Ma veine : شاهرَگ من
Ma veine : شاهرَگمن
(مائده)
منو بردن تو اتاق ک خانومی امد زخممو پانسمان کرد و رفت چون بهم دارویی بیهوشی زده بودن خوابم برد،وقتی بیدار شدم دیدم یک مرد ک بهش میخورد ۴۰ یا ۴۵ باشه نشسته و داره بهم نگاه میکنه
مائده:شما؟
ناصر: بیهوش امدی؟ درد داری؟
مائده: اینجا کجاست ک منو اوردین برهان کجاست
ناصر: برهان با عشق قدیمیش خلوت میکنه
مائده: یعنی چی شما کی هستین هااااااا؟
ناصر: اوردم همتون اینجا ک همه چیزو بفهمید
مائده: چی رو بفهمیم؟
ناصر:اینک بدونی مامانت بابات کین برهان کی ثریا کی نگین کی
مائده: تو ناصری؟
ناصر:از کجا فهمیدی؟
مائده: حسم گفت از بچگی حس ششم خوب کار میکرد
ناصر:پس اینو به سپیده رفتی
مائده: اونم اوردی؟
ناصر: اره
از اتاق رفت بیرون ک بهم گفت منم بیام منو برد تو اتاق دیگه ک پر از دوربین بود چشمم خورد به برهان دیدم ک یک دختر داره بوسش میکنه،قلبم همونجا به درد امد
مائده:این دختر کی؟
ناصر: چند دقیقه دیگ میفهمی
ناصر به افرادش گفت ک برهان اون دختر سپیده ثریا رو به سالن اصلی بیارن،و بعد نیم ساعت منو ناصر به سمت سالن اصلی رفتیم دیدم همشون یکی یکی به صندلی بسته شدن
ناصر: بچه ها حالتون خوبه؟
سپیده: فقط دستم بهت برسه میکشمت
ناصر: اووووو چی خشن
برهان: مائده حالت خوبه؟
سپیده: مائده؟
من محل برهان ندادم یکی از افراد ناصر برام صندلی اورد ک نشستم
ناصر: کی اول توضیح میده؟
سپیده: هرکی یک روده راست تو شکمشه
ناصر: خب پس ثریا توضیح بده
نگین:میتونم من توضیح بدم
برهان: تو دهنتو ببند
نگین: عشقم(لباشو غنچه میکنه)
ناصر: ثریا تعریف کن
مائده: قبل توضیح دادن میشه بگی چرا اینکارو میکنی
ناصر: چوننن ک باید تو بدونی با کییی ها درافتادی بدونی ایناااا اون فرشته نجات هات نیستن تو باید وارث اینده همه چیز بشی پس باید بدونی
ثریا: من تو خونه علی همون ک سپیده صیغش شد(همون مرد اولی) علی یک مواد فروش بود و قاچاقچی سپیده ک امد چون خوشگل زبون داشت علی رو خام میکرد اونم سپیده رو به ازمایشگاه میبرد سپیده یواشکی همه چیزو یاد میگرفت تو اون دوماه کلی چیز یاد گرفت زن علی از خارج برگشت و سپیده فقط همکار علی بود علی کم کم دید ک واقعا سپیده علاقه داره به این کار شروع کرد بهش یاد دادن مواد هایی خاص سپیده افتاد تو دور فروختن مواد اونجا با مردایی پولداری اشنا میشد و چون خوشگل بود جونن اونارو گول میزد و ازشون پول میگرفت با پولش هم مواد میخرید میفروخت اون موقع یک دختر ۱۶ ساله بود ولی قیافش مثل یک دختر ۲۰ ساله بود اون ۷ ماه پولدار شد ۵ خونه خرید تو تهران ۶ تا ماشین گرفت و تو یک جای دور افتاده مینداخت کلی طلا میخرید یک شب با علی بحثش شد از خونه زد بیرون من خونه علی خدمتکار بودم از خونه زدم همون موقع.....
