𝕻𝖆𝖗𝖙 ³⁶
خون مورد علاقه ی من(𝙈𝙮 𝙛𝙖𝙫𝙤𝙪𝙧𝙞𝙩𝙚 𝙗𝙡𝙤𝙤𝙙)𝕻𝖆𝖗𝖙 ³⁶
از زبان تهیونگ:
فهمیدم میخان حمله کنن زودی رفتمپایین صدای تیر اومد ا/ت رو صحنه بود و جمع نشسته بود _ ایشششش. رفتم پیشش _ ا/ت پاشو + میترسم _ من اینجام. دستاشو ا/ت رو گرفتم تیر اندازی شروع شد _ هوفففف بلاخره تموم شد یدون گروه دیگه هم از جلو پامون برداشته شد. مردمک چشمای ا/،ت میلرزید _ چی شد + اون....اون مرده میخاست بکشتم اما تیرش خطا رفت _ قیافه اش یادته . سرش رو به عنوان نه تکون داد....
پرش زمانی:
رسیدیم عمارت ا/ت رفت اتاقش و اومدم اتاق کارم ذهنم درگیر ا/ت بود تا پسرا اومدن تو & چی شده پسر _ نمیدونم ولی واقعا الان به کمکتون نیاز دارم &×÷ میشنویم _ تو بار ا/ت گفت یکی میخاست بکشتش اما خطا رفت اونا کاری با ا/ت ندارن اونا در اصل سوژه شون منم اونا میخان تا هفته دیگه که پدربزرگ ارث میده بهم به اطرافیانم صدمه بزنن تا وقتی که اعلام شد همه چی به من دادن و اونموقع من ضعیفم بیان حمله کنن & منظورت اینه که میخان اونموقع ازت بگیرن _ ارع × خب اولین کاری که باید بکنی بادیگارد دخترا رو زیاد کن ÷ باید بهشون چن تا چیز که بشه از خودشون محافظت کرد رو بهشون یاد بدیم اون به من _ خوبه & دومین کاری که میکنی ذهنت رو درگیر کارهای ارث بکنی و بعدش چون کلی بادیگارد هم هست که از پدربزرگ بهت میرسه و نیرو زیاد میشه _ سومین کار نقشه هست اونا میخوان هفته ی دیگه همون یکشنبه که پدربزرگ اعلام میکنه حمله کنن باید نیروی کمی توی عمارت باشه و بقیه نیرو ها هم قایم بشن تو جنگل و با بوته ها پوشش بدن ÷ گروه تیر اندازی های ماهر با من میان & خب تهیونگ همه چیز حله _ از الان کار ها رو شروع میکنیم اون وو هم برای کار هک ×÷& خوبه...... ÷ تهیونگ دخترا به من نگرانی از طرف اونا نداشته و رو کارت تمرکز کن _ ممنون ......
گایز الان تا این پارت نوشتم بقیه پارت ها همنوشتم شبی آپلود میکنم اگر تونستم
از زبان ا/ت:
رفتم بیرون دو تا بادیگارد جلوی درم بودن جلوی در اتاق لیتا و شی آه همبودن + ببخشید چیزی شده ٪ ارباب گفتن اینجا وایسیم + میشه برم دنبال لیتا و شی آه. با کنار رفتن بادیگارد ها رفتم سمت اتاق لیتا با هم رفتیم اتاق شی آه و اونجا موندیم + میدونید چیشده ¥£ نه + دلیلش چی میتونه باشه بادیگارد جلو در گذاشتن نکنه £¥ چی +اون شب بار که حمله شد یه نفر منو نشونه گرفته بود تیرش خطا رفت بعد صورتش پوشونده بود و تهیونگدربارش پرسید ¥ میگی بخاطر اونه + شاید £ ولی باید یه چیز دیگه باشه ÷ زیاد خودتون و فکرتون رو درگیر نکنید . سه تایی با تعجب برگشتیم سمت کوک + تو کی اومدی ÷ از وقتی که میخواید بفهميد برای چی اینبادیگارد ها هستن £ خب برای چی هستن ÷ یه ماموریت مخفی که ما پسرا ازش خبر داریم ¥ خب چرا به ما نمیگین ÷ نیازی نیست بدونین بعدا میفهمین . کوک رفت هنوز سه تایی تو تعجب بودیم تا یک خدمتکار اومد، ٪ خانم ها باید انتخاب لباس بکنید + انتخاب لباس ( با حالت چهره سوالی ) ٪ بله برای یکشنبه + یکشنبه خبریه ¥ جشن ارث رسیدن بابا بزرگبه تهیونگه + آه ٪ من راهنماییتون میکنم.
