روزگار روانی
پارت28
تهیونگ:الآنم به فکر خودتی چرا فکر میکنی امیدی نیست وقتی این رابطه هیچ مشکلی نداشت جز اعتماد نداشتن تو تو به من اعتماد نکردی اگه یکم ات یکم اعتماد داشتی الان ما اینجوری نبودیم تو نمی گفتی این رابطه امیدی بهش نیست
ات:تهیونگ الان وقت باز کردن زخم های قدیمی نیست (یکم داد)
تهیونگ:باشه باشه ببخشید الان میخوای چیکار کنی
ات:بچه ها
تهیونگ:تو
ات:الان این چه بحثیه من و تو به هرحال جدا میشیم
تهیونگ:نه
ات:یعنی جدا نمیشیم؟
تهیونگ:تو اگه منو باور کنی چرا باید جدا بشیم
راستش یکم احساس کردم دارم بهش ظلم میکنم چون شاید واقعا صدا سازی باشه اون هر جور بود هوام داشت غیر از اون روز که زدم ولی منم اگه هر کسی اینکار باهام میکرد همین کارو میکردم ولی نمیدونم شاید قلبم راست بگه ولی فعلا که مغزم حاکم
ات:تهیونگ خودتم میدونی این زندگی چندماه قبل متلاشی شد
تهیونگ:همش به خاطر تو بود ات بزار یک بار حرف بزنم
ات:باشه حالا که کارمون به اینجا رسیده بیا حرف بزنیم
تهیونگ اومد کنارم نشست
تهیونگ:اون روز روز تولدم من دفتر کارم بودم که یکی بهم پیام داد که اگه میخوای زنت زنده بمونه باید بزاری بره من اول توجه ای نکردم ولی از تو عکس فرستاد ترسیدم و آمدم تو تولد اونجوری شد و وقتی رفتی یکی زنگ زد صدای خنده میومد فکر کردم شوخی بچه هاس چون من اول با این امید که انتقام میگیرم اومدم پیشت ولی واقعا عاشقت شدم و گفت بکشمش منم با توجه به صداهای خنده گفتم باشه ولی من واقعا نگفتم من واقعا فکر نمیکردم اون حرو.مزا.ده واقعا گفته باشه صدا رد درست کردن حتی میتونم برات پیام های اون شب و هرچی که بخوای نشون بدم بعد اون تلفن دوساعت بعد یکی بهم زنگ زد و گفت زنت مرد منم اومدم دنبالت داداشت منو دید که با چه عجله ای اومدم اگه واقعا میخواستم بکشمت اینجوری میومدم معلومه که نه اون روز توی فرودگاه میخواستم نگهت دارم برا همین اونکار کردم من واقعا نمیخواستم بهت صدمه بزنم داشتم الان جاش آمنه و داره زندگیشو میکنه اون اون که منو نمیشناسه منو باور کرد چرا تو باور نمیکنی
ات:توهم منو باور نمیکردی اگه اون حرفا رو میشنیدی
تهیونگ:چرا اگه برام توضیح میدادی باور میکردم
ات:نمیکردی
تهیونگ:باور میکردم
ات:اون پیاما رو داری؟
تهیونگ:اره حتی اگه بخوای دوربین های شرکت هم هست
آت:نشون بده
تهیونگ:باشه
ویو تهیونگ
زنگ زدم به جیمین و گفتم عکس فیلما رو بفرسته
تهیونگ:الان میفرسته یعنی الان اگه بفرسته تو با من اوکی؟
ات:باید فکر کنم
تهیونگ:چرا فکر میکنی آنقدر وقت داریم ؟دکتر دوساعت بیشتر وقت نداده
ات:باشه اگه بفرسته باور میکنم
تهیونگ:باشه پس خانوم کیم
ات:جئون هنوز معلوم نیست
تهیونگ:اوووممممم باشه....
تهیونگ:الآنم به فکر خودتی چرا فکر میکنی امیدی نیست وقتی این رابطه هیچ مشکلی نداشت جز اعتماد نداشتن تو تو به من اعتماد نکردی اگه یکم ات یکم اعتماد داشتی الان ما اینجوری نبودیم تو نمی گفتی این رابطه امیدی بهش نیست
ات:تهیونگ الان وقت باز کردن زخم های قدیمی نیست (یکم داد)
تهیونگ:باشه باشه ببخشید الان میخوای چیکار کنی
ات:بچه ها
تهیونگ:تو
ات:الان این چه بحثیه من و تو به هرحال جدا میشیم
تهیونگ:نه
ات:یعنی جدا نمیشیم؟
تهیونگ:تو اگه منو باور کنی چرا باید جدا بشیم
راستش یکم احساس کردم دارم بهش ظلم میکنم چون شاید واقعا صدا سازی باشه اون هر جور بود هوام داشت غیر از اون روز که زدم ولی منم اگه هر کسی اینکار باهام میکرد همین کارو میکردم ولی نمیدونم شاید قلبم راست بگه ولی فعلا که مغزم حاکم
ات:تهیونگ خودتم میدونی این زندگی چندماه قبل متلاشی شد
تهیونگ:همش به خاطر تو بود ات بزار یک بار حرف بزنم
ات:باشه حالا که کارمون به اینجا رسیده بیا حرف بزنیم
تهیونگ اومد کنارم نشست
تهیونگ:اون روز روز تولدم من دفتر کارم بودم که یکی بهم پیام داد که اگه میخوای زنت زنده بمونه باید بزاری بره من اول توجه ای نکردم ولی از تو عکس فرستاد ترسیدم و آمدم تو تولد اونجوری شد و وقتی رفتی یکی زنگ زد صدای خنده میومد فکر کردم شوخی بچه هاس چون من اول با این امید که انتقام میگیرم اومدم پیشت ولی واقعا عاشقت شدم و گفت بکشمش منم با توجه به صداهای خنده گفتم باشه ولی من واقعا نگفتم من واقعا فکر نمیکردم اون حرو.مزا.ده واقعا گفته باشه صدا رد درست کردن حتی میتونم برات پیام های اون شب و هرچی که بخوای نشون بدم بعد اون تلفن دوساعت بعد یکی بهم زنگ زد و گفت زنت مرد منم اومدم دنبالت داداشت منو دید که با چه عجله ای اومدم اگه واقعا میخواستم بکشمت اینجوری میومدم معلومه که نه اون روز توی فرودگاه میخواستم نگهت دارم برا همین اونکار کردم من واقعا نمیخواستم بهت صدمه بزنم داشتم الان جاش آمنه و داره زندگیشو میکنه اون اون که منو نمیشناسه منو باور کرد چرا تو باور نمیکنی
ات:توهم منو باور نمیکردی اگه اون حرفا رو میشنیدی
تهیونگ:چرا اگه برام توضیح میدادی باور میکردم
ات:نمیکردی
تهیونگ:باور میکردم
ات:اون پیاما رو داری؟
تهیونگ:اره حتی اگه بخوای دوربین های شرکت هم هست
آت:نشون بده
تهیونگ:باشه
ویو تهیونگ
زنگ زدم به جیمین و گفتم عکس فیلما رو بفرسته
تهیونگ:الان میفرسته یعنی الان اگه بفرسته تو با من اوکی؟
ات:باید فکر کنم
تهیونگ:چرا فکر میکنی آنقدر وقت داریم ؟دکتر دوساعت بیشتر وقت نداده
ات:باشه اگه بفرسته باور میکنم
تهیونگ:باشه پس خانوم کیم
ات:جئون هنوز معلوم نیست
تهیونگ:اوووممممم باشه....
۷.۸k
۱۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.