تک پارتی (وقتی باهاش قهری و.......)
#سونگمین
سونگمین وقتی که باهاش قهری و موقع ای که از مهمونی میآید میرید لباس هاتو نو عوض میکنید بعد سگ سونگمین میپره روت باهات بازی میکنه بعد تو فرار میکنی میپری بغل سونگمین کیوت باشه
توی اتاق بودی و داشتی برای مهمونیی که امشب دعوت بودین...خودتو اماده میکردی.
سگ سونگمین هم توی اتاق بود و از کنار در داشت نگاهت میکرد....خیلی قیافه ی کیوتی داشت ولی مشکل این بود که تو از سگا میترسیدی و معمولاً خیلی به لئو( سگ سونگمین) نزدیک نمیشدی.
دیگه کم کم کارات تموم شده بود و زمانش رسیده بود تا بری...
_ آماده ای ؟
سونگمین دم در واستاده بود و بهت اینو گفت ولی تو بدون اینکه حتی بهش نگاه کنی از کنارش رد شدی و رفتی، سونگمین هم با دهن باز بهت نگاه میکرد
_ این دختر چشه؟
پوفی کشید و اونم راهی مسیر تو شد.
(پرش زمانی بعد از مهمونی)
از توی حمام اومدی بیرون و به سمت اتاق لباسات رفتی تا بلکه یک چیزی تنت کنی.
سونگمین توی آشپزخونه بود و داشت به سگش غذا میداد و در کل مثل خیلی وقتای دیگه که باهاش قهر میکردی کاری به کارش نداشتی و جوری رفتار میکردی انگار که وجود نداره. همینطور توی مهمونی هم همینطوری باهاش رفتار کرده بودی که تقریباً همه فهمیده بودن بینتون چی گذشته.
لباساتو تنت کردی و به ساعت نگاهی انداختی که ۱۱ شب رو نشون می داد.....به سمت حال رفتی تا یکم برای خودت فیلم ببینی و بدون توجه به سونگمین رفتی و روی مبل نشستی.
همینطوری داشتی از توی فلش دنبال فیلمی که تازگی ها دانلود کرده بودی میگشتی که یک دفعه لئو پرید روت، جیغی زدی سریع از جات بلند شدی و از اونجایی که سونگمین توی آشپز خونه بود تو سریع به سمت آشپزخونه رفتی و بغلش کردی
+ سونگینااااااا.....
سونگمین تعجبی نکرده بود و نگاهشو به چشمات داده بود و خمار نگاهت میکرد
_ از این زاویه خوشگل تری
با این جمله ی یک دفعه ای سونگمین سریع از بغلش اومدی بیرون و یک مشت به بازوش زدی
+ سونگمیناااااااا......کاره تو بود مگه نهه؟
قیافشو سوالی کرد
_ چی کار من بود؟
دوباره به بازوش زدی و به طرز کیوتی اخم کردی
+ اینکه بهش بگی بیاد بپره روممممم......کار تو بودددددد
سونگمین اومد جلوت و لپات رو کشید
متاسفم......... ولی یادم نمیاد
اخمی بهش کردی و خواستی بری توی اتاق که دستت رو گرفت و تورو سمت خودش کشوند و تورو توی بغلش جا داد.
شروع به تقلا کردی و مدام به بازوهاش مشت میزدی اما اون دستاشو بیشتر بیشتر دورت حلقه میکرد
+ ولمممم....اوووممم....کنننننن
محکم تر خودشو بهت فشار داد
_ ششش.....ا.ت بزار از این عطر لذت ببرم
دروغ گفتی اگه بگی که دلت با این حرفش آب نشد...و لبخندی زدی البته که مطمئن شدی که سونگمین متوجه نشه.
_ هومممم....خیلی دوست دارم
تو هم ترجیح دادی چیزی نگی و توی بغلش بمونی
سونگمین وقتی که باهاش قهری و موقع ای که از مهمونی میآید میرید لباس هاتو نو عوض میکنید بعد سگ سونگمین میپره روت باهات بازی میکنه بعد تو فرار میکنی میپری بغل سونگمین کیوت باشه
توی اتاق بودی و داشتی برای مهمونیی که امشب دعوت بودین...خودتو اماده میکردی.
سگ سونگمین هم توی اتاق بود و از کنار در داشت نگاهت میکرد....خیلی قیافه ی کیوتی داشت ولی مشکل این بود که تو از سگا میترسیدی و معمولاً خیلی به لئو( سگ سونگمین) نزدیک نمیشدی.
دیگه کم کم کارات تموم شده بود و زمانش رسیده بود تا بری...
_ آماده ای ؟
سونگمین دم در واستاده بود و بهت اینو گفت ولی تو بدون اینکه حتی بهش نگاه کنی از کنارش رد شدی و رفتی، سونگمین هم با دهن باز بهت نگاه میکرد
_ این دختر چشه؟
پوفی کشید و اونم راهی مسیر تو شد.
(پرش زمانی بعد از مهمونی)
از توی حمام اومدی بیرون و به سمت اتاق لباسات رفتی تا بلکه یک چیزی تنت کنی.
سونگمین توی آشپزخونه بود و داشت به سگش غذا میداد و در کل مثل خیلی وقتای دیگه که باهاش قهر میکردی کاری به کارش نداشتی و جوری رفتار میکردی انگار که وجود نداره. همینطور توی مهمونی هم همینطوری باهاش رفتار کرده بودی که تقریباً همه فهمیده بودن بینتون چی گذشته.
لباساتو تنت کردی و به ساعت نگاهی انداختی که ۱۱ شب رو نشون می داد.....به سمت حال رفتی تا یکم برای خودت فیلم ببینی و بدون توجه به سونگمین رفتی و روی مبل نشستی.
همینطوری داشتی از توی فلش دنبال فیلمی که تازگی ها دانلود کرده بودی میگشتی که یک دفعه لئو پرید روت، جیغی زدی سریع از جات بلند شدی و از اونجایی که سونگمین توی آشپز خونه بود تو سریع به سمت آشپزخونه رفتی و بغلش کردی
+ سونگینااااااا.....
سونگمین تعجبی نکرده بود و نگاهشو به چشمات داده بود و خمار نگاهت میکرد
_ از این زاویه خوشگل تری
با این جمله ی یک دفعه ای سونگمین سریع از بغلش اومدی بیرون و یک مشت به بازوش زدی
+ سونگمیناااااااا......کاره تو بود مگه نهه؟
قیافشو سوالی کرد
_ چی کار من بود؟
دوباره به بازوش زدی و به طرز کیوتی اخم کردی
+ اینکه بهش بگی بیاد بپره روممممم......کار تو بودددددد
سونگمین اومد جلوت و لپات رو کشید
متاسفم......... ولی یادم نمیاد
اخمی بهش کردی و خواستی بری توی اتاق که دستت رو گرفت و تورو سمت خودش کشوند و تورو توی بغلش جا داد.
شروع به تقلا کردی و مدام به بازوهاش مشت میزدی اما اون دستاشو بیشتر بیشتر دورت حلقه میکرد
+ ولمممم....اوووممم....کنننننن
محکم تر خودشو بهت فشار داد
_ ششش.....ا.ت بزار از این عطر لذت ببرم
دروغ گفتی اگه بگی که دلت با این حرفش آب نشد...و لبخندی زدی البته که مطمئن شدی که سونگمین متوجه نشه.
_ هومممم....خیلی دوست دارم
تو هم ترجیح دادی چیزی نگی و توی بغلش بمونی
۲۴.۸k
۱۴ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.