𝐍𝐢𝐠𝐡𝐭 𝐢𝐧 𝐟𝐫𝐨𝐬𝐞𝐭⁸
وقتی برگشتن بالا پسری که حالا میدونستن اسمش فرده هنوز به درخت بسته مونده بود بیهوش بود و انگار هیچکس از اونجا رد نشده بود یئون با دیدن فرد جریان رو فهمیده بود پس نگاهی به جین انداخت:فوق العاده عمل کردی افسر کیم!
جین:میدونم
یئون:فقط مواظب باش خودتم نبندم به همین درخت و بلایی سرت بیارم که خوشمزگی از یادت بره!امروز به اندازه کافی بدبختی کشیدم!
جین:خب بابا الکی شلوغش میکنی!برو بچه ها رو بیار اینجا بگو چادر ها رو جمع کنن باید بریم
یئون:من زخمی ام حیوون!نمیتونم تا اونجا برم
جین:یئون انتظار نداری که با این تنهات بذارم؟
یئون:از پس یه آدم آش و لاش با دستای بسته برمیام!
جین:چشم به هم بزنی برگشتم*شروع میکنه به دوییدن*
یئون:دیوونه*خنده
*
یونگی:هی اون جینه؟
یونا:فکر کنم خودشه
یونگی:چرا تنهاست؟
یونا:احتمالاً دلیل خوبی داره
جین:بچه ها!....باید باهام بیاین سریع وسایل رو جمع کنین بدویین!
یونگی:جین آروم!دخترا کجان؟
جین: ا.ت در خطره اگه میخوای پیداش کنی بدو!کوک کجاست؟
یونا:خوابیده
جین:زودباش بیدارش کن!
یونا:سوکجینا میگی چیشده یا نه؟
جین:میخواین ا.ت پیدا شه یانه؟
یونا.یونگی:معلومه
جین:پس بنجبین*میره سمت چادر*بلندشو تن لش
کوک:چیشده هیونگ*ترسیده و خوابآلود*
جین:هیچی میخوایم بریم دور دور.میای عزیزم؟
کوک:نه شما برین*دوباره میخوابه
جین:*از یقه ش میگیره و میارتش بیرون*کاش تورو هم بدیم دست دزدا
کوک:چه گیری افتادم از دست شماها
بچه ها وسایل رو جمع کردن و سوار ماشین کردن ماشین ها رو قفل کردن و دنبال جین راه افتادن توی راه جین میدویید یونگی هم پشت سرش ولی کوک و یونا آروم تر حرکت میکردن
کوک:مسابقه بدیم؟
یونا:فکر کردم گفتی خوابت میاد
کوک:آره یا نه؟
یونا:همیشه آره*شروع میکنه به دوییدن
کوک:هی وایسا نامرد*میدوئه دنبالش
جین:آروم*از گردن میگیرتشون*مگه نمیگم پشت سر من بیاین؟
کوک:ببخشید هیونگ
کم کم به درخت نزدیک میشدن جین سرعتش رو بیشتر کرد و دویید سمت یئون:چه خبر؟
یئون:سلامتی
کوک:یئون!تو سالمی!
یئون:خب باید بگم دیدگاهت درباره آدم سالم خیلی متفاوته
یونا:زخمی شده...کتکت زدن؟
یئون:چه جورم
یونگی:پس ا.ت؟اون کجاست؟
یئون:ا.ت رو برای کلیه ها یا وسایل ارزشمندش ندزدیدن.ا.ت عنصر هدفه!اونا ا.ت رو هدفمند دزدیدن چون رییسشون میخواستش....
