پارت ۱۱ یا ۱۲
^.درضمن الان میتونین یکم فکر کنین که چه سوالی میخواین بپرسین
جیهوپ. ممنون بچه ها بیان
نامجون. خب چی بپرسیم؟
جیمین. بپرسیم ا.ت زندست؟
تهیونگ.نه نه
کوک. خب چیکار کنیم
جین. بیاین یه سوالی بپرسیم که با یه تیر دو نشون بزنیم
یونگی. خب چجوریی؟
جین. مثلا میتونیم بپرسیم این بازیو ا.ت راه انداخته یا نه اینطوری هم میتونیم بفهمیم زندست یا نه هم اینکه میفهمیم زیر نظرمون داره
نامی. اره جین راست میگه خوبه
همه. پس اوکی
جین .باشه پس
همه رو کردن به سمت دخترک
^.خب نمیخواین سوالتونو بپرسین؟
نامجون. چرا و..ولی واقعا جواب راستو به ما میدین؟
^.بله هرچی باشه جواب راستو میگیم
نامجون. باشه پس اوهوم(صاف کردن سینه)چیزه این...بازیو....ا.ت راه انداخته؟
دخترک کمی صبرکرد و سرش رو به سمت پایین انداخت
^.ا...اره
حالا یه برق خاصی توی چشم همه دیده میشد
^.ح...حالا که سوالتونو پرسیدین من شماها رو میفرستم به خونه
جین. و..واقعا تموم شد؟
قبل از اینکه جین بخواد جوابی بشنوه بخواب رفت
نه فقط جین همه به خواب رفتن
ویو ا.ت
هیچ جوری اون لحظه ها از جلوی چشمام ولی وقتی چشمای اعضا موقعه هایی که شکنجم میکردن میاد جلوی چشمم میفهمم توی چشماشون هیچ تنفری نبود تنفر که هیچ حتی برق خاصی هم تو چشماشون دیده میشد ولی چرا؟تمام اینا ذهن دختر رو پر کرده بود خود اون همیشه یه چشما اعتقاد داشت اما نمیدونست چرا هیچ وقت به چشم های اعضا توجه نکرده بود الان باز درد و غم و ناراحتی جای خشم اون رو فرا گرفته بود
ویو اعضا
همه با سردرد و سرگیجه ی عجیبی بیدارن شدن
کمی به دور و ور نگاه کردن اینجا قصر پدریشون بود
یونگی. ما....ما برگشتیم
جیمین. اون چه کابوسی بود
تهیونگ. ه..هوپی چرا انقدر تو فکری و ناراحت؟
جیهوپ. دارم به ا.ت فکر میکنم یعنی الان کجاست؟چه شکلی شده؟خیلی ازمون متنفره؟حالش خوبه؟دلم براش تنگ شده
کوک.هوم ماهم دلمون براش تنگ شده
جین. منظورتون چیه؟
تهیونگ. یعنی چی که منظورمون چیه؟
جین.دلتون برای ا.ت تنگ شده؟هه شما ها تا قبل اومدن هوان ا.ت و کامل فراموش کرده بودین این منو هوسوک بودیم که هی به شما یاداوری میکردیم که یه خواهریم داریم بعد میگین دلتون براش تنگ شده؟یا از ترستون دارین اینو میگین هاننن(داد)
یونگی. جین اروم باش
جین. اروم چی باشمم هاننن
همه خیلی خوب میدونستن جین عصبی بشه اروم کردنش کار راحتی نیست و حتی تو اعصبانیت خیلی کار های عجیب غریب میتونه ازش سر بزنه و این ترسناکش میکرد
جین. ا..اره قبول دارم هممون اونو شکنجه کردیم ول..ولی بعد رفتنش حداقل میتونستین یکم به یادش باشین(بغض)ما لیاقت اون بچه رو نداشتیم(اروم)
جین بعد از این حرف گذاشت و از اتاق رفت و هوسوک هم به دنبالش رفت ولی قبل رفتنش گفت:جین درست میگه پسرا
کاور عوض شد گایز
