𝙿𝙰𝚁𝚃 ¹²
بعد از اینکه تلفنو قطع کردم رفتم تو هال و منتظر شدم که سوهو بیاد...
جیمین: ا/ت من بیرون منتظرتم
ا/ت: جیمین لطفا
جیمین: چیزی شده
ا/ت: ها...ن...نه بابا فقط خواستم بگم که خودم میتونم برم نمیخوام به زحمت بیوفتی
جیمین: مشکلی نیست میرسونمت
ا/ت ویو: ای خدا ای سوهو چرا نمیاد پس ، هی استرس اینو داشتم که یه وقت دیر نکنه که یهو زنگ درو زد...
مامان رفت تا درو باز کنه
هلن: بیا تو عزیزم
در خونه رو باز کرد و سوهو اومد تو
سوهو: سلام
هلن: سلام خوبی
سوهو: ممنون ، (چشمش خورد به جیمین که تعظیم کوتاهی کرد و سلام داد)
جیمین: سلام (سرد)
سوهو: ا/ت بریم؟
ا/ت: آره بریم ، فعلا خدافظ جیمین شی
یه وقت نریا تا ظهر باش ناهارو باهم بخوریم
جیمین: (لبخند) باشه
ا/ت: فعلا
جیمین _ هلن: خدافظ
ا/ت دست سوهو رو گرفت از خونه رفتن بیرون..
ا/ت: هوووف ، نمیتونستی زود تر بیای من آنقدر استرس نکشم
سوهو: تو که انقدر ازش خجالت میکشی چرا گفتی برای ناهار بمونه
ا/ت: من از اینکه باهاش تنها باشم خجالت میکشیدم نه وقتی که مامانمم هست که
سوهو: اوکی، فقط قولی که بهم دادی رو فراموش نکنیاااا
ا/ت: آخه بچه ها اگه بفهمن ما باهم قرار میزاریم مخصوصا سوجین اذیتم میکنن
سوهو: اولن نفهمیدی که اون پسره سال بالایی عاشقته؟ دومن تو بگو که ما باهم قرار میزاریم اگه بزارم کسی اذیتت کنه.
ا/ت: باش
رفتیم سر کلاس نشستیم و زنگ اول رو گذروندیم ، زنگ دوم که ورزش داشتیم از کلاس اومدیم بیرون و رفتیم تو حیاط مدرسه دخترا و پسرا از هم جدا شدن و پسرا باهم دیگه داشتم والیبال بازی میکردن و دخترا هم وسطی که یهو صدای ناله کسی اومد سریع دوییدم سمت پسرا که دیدم سوهو افتاده زمین و از درد نمیتونه از جاش بلند شه که مربی اومد و معلوم شد کخ پاش پیچ خورده و متاسفانه دَر رفته و بردنش بیمارستان با وضعیتی که داشت نمیتونستیم باهم برگردیم منم که از تنهایی اومدن بدم میاد پس مجبور شدم آخرین گزینه رو عملی کنم
به مامانم پیامی دادم
"سلام مامان سوهو موقع ورزش پاش آسیب دید و بردنش بیمارستان میتونی به جیمین بگی بیاد دنبالم لطفا؟"
•ادامه دارد•
▪︎پدر خوانده▪︎
#کیم_نامجون #کیم_سوکجین #مین_یونگی #
جیمین: ا/ت من بیرون منتظرتم
ا/ت: جیمین لطفا
جیمین: چیزی شده
ا/ت: ها...ن...نه بابا فقط خواستم بگم که خودم میتونم برم نمیخوام به زحمت بیوفتی
جیمین: مشکلی نیست میرسونمت
ا/ت ویو: ای خدا ای سوهو چرا نمیاد پس ، هی استرس اینو داشتم که یه وقت دیر نکنه که یهو زنگ درو زد...
مامان رفت تا درو باز کنه
هلن: بیا تو عزیزم
در خونه رو باز کرد و سوهو اومد تو
سوهو: سلام
هلن: سلام خوبی
سوهو: ممنون ، (چشمش خورد به جیمین که تعظیم کوتاهی کرد و سلام داد)
جیمین: سلام (سرد)
سوهو: ا/ت بریم؟
ا/ت: آره بریم ، فعلا خدافظ جیمین شی
یه وقت نریا تا ظهر باش ناهارو باهم بخوریم
جیمین: (لبخند) باشه
ا/ت: فعلا
جیمین _ هلن: خدافظ
ا/ت دست سوهو رو گرفت از خونه رفتن بیرون..
ا/ت: هوووف ، نمیتونستی زود تر بیای من آنقدر استرس نکشم
سوهو: تو که انقدر ازش خجالت میکشی چرا گفتی برای ناهار بمونه
ا/ت: من از اینکه باهاش تنها باشم خجالت میکشیدم نه وقتی که مامانمم هست که
سوهو: اوکی، فقط قولی که بهم دادی رو فراموش نکنیاااا
ا/ت: آخه بچه ها اگه بفهمن ما باهم قرار میزاریم مخصوصا سوجین اذیتم میکنن
سوهو: اولن نفهمیدی که اون پسره سال بالایی عاشقته؟ دومن تو بگو که ما باهم قرار میزاریم اگه بزارم کسی اذیتت کنه.
ا/ت: باش
رفتیم سر کلاس نشستیم و زنگ اول رو گذروندیم ، زنگ دوم که ورزش داشتیم از کلاس اومدیم بیرون و رفتیم تو حیاط مدرسه دخترا و پسرا از هم جدا شدن و پسرا باهم دیگه داشتم والیبال بازی میکردن و دخترا هم وسطی که یهو صدای ناله کسی اومد سریع دوییدم سمت پسرا که دیدم سوهو افتاده زمین و از درد نمیتونه از جاش بلند شه که مربی اومد و معلوم شد کخ پاش پیچ خورده و متاسفانه دَر رفته و بردنش بیمارستان با وضعیتی که داشت نمیتونستیم باهم برگردیم منم که از تنهایی اومدن بدم میاد پس مجبور شدم آخرین گزینه رو عملی کنم
به مامانم پیامی دادم
"سلام مامان سوهو موقع ورزش پاش آسیب دید و بردنش بیمارستان میتونی به جیمین بگی بیاد دنبالم لطفا؟"
•ادامه دارد•
▪︎پدر خوانده▪︎
#کیم_نامجون #کیم_سوکجین #مین_یونگی #
۱۸.۷k
۰۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.