نام فیک = دوست پسر روانی من پارت = ۳۵
نام فیک = دوست پسر روانی من پارت = ۳۵
ات : از درد و سوزش زخم پام بغض کردم و دستامو دور جونگکوک حلقه کردم
جونگکوک وارد ویلا شد در رو باز کرد ) ی دستی و وارد خونه شد و در رو بست و ات رو گذاشت روی کاناپه رفت ی پماد و چسب زخم و باند آورد اروم شروع کرد به پماد زدن
ات : آ... ایپی یواش ت... تر میسوزه ) منحرف نباشیم 1)
کوک : باید تحمل کنی دردشو ( سرد )
ات : چیزی نگفتم و غرق نگاه کردنش شدم که با دقت داشت کارشو انجام میداد
جونگکوک بعد پماد زدن چسب زخم رو چسبوند و خیلی آروم باند رو آورد و آهسته با اون دستاس فاکیش و بلندش دور زخم پای ات پیچید ات غرق نگاه کردن به جونگکوک شده بود جونگکوک کارشو تموم کرد
کوک : تموم شد
ات چیزی نگفت و فقط نگاهش میکرد اون واقعا عاشق شده
کوک : هی ا.ت
نوک سی نه ات رو فشار داد تا به خودش بیاد
ات : ایپی چته
ات بلخره دست از نگاه کردنش برداشت
کوک : وقتی صدات میزنم جوابمو بده ) سرد و جدی
ات : باشه
اینجا اتاقش کجاست؟ میخوام بخوابم
کوک : باهم میخوابیم
جونگکوک دوباره ات رو بر آید استایل بغل کرد . از پله ها بالا رفت و وارد اتاق شد ات رو گذاشت روی تخت و در رو بست و
خودش هم پشت ات روی تخت دراز کشید.
کوک : برگرد
ات : اینطوری راحت ترم
کوک : گفتم برگرد ( بلند )
ات : باشه
ات برگشت سمت جونگکوک و سرشو تو سينه جونگکوک فرو برد و دستاش هم گذاشت رو دلش . جونگکوک اروم از کمرش گرفت و به خودش نزدیک تر کرد. بغلش کرد و اروم هر دو
خوابشون برد
ات : از درد و سوزش زخم پام بغض کردم و دستامو دور جونگکوک حلقه کردم
جونگکوک وارد ویلا شد در رو باز کرد ) ی دستی و وارد خونه شد و در رو بست و ات رو گذاشت روی کاناپه رفت ی پماد و چسب زخم و باند آورد اروم شروع کرد به پماد زدن
ات : آ... ایپی یواش ت... تر میسوزه ) منحرف نباشیم 1)
کوک : باید تحمل کنی دردشو ( سرد )
ات : چیزی نگفتم و غرق نگاه کردنش شدم که با دقت داشت کارشو انجام میداد
جونگکوک بعد پماد زدن چسب زخم رو چسبوند و خیلی آروم باند رو آورد و آهسته با اون دستاس فاکیش و بلندش دور زخم پای ات پیچید ات غرق نگاه کردن به جونگکوک شده بود جونگکوک کارشو تموم کرد
کوک : تموم شد
ات چیزی نگفت و فقط نگاهش میکرد اون واقعا عاشق شده
کوک : هی ا.ت
نوک سی نه ات رو فشار داد تا به خودش بیاد
ات : ایپی چته
ات بلخره دست از نگاه کردنش برداشت
کوک : وقتی صدات میزنم جوابمو بده ) سرد و جدی
ات : باشه
اینجا اتاقش کجاست؟ میخوام بخوابم
کوک : باهم میخوابیم
جونگکوک دوباره ات رو بر آید استایل بغل کرد . از پله ها بالا رفت و وارد اتاق شد ات رو گذاشت روی تخت و در رو بست و
خودش هم پشت ات روی تخت دراز کشید.
کوک : برگرد
ات : اینطوری راحت ترم
کوک : گفتم برگرد ( بلند )
ات : باشه
ات برگشت سمت جونگکوک و سرشو تو سينه جونگکوک فرو برد و دستاش هم گذاشت رو دلش . جونگکوک اروم از کمرش گرفت و به خودش نزدیک تر کرد. بغلش کرد و اروم هر دو
خوابشون برد
۱۷.۶k
۱۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.