وقتی پیششون خوابت میبره
جیسونگ: تو و جیسونگ سر موضوعی تو گروه با هم دیگه بحثتون شده بود تو حالا توی اتاقت پشت میزد از شدت گریه ای که کرده بودی همونجا خوابت برده بود
جیسونگ برای معذرت خواهی اومده بود تو اتاقت اما وقتی با صورت کیوت تو مواجه شد لبخندی نحوی زد و تو رو از روی صندلی بلند کرد و روی تختت گذاشت
-دلیل نمیشه چون باهام قهری به خودت اهمیت ندی سنجابکم
فلیکس: فلیکس امشب اومده بود تو اتاقت تا باهات در مورد موضوعی باهات صحبت کنه اما خب تو خوابت برد فلیکس با دیدن تو که اینجوری خوابیده بودی لبخندی زد وبه سمت تخت اومد و کنارت نشست ….
-این زیبایی رو هرجور که شده ماله خودم میکنم
سونگمین:تو سونگمین امشب توی خوابگاه تنها بودید و از اونجایی که حوصلهتون سر نره فیلمی رو گذاشتید تا با هم ببینید …..کمی سویشرتی که تنت بود رو دور خودت محکم تر کردی و اروم لب زدی
+هوا چقدر سرده ….
سونگمین نگاهی به تو انداخت لبخندی دندون نما تحویلت داد لبخندی که خیلی وقت بود از همه پنهونش کرده بود
-ات بیا تو بغل من تا گرمشی …
+واقعا میتونم بیام ؟
-اره چرا که نه
لبخند شییرینی زدی و خودتو توی بغلش جا کردی
+ممنون سونگمینی …دوست دارم
سونگمین لبخندی در جواب به حرف تو زد …. اما
همینکه تو همونجا توی بغلش خوابت برد لیخندش از روی صورتش محو شد….
-منم دوست …اما نه به عنوان دوست کاش اینو بفهمی
جونگین: شما هر دوتاتون دبیرستانی بودید توی یه کلاس درس میخوندید
زنگ ورزش بود اما تو به خاطر اینکه دیشب رو خوب نخوابیده بودی اون زنگ توی کلاس بی خبر از اینکه همه بچه ها رفتن برای ورزش تو خواب بودی
از طرفی هم معلم ورزش تازه متوجه نبود تو شده بود جونگین رو مامور کرد که بره و به تو بگه که بیای پایین …. جونگین وقتی وارد کلاس شد با تویی که خیلی کیوت خوابیده بودی مواجه شد
با دیدن تو یه احساس جدیدی درونش به وجود اومده بود …. نمیدونست این احساس اسمش چیه اما میدونست بعد دیدن این دختر قلبش لرزیده ….
-یعنی میشه یه روزی این دخترو مال خودم کنم ؟
جیسونگ برای معذرت خواهی اومده بود تو اتاقت اما وقتی با صورت کیوت تو مواجه شد لبخندی نحوی زد و تو رو از روی صندلی بلند کرد و روی تختت گذاشت
-دلیل نمیشه چون باهام قهری به خودت اهمیت ندی سنجابکم
فلیکس: فلیکس امشب اومده بود تو اتاقت تا باهات در مورد موضوعی باهات صحبت کنه اما خب تو خوابت برد فلیکس با دیدن تو که اینجوری خوابیده بودی لبخندی زد وبه سمت تخت اومد و کنارت نشست ….
-این زیبایی رو هرجور که شده ماله خودم میکنم
سونگمین:تو سونگمین امشب توی خوابگاه تنها بودید و از اونجایی که حوصلهتون سر نره فیلمی رو گذاشتید تا با هم ببینید …..کمی سویشرتی که تنت بود رو دور خودت محکم تر کردی و اروم لب زدی
+هوا چقدر سرده ….
سونگمین نگاهی به تو انداخت لبخندی دندون نما تحویلت داد لبخندی که خیلی وقت بود از همه پنهونش کرده بود
-ات بیا تو بغل من تا گرمشی …
+واقعا میتونم بیام ؟
-اره چرا که نه
لبخند شییرینی زدی و خودتو توی بغلش جا کردی
+ممنون سونگمینی …دوست دارم
سونگمین لبخندی در جواب به حرف تو زد …. اما
همینکه تو همونجا توی بغلش خوابت برد لیخندش از روی صورتش محو شد….
-منم دوست …اما نه به عنوان دوست کاش اینو بفهمی
جونگین: شما هر دوتاتون دبیرستانی بودید توی یه کلاس درس میخوندید
زنگ ورزش بود اما تو به خاطر اینکه دیشب رو خوب نخوابیده بودی اون زنگ توی کلاس بی خبر از اینکه همه بچه ها رفتن برای ورزش تو خواب بودی
از طرفی هم معلم ورزش تازه متوجه نبود تو شده بود جونگین رو مامور کرد که بره و به تو بگه که بیای پایین …. جونگین وقتی وارد کلاس شد با تویی که خیلی کیوت خوابیده بودی مواجه شد
با دیدن تو یه احساس جدیدی درونش به وجود اومده بود …. نمیدونست این احساس اسمش چیه اما میدونست بعد دیدن این دختر قلبش لرزیده ….
-یعنی میشه یه روزی این دخترو مال خودم کنم ؟
۱۴.۲k
۰۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.