ꜰᴀᴋᴇ ᴊᴀᴍɪɴ
ꜰᴀᴋᴇ ᴊᴀᴍɪɴ
ᴘʟᴀɴɴᴇᴅ ʟᴏᴠᴇ
ᴘᴀʀᴛ ۷
ᴄʜᴀᴘᴛᴇʀ 1
ꜱᴜᴘᴘᴏʀᴛ
════════✯
فیک جمین
عشق برنامه ریزی شده
پارت ۷
.........
جمین ویو
زود رفتماتاق یولی که دیدم هنوز خوابه محکم صداش زدم
_یولیییییی یولیییییی
×یولی از خواب پرید و گفت : چته وحشی نمیزاری بخوابم دشمنتم عوضی
_یوری حالش بدع
×وای الان کجاست
_تو اتاق من
×جمینننننن باهاش کاری وردی مرتیکه
_ای بابا کم این چرتو و پرتو بگید
×پس چشه
_عادت .....
×خاک امروز وقتشه
_برو زود باش اتاق من
پایان جمین ویو
یولی زود رفت اتاق جمین که دید یوری افتاده زمین
×یوری چت شده
+یولی نمیتونم پاشم پاهام قفل شده انگار دلم هم شدیدا درد داره
×منبرم برات مسکن و پد بیارم
+ب..باشه
یولی رفت و جمین اومد اتاق یوری
_یولی کمکت کنم بشینی روی تخت
+آقای پارک واقعا.....متاسفم
بهتون زحمت دادم
_این چه حرفیه تازه باهام راحت باشید
+بله
_بزار کمکتون کنم
+باشه
جمین یوری رو کمک کرد تا بشینه روی تخت تا اونموقع یولی اومد داخل اتاق و گفت : بفرما بانو کیم
+ممنون خدمتکار پارک
×ای دختره عوضی مثلا احترام گذاشتم اینم جوابم
+خیلی خب مرسی
×خواهش میکنم بز
+ایش دارن برات الاغ
_اگه بحثتون تموم نمیشه من کنم
+×:بله
_آفرین
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
حمایت کنید .
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
فکر کردین تمومش کردم خخخخخخخخخخخخخ
یوری از بولی خداحافظی کرد و میخواست بره که جمبن دستشو گرفت
_یوری با این وضع کجا میری
+جمین شی مگه قرار بود بمونم ( چه رود پسر خالش شد )
_نه خب .....بیا برسونت
+نه دیگه از این بیشتر مزاحمتون نمیشم
_مزاحم چیه دختر گفتم که باید بمونی
+اما
_اما و آخه نداریم
دونبالم بیا
هر دو به سمت ماشینجمین حرکت کردن
که جمین درو برای یوری بار کرد
و یوری هم سوار شد
که جمین گفت
_آدرستونو میدید
+بله به پرورشگاه سئول برید
_پرورشگاه ........
ادامه دارد
حمایتکنید
ᴘʟᴀɴɴᴇᴅ ʟᴏᴠᴇ
ᴘᴀʀᴛ ۷
ᴄʜᴀᴘᴛᴇʀ 1
ꜱᴜᴘᴘᴏʀᴛ
════════✯
فیک جمین
عشق برنامه ریزی شده
پارت ۷
.........
جمین ویو
زود رفتماتاق یولی که دیدم هنوز خوابه محکم صداش زدم
_یولیییییی یولیییییی
×یولی از خواب پرید و گفت : چته وحشی نمیزاری بخوابم دشمنتم عوضی
_یوری حالش بدع
×وای الان کجاست
_تو اتاق من
×جمینننننن باهاش کاری وردی مرتیکه
_ای بابا کم این چرتو و پرتو بگید
×پس چشه
_عادت .....
×خاک امروز وقتشه
_برو زود باش اتاق من
پایان جمین ویو
یولی زود رفت اتاق جمین که دید یوری افتاده زمین
×یوری چت شده
+یولی نمیتونم پاشم پاهام قفل شده انگار دلم هم شدیدا درد داره
×منبرم برات مسکن و پد بیارم
+ب..باشه
یولی رفت و جمین اومد اتاق یوری
_یولی کمکت کنم بشینی روی تخت
+آقای پارک واقعا.....متاسفم
بهتون زحمت دادم
_این چه حرفیه تازه باهام راحت باشید
+بله
_بزار کمکتون کنم
+باشه
جمین یوری رو کمک کرد تا بشینه روی تخت تا اونموقع یولی اومد داخل اتاق و گفت : بفرما بانو کیم
+ممنون خدمتکار پارک
×ای دختره عوضی مثلا احترام گذاشتم اینم جوابم
+خیلی خب مرسی
×خواهش میکنم بز
+ایش دارن برات الاغ
_اگه بحثتون تموم نمیشه من کنم
+×:بله
_آفرین
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
حمایت کنید .
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
فکر کردین تمومش کردم خخخخخخخخخخخخخ
یوری از بولی خداحافظی کرد و میخواست بره که جمبن دستشو گرفت
_یوری با این وضع کجا میری
+جمین شی مگه قرار بود بمونم ( چه رود پسر خالش شد )
_نه خب .....بیا برسونت
+نه دیگه از این بیشتر مزاحمتون نمیشم
_مزاحم چیه دختر گفتم که باید بمونی
+اما
_اما و آخه نداریم
دونبالم بیا
هر دو به سمت ماشینجمین حرکت کردن
که جمین درو برای یوری بار کرد
و یوری هم سوار شد
که جمین گفت
_آدرستونو میدید
+بله به پرورشگاه سئول برید
_پرورشگاه ........
ادامه دارد
حمایتکنید
۳.۶k
۰۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.