تپش قلب پارت ۶۱
رفتم بیرون حولمو پوشیدم حال نداشتم لباس بپوش داشتم راه میرفتم همون موقع سرگیجه گرفتم داشتم از پشت میرفتم که جونگ کوک سریع اومد گرفتم کوک:یورا یورا چی شد من:هیچی یکم سرم گیج رفت کوک:آخخ تو که سرگیجت هنوز خوب نشده برای چی راه میری من:فکر میکردم خوب شده کوک:خیله خوب بیا ببرمت تو اتاق تو خسته ای هم من هم تو تازه به سرتم ضربه خورده من:آره زیر پامو با کمرمو گرفت بلندم کرد بردم تو اتاق خوابوندم رو تخت خودشم اومد کنارم خوابید دیگه کامل خوابیدیم صبح از خواب بیدار شدم با سر درد شدید دستمو رو سرم گذاشتم پاشدم لباس پوشیدم رفتم سر و صورتمو شستم سر درد از داشت خفم میکرد تو همون حالت سرگیجم داشتم دنیا دور سرم میچرخید میخواستم قرص بردارم که نتونستم و نشستم رو زمین همون موقع صدا جونگ کوک اومد کوک:یورا من:جونگ کوک من اینجام اومد دید رو زمینم دویید اومد طرفم کوک:یورا نفسم خوبی من:جونگ کوک سرم درد میکرد میخواستم بیام قرص بردارم سرم گیج رفت نشستم رو زمین کوک:عزیزم من چیه اینجا میگفتی بهت میدادم خوب من:خواب بودی کوک:تو مهم بودی نه خواب من جعبه قرص و آورد بیرون رفت یه لیوان آب برداشت آورد منو از رو زمین بلند کرد نشوندم رو صندلی قرص و آورد داد بهم آبم داد خوردم کوک:امروز من صبحونه درست میکنم میشینی رو مبل دست به هیچیم نمیزنی راه نمیری دسشویم خواستی بری میگی بعد میری من:جونگ کوک یه جور میگی انگار من حاملم😐 کوک:حالت و ندیدی رنگت پریده من:حتما فشارم افتاده خوب😐 کوک:پوکر نگام نکن😐 من:تو که الان نگاه کردی😐😂 کوک:اثرات پوکر فیس بودن جنابالیه 😑😂 همینی که گفتم میشینی سرجات تا حالت خوب نشده چی راه نمیری من:خیله خوب
۱۰.۷k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.