از زبان تهیونگ:
فهمیدم میخان حمله کنن زودی رفتمپایین صدای تیر اومد ا/ت رو صحنه بود و جمع نشسته بود _ ایشششش. رفتم پیشش _ ا/ت پاشو + میترسم _ من اینجام. دستاشو ا/ت رو گرفتم تیر اندازی شروع شد _ هوفففف بلاخره تموم شد یدون گروه دیگه هم از جلو پامون برداشته شد. مردمک چشمای ا/،ت میلرزید _ چی شد + اون....اون مرده میخاست بکشتم اما تیرش خطا رفت _ قیافه اش یادته . سرش رو به عنوان نه تکون داد....
پرش زمانی:
رسیدیم عمارت ا/ت رفت اتاقش و اومدم اتاق کارم ذهنم درگیر ا/ت بود تا پسرا اومدن تو & چی شده پسر _ نمیدونم ولی واقعا الان به کمکتون نیاز دارم &×÷ میشنویم _ تو بار ا/ت گفت یکی میخاست بکشتش اما خطا رفت اونا کاری با ا/ت ندارن اونا در اصل سوژه شون منم اونا میخان تا هفته دیگه که پدربزرگ ارث میده بهم به اطرافیانم صدمه بزنن تا وقتی که اعلام شد همه چی به من دادن و اونموقع من ضعیفم بیان حمله کنن & منظورت اینه که میخان اونموقع ازت بگیرن _ ارع × خب اولین کاری که باید بکنی بادیگارد دخترا رو زیاد کن ÷ باید بهشون چن تا چیز که بشه از خودشون محافظت کرد رو بهشون یاد بدیم اون به من _ خوبه & دومین کاری که میکنی ذهنت رو درگیر کارهای ارث بکنی و بعدش چون کلی بادیگارد هم هست که از پدربزرگ بهت میرسه و نیرو زیاد میشه _ سومین کار نقشه هست اونا میخوان هفته ی دیگه همون یکشنبه که پدربزرگ اعلام میکنه حمله کنن باید نیروی کمی توی عمارت باشه و بقیه نیرو ها هم قایم بشن تو جنگل و با بوته ها پوشش بدن ÷ گروه تیر اندازی های ماهر با من میان & خب تهیونگ همه چیز حله _ از الان کار ها رو شروع میکنیم اون وو هم برای کار هک ×÷& خوبه...... ÷ تهیونگ دخترا به من نگرانی از طرف اونا نداشته و رو کارت تمرکز کن _ ممنون ......
گایز الان تا این پارت نوشتم بقیه پارت ها همنوشتم شبی آپلود میکنم اگر تونستم
از زبان ا/ت:
رفتم بیرون دو تا بادیگارد جلوی درم بودن جلوی در اتاق لیتا و شی آه همبودن + ببخشید چیزی شده ٪ ارباب گفتن اینجا وایسیم + میشه برم دنبال لیتا و شی آه. با کنار رفتن بادیگارد ها رفتم سمت اتاق لیتا با هم رفتیم اتاق شی آه و اونجا موندیم + میدونید چیشده ¥£ نه + دلیلش چی میتونه باشه بادیگارد جلو در گذاشتن نکنه £¥ چی +اون شب بار که حمله شد یه نفر منو نشونه گرفته بود تیرش خطا رفت بعد صورتش پوشونده بود و تهیونگدربارش پرسید ¥ میگی بخاطر اونه + شاید £ ولی باید یه چیز دیگه باشه ÷ زیاد خودتون و فکرتون رو درگیر نکنید . سه تایی با تعجب برگشتیم سمت کوک + تو کی اومدی ÷ از وقتی که میخواید بفهميد برای چی اینبادیگارد ها هستن £ خب برای چی هستن ÷ یه ماموریت مخفی که ما پسرا ازش خبر داریم ¥ خب چرا به ما نمیگین ÷ نیازی نیست بدونین بعدا میفهمین . کوک رفت هنوز سه تایی تو تعجب بودیم تا یک خدمتکار اومد، ٪ خانم ها باید انتخاب لباس بکنید + انتخاب لباس ( با حالت چهره سوالی ) ٪ بله برای یکشنبه + یکشنبه خبریه ¥ جشن ارث رسیدن بابا بزرگبه تهیونگه + آه ٪ من راهنماییتون میکنم.
۸۲.۶k
۲۶ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.