زندگی مخفی پارت ۱۰۱ ( آخرین بخش کل داستان)
یونجون:نمونه کتاب های جنایی که میخوندین چی بود
جونگکوک: من طرفدار
«هالی جکسون »هستم و کتابهای اونو خوندم
مثلا
کتاب راهنمای کشف قتل از یک دختر خوب
A Good Girl's Guide to Murder
کتاب دختر خوب، خون بد
Good Girl Bad Blood
کتاب خوب مثل مردهها
As Good as Dead
این سه تا یه شخصیت رو دنبال میکردن و واقعا داستان قشنگی داشتن
تهیونگ:من اون وسطا دختر خوب خون بد رو خوندم و واقعا عاشقش شدم
جونگکوک: نامجون وقتی اومد خونه ما
فقط یه گوشه میشست
و با هیچکس حرف نمیزد
بهش گفتم که کتاب بخونه
و وقتی کتاب خوند کم کم دربارش حرف میزد
ولی بی شوخی
هر ثانیه میرفت توی خونه میچرخید
یه لعنت به خودش میفرستاد
تهیونگ:اون هفته جنی هم اومد پیشمون
من بعد از یونمین با جنی خیلی رابطه خوبی داشتم
چون اون همسنم بود پس راحت بودم
مثلا یه روز نامجون داشت میرفت سمت آشپزخونه
گفت«لعنت به من»
جونگکوک گفت«هیونگ میشه بس کنی»
منو جنی اونجا داشتیم از خنده پاره میشدیم
فقط دستامون رو جلوی دهنامون نگه داشتیم
جونگکوک:منم اون روز حرصی شده بودم
هرچی حرص داشتم روی نامجون هیونگ خالی کردم
یونجون:اوخی نامجون بیچاره
خب خب
آستری کیدز الان چیکار میکنن
تهیونگ:بعد از اتفاقی که برای بنگچان و آسا افتاد دیگه هیچ خبری ازشون نشد
یونجون:رورا و سانگاه چی
تهیونگ:خب میشه گفت که من هنوز با رورا در ارتباط هستم
اونا توی روز عروسی بودن
و خب هنوز هم همدیگرو میبینیم
یونجون:الان رابطه جین و جیسو چطوره
تهیونگ:اونا الان یه پسر کوچولو دارن
و اسمشو گذاشتن
چانیول
و خب یه سال از هانول خانم ما کوچیک تره ولی هانول هی باهاش بازی میکنه
یونجون:وای خداااا
خیلی کیوتههه
خب چرا اتفاقات بعد از عروسی رو ننوشتی
جونگکوک:آخه میخواستم
خواننده داستان هرطور که میخواد ادامه بده
یونجون:خیلی ازتون ممنونم که این تایم رو با ما بودین
جونگکوک حرف آخر تو راجب این رمان چیه
جونگکوک:
من این رمان نوشتم
تا بهتون عشق واقعی رو نشون بدم
حتی از اسم رمان هم معلومه«الهه عشق»
ما خیلی سختی کشیدیم تا به اینجا برسیم
یونجون:تهیونگ تو چی
تهیونگ:عشق قوی ترین قدرته
هیچ وقت نقطه ضعف نیست
عشق باعث قوی تر شدن فرد میشه
یونجون:ممنون از همه
خب روز خوبی داشته باشید
تا برنامه بعدی موفق باشید
خدانگهدار
تهیونگ:بای
جونگکوک: خدافظ
🅃🄷🄴 🄴🄽🄳
جونگکوک: من طرفدار
«هالی جکسون »هستم و کتابهای اونو خوندم
مثلا
کتاب راهنمای کشف قتل از یک دختر خوب
A Good Girl's Guide to Murder
کتاب دختر خوب، خون بد
Good Girl Bad Blood
کتاب خوب مثل مردهها
As Good as Dead
این سه تا یه شخصیت رو دنبال میکردن و واقعا داستان قشنگی داشتن
تهیونگ:من اون وسطا دختر خوب خون بد رو خوندم و واقعا عاشقش شدم
جونگکوک: نامجون وقتی اومد خونه ما
فقط یه گوشه میشست
و با هیچکس حرف نمیزد
بهش گفتم که کتاب بخونه
و وقتی کتاب خوند کم کم دربارش حرف میزد
ولی بی شوخی
هر ثانیه میرفت توی خونه میچرخید
یه لعنت به خودش میفرستاد
تهیونگ:اون هفته جنی هم اومد پیشمون
من بعد از یونمین با جنی خیلی رابطه خوبی داشتم
چون اون همسنم بود پس راحت بودم
مثلا یه روز نامجون داشت میرفت سمت آشپزخونه
گفت«لعنت به من»
جونگکوک گفت«هیونگ میشه بس کنی»
منو جنی اونجا داشتیم از خنده پاره میشدیم
فقط دستامون رو جلوی دهنامون نگه داشتیم
جونگکوک:منم اون روز حرصی شده بودم
هرچی حرص داشتم روی نامجون هیونگ خالی کردم
یونجون:اوخی نامجون بیچاره
خب خب
آستری کیدز الان چیکار میکنن
تهیونگ:بعد از اتفاقی که برای بنگچان و آسا افتاد دیگه هیچ خبری ازشون نشد
یونجون:رورا و سانگاه چی
تهیونگ:خب میشه گفت که من هنوز با رورا در ارتباط هستم
اونا توی روز عروسی بودن
و خب هنوز هم همدیگرو میبینیم
یونجون:الان رابطه جین و جیسو چطوره
تهیونگ:اونا الان یه پسر کوچولو دارن
و اسمشو گذاشتن
چانیول
و خب یه سال از هانول خانم ما کوچیک تره ولی هانول هی باهاش بازی میکنه
یونجون:وای خداااا
خیلی کیوتههه
خب چرا اتفاقات بعد از عروسی رو ننوشتی
جونگکوک:آخه میخواستم
خواننده داستان هرطور که میخواد ادامه بده
یونجون:خیلی ازتون ممنونم که این تایم رو با ما بودین
جونگکوک حرف آخر تو راجب این رمان چیه
جونگکوک:
من این رمان نوشتم
تا بهتون عشق واقعی رو نشون بدم
حتی از اسم رمان هم معلومه«الهه عشق»
ما خیلی سختی کشیدیم تا به اینجا برسیم
یونجون:تهیونگ تو چی
تهیونگ:عشق قوی ترین قدرته
هیچ وقت نقطه ضعف نیست
عشق باعث قوی تر شدن فرد میشه
یونجون:ممنون از همه
خب روز خوبی داشته باشید
تا برنامه بعدی موفق باشید
خدانگهدار
تهیونگ:بای
جونگکوک: خدافظ
🅃🄷🄴 🄴🄽🄳
۳.۳k
۲۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.