عشق ارباب
پارت۱۴
/کوک این کیه
کوک: قبلا گفتم هممممسسسرممم
/کوک من معذرت میخوام چرا داری اینجوری میکنی هاا
کوک: خودت چزا اونجوری کردی اشنا نیست کاریه که خودت کردی تا شنیدی اون پسره که تو واقعا اونو میخواستی بهت پیشنهاد داده منو مثل اشغال انداختی دور
/کوک اون مال خیلی وقت پیشه
کوک: پس اینم مال الانه
/کوکک(داد)
کوک: چیه(داد)
/وایستا کوک ههه اگه الان دیدی اومدم اینجا گفتم شاید میخوای معذرت خواهی کنی اشکال نداره داغ اینم به دلت میزارم ببین کوک
کوک: منتظرممم
که رفت می سون اشغال هر وقت میام فراموشش کنم باز میاد و گند میزنه به همه چی
♡این که باز پیداش شود
جی هوپ: ارهه
♡اشکال نداره به نگهبانا میسبارم دفعه بعد پاشو بشکنن
کوک: نمیخواد (یکمی داد و جدیی)
♡باشه باشه
♡خوب پس این زن داداشمه اره
نامجون: اره
♡خوب زن داداش من جینم نمیخواد بگی میدونم خوش تیپم (خنده)
♡باز این شروع کرد اره
جیمین: بیا جمعش کن
♡اوکیه(دستشو گرفت جلو دهن جین و اروم حلش داد جلو)
♡خوب دوستان و زن داداش من کیم تهیونگم جذابم نه؟؟
♡یکی باز اینو جمع کنه(که اونم با تهیونگ مثل جین پرتش کرد اون طرف)
♡سلام من شوگا هستم مین یونگی هستم که بهم میگن شوگا
ات: بلهه خوشبختم خوشبختم اقایون من لی ات هستم
جیمین: ابجی کوچولو منه دیدینش(خنده)
جین: ابجی منه
جیمین: نخیر
داشتن دعوا میکردن که گفتم
جونگ کوک: بسه دیگه (عصبی)
دست ات و گرفتم و رفتم سمت اتاق و محکم در رو بستم اون دختره باز اومد به ات نگاه کردم انگار ترسیده بود بدون توجه بهش رفتم و لباسم و عوض کردم و رفتم خوابیدم
ویو ات
چرا انقدر ترسناکه این پسرهههه واییی حالا چیکار کنم رفتم توی حموم و یه دوش چند مینی گرفتم و لباشام عوض کردم و رفتم روی تخت نشستم جونگ کوک خوابیده بود رفتم و بالشت و از کنارش برداشتم و رفتم روی کناپه و خوابیدم ...
/کوک این کیه
کوک: قبلا گفتم هممممسسسرممم
/کوک من معذرت میخوام چرا داری اینجوری میکنی هاا
کوک: خودت چزا اونجوری کردی اشنا نیست کاریه که خودت کردی تا شنیدی اون پسره که تو واقعا اونو میخواستی بهت پیشنهاد داده منو مثل اشغال انداختی دور
/کوک اون مال خیلی وقت پیشه
کوک: پس اینم مال الانه
/کوکک(داد)
کوک: چیه(داد)
/وایستا کوک ههه اگه الان دیدی اومدم اینجا گفتم شاید میخوای معذرت خواهی کنی اشکال نداره داغ اینم به دلت میزارم ببین کوک
کوک: منتظرممم
که رفت می سون اشغال هر وقت میام فراموشش کنم باز میاد و گند میزنه به همه چی
♡این که باز پیداش شود
جی هوپ: ارهه
♡اشکال نداره به نگهبانا میسبارم دفعه بعد پاشو بشکنن
کوک: نمیخواد (یکمی داد و جدیی)
♡باشه باشه
♡خوب پس این زن داداشمه اره
نامجون: اره
♡خوب زن داداش من جینم نمیخواد بگی میدونم خوش تیپم (خنده)
♡باز این شروع کرد اره
جیمین: بیا جمعش کن
♡اوکیه(دستشو گرفت جلو دهن جین و اروم حلش داد جلو)
♡خوب دوستان و زن داداش من کیم تهیونگم جذابم نه؟؟
♡یکی باز اینو جمع کنه(که اونم با تهیونگ مثل جین پرتش کرد اون طرف)
♡سلام من شوگا هستم مین یونگی هستم که بهم میگن شوگا
ات: بلهه خوشبختم خوشبختم اقایون من لی ات هستم
جیمین: ابجی کوچولو منه دیدینش(خنده)
جین: ابجی منه
جیمین: نخیر
داشتن دعوا میکردن که گفتم
جونگ کوک: بسه دیگه (عصبی)
دست ات و گرفتم و رفتم سمت اتاق و محکم در رو بستم اون دختره باز اومد به ات نگاه کردم انگار ترسیده بود بدون توجه بهش رفتم و لباسم و عوض کردم و رفتم خوابیدم
ویو ات
چرا انقدر ترسناکه این پسرهههه واییی حالا چیکار کنم رفتم توی حموم و یه دوش چند مینی گرفتم و لباشام عوض کردم و رفتم روی تخت نشستم جونگ کوک خوابیده بود رفتم و بالشت و از کنارش برداشتم و رفتم روی کناپه و خوابیدم ...
۷.۰k
۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.