مافیای من
مافیای_من
خلاصهههه مهمونا رفتن
جیمین : اون چه لباسیه پوشیدیده بودی
ات : خوب کردم
جیمین : ات
ا ت: هم
جیمین : من باید چیکار کنم ببخشی منو
ات : نمد
جیمین نزدیک ات شد
جیمین : دوس دارم بخورمت ( منحرفااا
ات : ولی من دوس ندارم
جیمین : به حرفم گوش ندادی
ات : بدن خودمه چرا گیر میدی
ات خواس بره جیمین دستش رو کشید افتاد رو کاناپه
جیمین : کجا خوشگلم
ات : جیمین اذیتم نکن بازر برم
جیمین : وقتی این لباس رو پشویدی باید فکر اینجاش هم می گردی
ات : جیمین به تو چه من دوس داشتم پشویدم
جیمین : به مت چه ( با خنده عصبی )
جیمین : نمی خوام کسی بدنت رو ببینه فهمیدیییییی؟ ( باداد
ات رفت اتاق درم قفل کرد
جیمین : یااااا کجاااااا
جیمین رفت اتاق خواست در رو بازوکنه قفل بو
جیمین : درو باز کن
ات : باز نمی کنم
جیمین : ات رو عصابم راه نرو باز کن
ات : رو عصابم راه نرو ( جیمین رو مسخره کرد )
جیمین : منو مسخره می کنی
ات : اهوم برو
جیمین رفت از خانه بیرون به کوک زنگ زد هنه چیو گفت لیا و ایو امدن خانه
ات ویو
یهو زنگ خرد رفتم در رووباز کردم ایو و لیا بودن
ایو و لیا : سلام
ات : سلام شما اینجا چیکارمی کنین
لیا : چی شده
ات : هیچی به شما چی شده الان امدین
ایو : ما باید برپسیم چی شده
ات : خب بیایین تو
ایو : خب تعریف کن چی شده چرا با جیمین لج کردی
ات : جیمین گفت دعوا کردیم ؟
لیا : خیر مورچه امد بهم گفت
ات : لیا حال ندارم
ایو : جیمینم حال نداشت
ا ت: خب میگی چیکار کنم
خلاصه باهم حرف زدن ایو ولیا شب موندن صبح داشتن صبحانه می خوردن
اجی ؛ خانم گوشیتون
ات گوشی رو برداشت
ات : بله
جیمین : ات میشه بیام خونه
ات : خیر
جیمین : ات
ات قط کرد
ایو : ات جیمین گناه دوره نکن باهاش
ات : چه گناهی
لیا : هی مثلا خونه خودشه تو از خونش بیرون کردی
ات : باشههه پس من میرم
ایو: یااا ات تو لیا رو نمیشناسی شوخی میکنه دا
یهو ات حالش بد شد رفت دسشویی
لیا و ایو هم رفتن دنبالش
لیا : ات خوبی ؟
ات : خوبم
ایو : می خوای به دکتر زنگ بزنیم
ات :: نه
لیا : به جیمین زنگ بزنیم
ات ؛ یاااا لیا حرص نده
رفتن سرمیز صبحانه خوردن رفتن تو حال نشیتن ایو با گوشی باز یمی کرد ن ات و لیا هم فیلم میدیدن یهو زنگ زد
سلام بر خماری 😂
خلاصهههه مهمونا رفتن
جیمین : اون چه لباسیه پوشیدیده بودی
ات : خوب کردم
جیمین : ات
ا ت: هم
جیمین : من باید چیکار کنم ببخشی منو
ات : نمد
جیمین نزدیک ات شد
جیمین : دوس دارم بخورمت ( منحرفااا
ات : ولی من دوس ندارم
جیمین : به حرفم گوش ندادی
ات : بدن خودمه چرا گیر میدی
ات خواس بره جیمین دستش رو کشید افتاد رو کاناپه
جیمین : کجا خوشگلم
ات : جیمین اذیتم نکن بازر برم
جیمین : وقتی این لباس رو پشویدی باید فکر اینجاش هم می گردی
ات : جیمین به تو چه من دوس داشتم پشویدم
جیمین : به مت چه ( با خنده عصبی )
جیمین : نمی خوام کسی بدنت رو ببینه فهمیدیییییی؟ ( باداد
ات رفت اتاق درم قفل کرد
جیمین : یااااا کجاااااا
جیمین رفت اتاق خواست در رو بازوکنه قفل بو
جیمین : درو باز کن
ات : باز نمی کنم
جیمین : ات رو عصابم راه نرو باز کن
ات : رو عصابم راه نرو ( جیمین رو مسخره کرد )
جیمین : منو مسخره می کنی
ات : اهوم برو
جیمین رفت از خانه بیرون به کوک زنگ زد هنه چیو گفت لیا و ایو امدن خانه
ات ویو
یهو زنگ خرد رفتم در رووباز کردم ایو و لیا بودن
ایو و لیا : سلام
ات : سلام شما اینجا چیکارمی کنین
لیا : چی شده
ات : هیچی به شما چی شده الان امدین
ایو : ما باید برپسیم چی شده
ات : خب بیایین تو
ایو : خب تعریف کن چی شده چرا با جیمین لج کردی
ات : جیمین گفت دعوا کردیم ؟
لیا : خیر مورچه امد بهم گفت
ات : لیا حال ندارم
ایو : جیمینم حال نداشت
ا ت: خب میگی چیکار کنم
خلاصه باهم حرف زدن ایو ولیا شب موندن صبح داشتن صبحانه می خوردن
اجی ؛ خانم گوشیتون
ات گوشی رو برداشت
ات : بله
جیمین : ات میشه بیام خونه
ات : خیر
جیمین : ات
ات قط کرد
ایو : ات جیمین گناه دوره نکن باهاش
ات : چه گناهی
لیا : هی مثلا خونه خودشه تو از خونش بیرون کردی
ات : باشههه پس من میرم
ایو: یااا ات تو لیا رو نمیشناسی شوخی میکنه دا
یهو ات حالش بد شد رفت دسشویی
لیا و ایو هم رفتن دنبالش
لیا : ات خوبی ؟
ات : خوبم
ایو : می خوای به دکتر زنگ بزنیم
ات :: نه
لیا : به جیمین زنگ بزنیم
ات ؛ یاااا لیا حرص نده
رفتن سرمیز صبحانه خوردن رفتن تو حال نشیتن ایو با گوشی باز یمی کرد ن ات و لیا هم فیلم میدیدن یهو زنگ زد
سلام بر خماری 😂
۱۹.۷k
۲۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.