فیک my gad fathe
فیک my gad fathe
Part ¹.
ات ویو :
دوباره طبق معمول صبح خیلی زود بیدار شدم و کارام رو کردم و از خوابگاه مدرسه زدم بیرون
هر روز به خودم میگم این سختی های منم روزی به اتمام میرسه پدر و مادرم قبل مرگشون وضع مالی متوسطی داشتن نه پولدار بودن و نه فقیر یه چیزی بین این دوتا اما همینم برای من مقدار کافیه ای هست من همیشه مجبورم صبح خیلی زود قبل مدرسه برم بیرون چون باید کاره پاره وقتم رو تموم کنم و بعد مدرسه هم همین روال کار رو انجام بدم این کار ها رو میکنم تا بتونم شهریه مدرسه و خوابگاه سال بعدم رو جور کنم مجبورم چون به پول نیاز دارم و هیچ جای دیگه هم یه دختر ۱۶ ساله رو قبول نمیکنن چون سنی نداره و بی تجربه هس ولی خب حداقل آقای پارک بعد کلی التماس منو قبول کرد ، از ته دل خیلی شکستم و خیلی نا امید شدم ولی بخاطر مادرم و پدرم باید تحمل کنم چون همیشه قبل مرگشون بهم میگفتن باید داخل سختی ها تحمل کنی و باید مستقل باشی ......
ات : سلام آقای پارک من اومدم ( آقای پارک صاحب کاره اته و یه پیر مرد مهربونه )
آقای پارک : سلام ا/ت به موقع اومدی برو لباستو بپوش و کارتو شروع کن
ات: چشم آقای پارک همه تلاشم رو میکنم
آقای پارک : همیشه به این روحیه قویت افتخار میکنم ( آروم گفت)
ذهن ات : همیشه بچه های مدرسه مسخره م میکنن چون تو زمستونیم و همه کاپشنای گرون قیمت میپوشن ولی من فقط یونیفرم مدرسم و لباسهای قدیمی مامانم رو دارم
خب بچه ها اینم از پارت اول رمان جدید اگه خوب بود تو کامنتا بهم بگین
Part ¹.
ات ویو :
دوباره طبق معمول صبح خیلی زود بیدار شدم و کارام رو کردم و از خوابگاه مدرسه زدم بیرون
هر روز به خودم میگم این سختی های منم روزی به اتمام میرسه پدر و مادرم قبل مرگشون وضع مالی متوسطی داشتن نه پولدار بودن و نه فقیر یه چیزی بین این دوتا اما همینم برای من مقدار کافیه ای هست من همیشه مجبورم صبح خیلی زود قبل مدرسه برم بیرون چون باید کاره پاره وقتم رو تموم کنم و بعد مدرسه هم همین روال کار رو انجام بدم این کار ها رو میکنم تا بتونم شهریه مدرسه و خوابگاه سال بعدم رو جور کنم مجبورم چون به پول نیاز دارم و هیچ جای دیگه هم یه دختر ۱۶ ساله رو قبول نمیکنن چون سنی نداره و بی تجربه هس ولی خب حداقل آقای پارک بعد کلی التماس منو قبول کرد ، از ته دل خیلی شکستم و خیلی نا امید شدم ولی بخاطر مادرم و پدرم باید تحمل کنم چون همیشه قبل مرگشون بهم میگفتن باید داخل سختی ها تحمل کنی و باید مستقل باشی ......
ات : سلام آقای پارک من اومدم ( آقای پارک صاحب کاره اته و یه پیر مرد مهربونه )
آقای پارک : سلام ا/ت به موقع اومدی برو لباستو بپوش و کارتو شروع کن
ات: چشم آقای پارک همه تلاشم رو میکنم
آقای پارک : همیشه به این روحیه قویت افتخار میکنم ( آروم گفت)
ذهن ات : همیشه بچه های مدرسه مسخره م میکنن چون تو زمستونیم و همه کاپشنای گرون قیمت میپوشن ولی من فقط یونیفرم مدرسم و لباسهای قدیمی مامانم رو دارم
خب بچه ها اینم از پارت اول رمان جدید اگه خوب بود تو کامنتا بهم بگین
۸.۶k
۳۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.