(مائده)
منو بردن تو اتاق ک خانومی امد زخممو پانسمان کرد و رفت چون بهم دارویی بیهوشی زده بودن خوابم برد،وقتی بیدار شدم دیدم یک مرد ک بهش میخورد ۴۰ یا ۴۵ باشه نشسته و داره بهم نگاه میکنه
مائده:شما؟
ناصر: بیهوش امدی؟ درد داری؟
مائده: اینجا کجاست ک منو اوردین برهان کجاست
ناصر: برهان با عشق قدیمیش خلوت میکنه
مائده: یعنی چی شما کی هستین هااااااا؟
ناصر: اوردم همتون اینجا ک همه چیزو بفهمید
مائده: چی رو بفهمیم؟
ناصر:اینک بدونی مامانت بابات کین برهان کی ثریا کی نگین کی
مائده: تو ناصری؟
ناصر:از کجا فهمیدی؟
مائده: حسم گفت از بچگی حس ششم خوب کار میکرد
ناصر:پس اینو به سپیده رفتی
مائده: اونم اوردی؟
ناصر: اره
از اتاق رفت بیرون ک بهم گفت منم بیام منو برد تو اتاق دیگه ک پر از دوربین بود چشمم خورد به برهان دیدم ک یک دختر داره بوسش میکنه،قلبم همونجا به درد امد
مائده:این دختر کی؟
ناصر: چند دقیقه دیگ میفهمی
ناصر به افرادش گفت ک برهان اون دختر سپیده ثریا رو به سالن اصلی بیارن،و بعد نیم ساعت منو ناصر به سمت سالن اصلی رفتیم دیدم همشون یکی یکی به صندلی بسته شدن
ناصر: بچه ها حالتون خوبه؟
سپیده: فقط دستم بهت برسه میکشمت
ناصر: اووووو چی خشن
برهان: مائده حالت خوبه؟
سپیده: مائده؟
من محل برهان ندادم یکی از افراد ناصر برام صندلی اورد ک نشستم
ناصر: کی اول توضیح میده؟
سپیده: هرکی یک روده راست تو شکمشه
ناصر: خب پس ثریا توضیح بده
نگین:میتونم من توضیح بدم
برهان: تو دهنتو ببند
نگین: عشقم(لباشو غنچه میکنه)
ناصر: ثریا تعریف کن
مائده: قبل توضیح دادن میشه بگی چرا اینکارو میکنی
ناصر: چوننن ک باید تو بدونی با کییی ها درافتادی بدونی ایناااا اون فرشته نجات هات نیستن تو باید وارث اینده همه چیز بشی پس باید بدونی
ثریا: من تو خونه علی همون ک سپیده صیغش شد(همون مرد اولی) علی یک مواد فروش بود و قاچاقچی سپیده ک امد چون خوشگل زبون داشت علی رو خام میکرد اونم سپیده رو به ازمایشگاه میبرد سپیده یواشکی همه چیزو یاد میگرفت تو اون دوماه کلی چیز یاد گرفت زن علی از خارج برگشت و سپیده فقط همکار علی بود علی کم کم دید ک واقعا سپیده علاقه داره به این کار شروع کرد بهش یاد دادن مواد هایی خاص سپیده افتاد تو دور فروختن مواد اونجا با مردایی پولداری اشنا میشد و چون خوشگل بود جونن اونارو گول میزد و ازشون پول میگرفت با پولش هم مواد میخرید میفروخت اون موقع یک دختر ۱۶ ساله بود ولی قیافش مثل یک دختر ۲۰ ساله بود اون ۷ ماه پولدار شد ۵ خونه خرید تو تهران ۶ تا ماشین گرفت و تو یک جای دور افتاده مینداخت کلی طلا میخرید یک شب با علی بحثش شد از خونه زد بیرون من خونه علی خدمتکار بودم از خونه زدم همون موقع.....
۶.۷k
۱۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.