پارت ۲۹ (گزارش نکن)
جیمین: باشه
پرش زمان به صبح*
بورام
با نوری خورشید که به صورتم میخورد بیدار شدم بغل جیمین بودم بلند شدم و رفتم پایین
هنوز خواب بودن آب خوردم و دوباره رفتم بالا تو اتاق که دیدم جیمین بیدار شد
بورام: صب بخیر
جیمین : صب توئم بخیر (لبخند)
جیمین
بورامو بغل کردم و یکم باهم حرف زدیم
که یادم اومد باید برم خونه
بهش گفتم و سریع رفتم خونه فقط مامانم بیدار بود
جیمین: سلام
م.جیمین : سلام چرا الا اومدی ؟ کجا بودی؟
جیمین : شب پیش بورام موندم
م.جیمین: چرا خبریه؟
جیمین: ...
م.جیمین : ؟؟
جیمین: من هنوز خوابم میاد میرم بخوابم
م.جیمین: باشه عزیزم
جیمین
رفتم بالا رو تختم درازکشیدم که خوابم برد
دیگه نمیدونم چی شد تا با صدای بورام بیدار شدم
بورام: هی بیدار شووو دیگهههه چقدر میخوابییی
جیمین: ولم کن میخام بخوابمم
بورام
محکم گازش گرفتم که متوجه شدم عصبی شد سرم داد زد ترسیدم هیچ حرفی نزدم فقط زود رفتم بیرون
شرط: ۲۰ لایک ، ۱۰ کامنت
پرش زمان به صبح*
بورام
با نوری خورشید که به صورتم میخورد بیدار شدم بغل جیمین بودم بلند شدم و رفتم پایین
هنوز خواب بودن آب خوردم و دوباره رفتم بالا تو اتاق که دیدم جیمین بیدار شد
بورام: صب بخیر
جیمین : صب توئم بخیر (لبخند)
جیمین
بورامو بغل کردم و یکم باهم حرف زدیم
که یادم اومد باید برم خونه
بهش گفتم و سریع رفتم خونه فقط مامانم بیدار بود
جیمین: سلام
م.جیمین : سلام چرا الا اومدی ؟ کجا بودی؟
جیمین : شب پیش بورام موندم
م.جیمین: چرا خبریه؟
جیمین: ...
م.جیمین : ؟؟
جیمین: من هنوز خوابم میاد میرم بخوابم
م.جیمین: باشه عزیزم
جیمین
رفتم بالا رو تختم درازکشیدم که خوابم برد
دیگه نمیدونم چی شد تا با صدای بورام بیدار شدم
بورام: هی بیدار شووو دیگهههه چقدر میخوابییی
جیمین: ولم کن میخام بخوابمم
بورام
محکم گازش گرفتم که متوجه شدم عصبی شد سرم داد زد ترسیدم هیچ حرفی نزدم فقط زود رفتم بیرون
شرط: ۲۰ لایک ، ۱۰ کامنت
۶.۸k
۱۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.