(ارمی بمب رویایی)پارت 9
هلو گاااایز 🙂
امید وارم حالتون خوب باشه 💚💜
بریم برای پارت 9😁😃
رسیدیم خونه دوستم
-مواظب خودت باش
+باشه بای😊
-بای❤
رفتم وارد خونه دوستم یونا
(علامت یونا£)
£هانیییییییی اون کیم تهیونگ بوووووووووود😨
+خب اره شاید باورت نشه ولی فکر کنم عاشق من شده تازه دیشب باهاش رفتم بیرون جونگ کوک هم بود😀
£چی داری میگی دختر وااااای از این به بعد هرجا خواستین برین منم میام ها
+باشه بابا چته حالا بزار لباسام رو عوض کنم بریم بشینیم فیلم ببینیم یه فیلم ترسناک جدید گرفتم
£باشه ببینیم پس تا تو لباس عوض میکنی من برم خوراکی بیارم
+اوکی
بعد نشستیم باهم فیلم دیدیم و هنگامش منم ماجرارو برا هانی میگفتم خیلی فیلمش ترسناک بود ما دوتا همش جیغ میزدیم و تو بغل هم بودیم
(ساعت 12:30 شب )
+خب دیگه یونا جون من باید برم
دیر وقته فردا هم کلاس دارم
-باشه عشقم پس، فردا منم باهات میام مهمونی هااا
+اوکی میام دنبالت باهم میریم
رفتم در رو باز کردم که برم بیرون دیدم (یکی بهم گفت خیلی خری😂😂شوخی کردم🤣)
تا از خونه خارج شدم دیدم ته جلوی در وایساده شیشه رو پایین داد
-چرا تازه الان اومدی؟ فکر نمیکنی الان دیره؟ خوب شد اومدم دنبالت وگرنه این موقع شب تنهایی میخواستی برگردی
+تو الان اینجا چیکار میکنی!!!!
-حس ششمم بهم گفت تو الان داری میری خونه واسه همین اومدم دنبالت😎😏😌
+تو، تو ازکجا فهمیدی وااای خدا مغزم داره سوت میکشه
-ما اینیم دیگه سوار شو
+باشه اومدم
سوار شدم و توی ماشین باهم حرف میزدیم من این که امروز چیکار کردم رو براش تعریف کردم اونم با دقت گوش میداد رسیدیم خونه و....
خب پایان پارت امید وارم خوشتون بیا حتما پارت بعدی رو از دست ندین قراره اتفاق های خواصی توش بیافته😁🙃
بوووووس پس کلتون😘😘
راستی یادتون نره لایک کنید هاااا افرین 🤗😊💜💜
..
.
امید وارم حالتون خوب باشه 💚💜
بریم برای پارت 9😁😃
رسیدیم خونه دوستم
-مواظب خودت باش
+باشه بای😊
-بای❤
رفتم وارد خونه دوستم یونا
(علامت یونا£)
£هانیییییییی اون کیم تهیونگ بوووووووووود😨
+خب اره شاید باورت نشه ولی فکر کنم عاشق من شده تازه دیشب باهاش رفتم بیرون جونگ کوک هم بود😀
£چی داری میگی دختر وااااای از این به بعد هرجا خواستین برین منم میام ها
+باشه بابا چته حالا بزار لباسام رو عوض کنم بریم بشینیم فیلم ببینیم یه فیلم ترسناک جدید گرفتم
£باشه ببینیم پس تا تو لباس عوض میکنی من برم خوراکی بیارم
+اوکی
بعد نشستیم باهم فیلم دیدیم و هنگامش منم ماجرارو برا هانی میگفتم خیلی فیلمش ترسناک بود ما دوتا همش جیغ میزدیم و تو بغل هم بودیم
(ساعت 12:30 شب )
+خب دیگه یونا جون من باید برم
دیر وقته فردا هم کلاس دارم
-باشه عشقم پس، فردا منم باهات میام مهمونی هااا
+اوکی میام دنبالت باهم میریم
رفتم در رو باز کردم که برم بیرون دیدم (یکی بهم گفت خیلی خری😂😂شوخی کردم🤣)
تا از خونه خارج شدم دیدم ته جلوی در وایساده شیشه رو پایین داد
-چرا تازه الان اومدی؟ فکر نمیکنی الان دیره؟ خوب شد اومدم دنبالت وگرنه این موقع شب تنهایی میخواستی برگردی
+تو الان اینجا چیکار میکنی!!!!
-حس ششمم بهم گفت تو الان داری میری خونه واسه همین اومدم دنبالت😎😏😌
+تو، تو ازکجا فهمیدی وااای خدا مغزم داره سوت میکشه
-ما اینیم دیگه سوار شو
+باشه اومدم
سوار شدم و توی ماشین باهم حرف میزدیم من این که امروز چیکار کردم رو براش تعریف کردم اونم با دقت گوش میداد رسیدیم خونه و....
خب پایان پارت امید وارم خوشتون بیا حتما پارت بعدی رو از دست ندین قراره اتفاق های خواصی توش بیافته😁🙃
بوووووس پس کلتون😘😘
راستی یادتون نره لایک کنید هاااا افرین 🤗😊💜💜
..
.
۱۹.۴k
۱۴ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.