم موهامو شوند کردم به حیاط قصر رفتم و کمی قدم زدم
کوک
وقتی بیدار شودم رفتم حموم لباس هامو پوشیدم رفتم به کار های قصر برسم که دیدم هیونگم
اونجا ست خیلی عصبی شودم ولی برروی خودم نیاودم رفتم پیشش
وقتی کارمون تموم شود داشتیم باهم راه میرفتیم
+ خیلی خوب تموم شود
# آره 😁😁
+تصمیمت برای آینده چیه؟
# خوب یه دختری هست که خیلی ازش خوشم امده میخوام از پدر اجازه بگیرم باهاش ازدواج
کنم بعدش .........
+وایستا ببینم میشه اسم این دخترو بگی ؟😕
# آره اسمش مثل خودش خوشگل اسمش ا.ت قشنگ نیست ؟😁😁
+ خیلی عصبانی شودم دیگه چیزی دست خودم نبود روبهروش بدون حرکت وایستادم
لایک لطفا
کامنت بزارین
مرسییییییییییییییییییییییی 😁😁😀😀😀😘😘😘
ا.ت با حال خوبی از خواب بیدار شودم دلم برای مادرم تنگ شده براشون یه نامه نوشتم و
فرستادم بعد لباس هامو پوشیدم موهامو شوند کردم به حیاط قصر رفتم و کمی قدم زدم
کوک
وقتی بیدار شودم رفتم حموم لباس هامو پوشیدم رفتم به کار های قصر برسم که دیدم هیونگم
اونجا ست خیلی عصبی شودم ولی برروی خودم نیاودم رفتم پیشش
وقتی کارمون تموم شود داشتیم باهم راه میرفتیم
+ خیلی خوب تموم شود
# آره 😁😁
+تصمیمت برای آینده چیه؟
# خوب یه دختری هست که خیلی ازش خوشم امده میخوام از پدر اجازه بگیرم باهاش ازدواج
کنم بعدش .........
+وایستا ببینم میشه اسم این دخترو بگی ؟😕
# آره اسمش مثل خودش خوشگل اسمش ا.ت قشنگ نیست ؟😁😁
+ خیلی عصبانی شودم دیگه چیزی دست خودم نبود روبهروش بدون حرکت وایستادم
لایک لطفا
کامنت بزارین
مرسییییییییییییییییییییییی 😁😁😀😀😀😘😘😘
۲۱.۹k
۲۷ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.