یخ فروش جهنم 🔥
#یخ_فروش_جهنم 🔥
رمان ارتش
پارت بیست و دو
دوباره زدم توی گوشش
اون دوباره لبامو محکم بوسید
دستمو بالا بردم که بزنم
هاکان:اگه بزنی بازم میبوسمت
که یهو ارشام اوند محکم کوبید توی گوش فرمانده من که خشکم زده بود
ارشام دستمو گرفت دنبال خودش برد
فرمانده انقدر عصبی شده بود ولی هیچکاری نمیتونست بکنه
ملکا:ارشام ارشام منو کجا داری میبری
ارشام:چرا گذاشتی ببوسه تورو ها
ملکا:اون خودش به زور بوسید منو
من کاری نکردم
ارشام:از این موقعه به بعد دیگه نمیزارم بری پیشش بیا پیش خودم حتی بهش نگاه هم نکن
ببا بریم
دستمو محکم میکشید و دنبال خودش منو میبرد
وقتی رفتیم طرف چادر
فرمانده روی صندلی نشسته بود و عصبی بود
که یهو پاشد کوبید توی صورت ارشام
ملکا:دارین چیکار میکنین بسه
هاکان:یه بار دیگه دستش روی من بلند بشه انگشتاشو خورد میکنم
فرمانده دستمو کشید برد
هاکان:بیا بریم
ارشام:نه ملکا با من میاد
رمان ارتش
پارت بیست و دو
دوباره زدم توی گوشش
اون دوباره لبامو محکم بوسید
دستمو بالا بردم که بزنم
هاکان:اگه بزنی بازم میبوسمت
که یهو ارشام اوند محکم کوبید توی گوش فرمانده من که خشکم زده بود
ارشام دستمو گرفت دنبال خودش برد
فرمانده انقدر عصبی شده بود ولی هیچکاری نمیتونست بکنه
ملکا:ارشام ارشام منو کجا داری میبری
ارشام:چرا گذاشتی ببوسه تورو ها
ملکا:اون خودش به زور بوسید منو
من کاری نکردم
ارشام:از این موقعه به بعد دیگه نمیزارم بری پیشش بیا پیش خودم حتی بهش نگاه هم نکن
ببا بریم
دستمو محکم میکشید و دنبال خودش منو میبرد
وقتی رفتیم طرف چادر
فرمانده روی صندلی نشسته بود و عصبی بود
که یهو پاشد کوبید توی صورت ارشام
ملکا:دارین چیکار میکنین بسه
هاکان:یه بار دیگه دستش روی من بلند بشه انگشتاشو خورد میکنم
فرمانده دستمو کشید برد
هاکان:بیا بریم
ارشام:نه ملکا با من میاد
۱۴.۱k
۰۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.