جیهوپ. ممنون بچه ها بیان
نامجون. خب چی بپرسیم؟
جیمین. بپرسیم ا.ت زندست؟
تهیونگ.نه نه
کوک. خب چیکار کنیم
جین. بیاین یه سوالی بپرسیم که با یه تیر دو نشون بزنیم
یونگی. خب چجوریی؟
جین. مثلا میتونیم بپرسیم این بازیو ا.ت راه انداخته یا نه اینطوری هم میتونیم بفهمیم زندست یا نه هم اینکه میفهمیم زیر نظرمون داره
نامی. اره جین راست میگه خوبه
همه. پس اوکی
جین .باشه پس
همه رو کردن به سمت دخترک
^.خب نمیخواین سوالتونو بپرسین؟
نامجون. چرا و..ولی واقعا جواب راستو به ما میدین؟
^.بله هرچی باشه جواب راستو میگیم
نامجون. باشه پس اوهوم(صاف کردن سینه)چیزه این...بازیو....ا.ت راه انداخته؟
دخترک کمی صبرکرد و سرش رو به سمت پایین انداخت
^.ا...اره
حالا یه برق خاصی توی چشم همه دیده میشد
^.ح...حالا که سوالتونو پرسیدین من شماها رو میفرستم به خونه
جین. و..واقعا تموم شد؟
قبل از اینکه جین بخواد جوابی بشنوه بخواب رفت
نه فقط جین همه به خواب رفتن
ویو ا.ت
هیچ جوری اون لحظه ها از جلوی چشمام ولی وقتی چشمای اعضا موقعه هایی که شکنجم میکردن میاد جلوی چشمم میفهمم توی چشماشون هیچ تنفری نبود تنفر که هیچ حتی برق خاصی هم تو چشماشون دیده میشد ولی چرا؟تمام اینا ذهن دختر رو پر کرده بود خود اون همیشه یه چشما اعتقاد داشت اما نمیدونست چرا هیچ وقت به چشم های اعضا توجه نکرده بود الان باز درد و غم و ناراحتی جای خشم اون رو فرا گرفته بود
ویو اعضا
همه با سردرد و سرگیجه ی عجیبی بیدارن شدن
کمی به دور و ور نگاه کردن اینجا قصر پدریشون بود
یونگی. ما....ما برگشتیم
جیمین. اون چه کابوسی بود
تهیونگ. ه..هوپی چرا انقدر تو فکری و ناراحت؟
جیهوپ. دارم به ا.ت فکر میکنم یعنی الان کجاست؟چه شکلی شده؟خیلی ازمون متنفره؟حالش خوبه؟دلم براش تنگ شده
کوک.هوم ماهم دلمون براش تنگ شده
جین. منظورتون چیه؟
تهیونگ. یعنی چی که منظورمون چیه؟
جین.دلتون برای ا.ت تنگ شده؟هه شما ها تا قبل اومدن هوان ا.ت و کامل فراموش کرده بودین این منو هوسوک بودیم که هی به شما یاداوری میکردیم که یه خواهریم داریم بعد میگین دلتون براش تنگ شده؟یا از ترستون دارین اینو میگین هاننن(داد)
یونگی. جین اروم باش
جین. اروم چی باشمم هاننن
همه خیلی خوب میدونستن جین عصبی بشه اروم کردنش کار راحتی نیست و حتی تو اعصبانیت خیلی کار های عجیب غریب میتونه ازش سر بزنه و این ترسناکش میکرد
جین. ا..اره قبول دارم هممون اونو شکنجه کردیم ول..ولی بعد رفتنش حداقل میتونستین یکم به یادش باشین(بغض)ما لیاقت اون بچه رو نداشتیم(اروم)
جین بعد از این حرف گذاشت و از اتاق رفت و هوسوک هم به دنبالش رفت ولی قبل رفتنش گفت:جین درست میگه پسرا
کاور عوض شد گایز
۵.۱k
۱۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.