یونگی:اونا از کجا ا.ت رو میشناسن؟
یئون:بانو صداش میزدن و در کمال تعجب کاری به کارش نداشتن منو همون چند ساعت اول آش ولاش کردن ولی ا.ت براشون مهم بود شنیدم یه نفرشون پای تلفن گفت که"حتما میارمش رئیس" من به هوش اومدم و دیدم ا.ت نیست شکنجه م میکرد که از کی دستور میگیرم و با ا.ت چکار داشتم قرارگاه شون رو چطور پیدا کردم و...میدونم که به ا.ت آسیبی نمیزنن.ولی نمیدونم کجا بردنش
جین:میدونم
یئون:فقط مواظب باش خودتم نبندم به همین درخت و بلایی سرت بیارم که خوشمزگی از یادت بره!امروز به اندازه کافی بدبختی کشیدم!
جین:خب بابا الکی شلوغش میکنی!برو بچه ها رو بیار اینجا بگو چادر ها رو جمع کنن باید بریم
یئون:من زخمی ام حیوون!نمیتونم تا اونجا برم
جین:یئون انتظار نداری که با این تنهات بذارم؟
یئون:از پس یه آدم آش و لاش با دستای بسته برمیام!
جین:چشم به هم بزنی برگشتم*شروع میکنه به دوییدن*
یئون:دیوونه*خنده
*
یونگی:هی اون جینه؟
یونا:فکر کنم خودشه
یونگی:چرا تنهاست؟
یونا:احتمالاً دلیل خوبی داره
جین:بچه ها!....باید باهام بیاین سریع وسایل رو جمع کنین بدویین!
یونگی:جین آروم!دخترا کجان؟
جین: ا.ت در خطره اگه میخوای پیداش کنی بدو!کوک کجاست؟
یونا:خوابیده
جین:زودباش بیدارش کن!
یونا:سوکجینا میگی چیشده یا نه؟
جین:میخواین ا.ت پیدا شه یانه؟
یونا.یونگی:معلومه
جین:پس بنجبین*میره سمت چادر*بلندشو تن لش
کوک:چیشده هیونگ*ترسیده و خوابآلود*
جین:هیچی میخوایم بریم دور دور.میای عزیزم؟
کوک:نه شما برین*دوباره میخوابه
جین:*از یقه ش میگیره و میارتش بیرون*کاش تورو هم بدیم دست دزدا
کوک:چه گیری افتادم از دست شماها
بچه ها وسایل رو جمع کردن و سوار ماشین کردن ماشین ها رو قفل کردن و دنبال جین راه افتادن توی راه جین میدویید یونگی هم پشت سرش ولی کوک و یونا آروم تر حرکت میکردن
کوک:مسابقه بدیم؟
یونا:فکر کردم گفتی خوابت میاد
کوک:آره یا نه؟
یونا:همیشه آره*شروع میکنه به دوییدن
کوک:هی وایسا نامرد*میدوئه دنبالش
جین:آروم*از گردن میگیرتشون*مگه نمیگم پشت سر من بیاین؟
کوک:ببخشید هیونگ
کم کم به درخت نزدیک میشدن جین سرعتش رو بیشتر کرد و دویید سمت یئون:چه خبر؟
یئون:سلامتی
کوک:یئون!تو سالمی!
یئون:خب باید بگم دیدگاهت درباره آدم سالم خیلی متفاوته
یونا:زخمی شده...کتکت زدن؟
یئون:چه جورم
یونگی:پس ا.ت؟اون کجاست؟
یئون:ا.ت رو برای کلیه ها یا وسایل ارزشمندش ندزدیدن.ا.ت عنصر هدفه!اونا ا.ت رو هدفمند دزدیدن چون رییسشون میخواستش....
یونگی:اونا از کجا ا.ت رو میشناسن؟
یئون:بانو صداش میزدن و در کمال تعجب کاری به کارش نداشتن منو همون چند ساعت اول آش ولاش کردن ولی ا.ت براشون مهم بود شنیدم یه نفرشون پای تلفن گفت که"حتما میارمش رئیس" من به هوش اومدم و دیدم ا.ت نیست شکنجه م میکرد که از کی دستور میگیرم و با ا.ت چکار داشتم قرارگاه شون رو چطور پیدا کردم و...میدونم که به ا.ت آسیبی نمیزنن.ولی نمیدونم کجا بردنش
۵۲۷
۰۷ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.