دنیای زیبای من پارت 4
بچه ها من پارت 4 دنیای زیبای من رو تغییر دادم پس این میشه پارت⁴
✩.・*:。≻───── ⋆♡⋆ ─────.•*:。✩
صب
دایون
صب با دل درد بدی از خواب پاشدم رفتم پایین یه مسکن ور داشتم و خوردم رفتم یه صبحونه خشمزه درست کردم رفتم بالا تا کوکی رو بیدار کنم
+ددی کوک نمیخوای پاشی یااا بلند شو
-اوممم دایون بزار بخوابم
+هوف
لب کوکی رو بوس کردم دیدم بیدار شد
-خب همین رو میخواستم
+خب برو حموم بیا صبحونه
-اوک بیب
کوک
خواب بودم که دایون امد بیدارم کرد رفتم حموم بعد 10 مین امدم بیرون لباس هامو پوشیدم موهامو خشک کردم رفتم پایین دیدم دایون داره میزو میچینه
-خب بیب چه بویی میاد
+از دست تو برو الان میام
-اوممم اوک خانم جئون
+😂
-😂
صبحونم رو خوردم زنگ زدم به جیمین
(جیمین&هلیا/)
-الو سلام هیونگ خوبی؟
&سلام داداش خوبم تو خوبی؟
-اره هلیا خوبه؟
&اهون دایون خوبع؟
-خوبه خب داداش میخواستم برای شام دعوتتون کنم
&اوممم فکر خوبیه
-اره پس شب ساعت⁷اینجا باشید
&اوک هیونگ بای
-بای
گوشی رو قطع کردم دیدم یهو یه اخی از اشپز خونه امد بدو بدو رفتم ببینم چی شده
دیدم یه ظرف شکسته و دایون دستش رو بریده
-اوه بیبی خوبی؟
+اره خوبم نگران نباش برو
-باش ولی به شرطی میرم که دستتو چسب بزنم
+اوک بیا چسب بزن ددی.
دست دایون رو چسب زدم رفت نشستم و با گوشیم ور رفتم.
دایون
رفتم ناهار درست کنم دستمو با شیشه بریدم کوک برام چسب زد رفت نشست منم برای ناهار جاجانیمگون درست کردم غذای مورد علاقم
بعد اینکه کارام تموم شد رفتم تو سالن و رو کاناپه لم دادم یه هوفی کردم که کوکی گفت.
-ام بیب راستی برای شب جیمین و هلیا رو دعوت کردم
+خوب کردی دلم واسه اونیم تنگ شده.
-😂
+😂
ناهار
میز رو چیدم و ناهار رو خوردیم بعد منو، کوکی رفتیم واسه شب لباس بگیریم
-خب میخوای چی بگیری؟
+اممممم خب هودی(عکسشو میزارم)
-اره خوبه منم یه لباس راحت میگیرم (اینم میزارم)
لباس گرفتیم و برگشتیم خونه
شب
رفتیم اماده شدیم کوک داشت لباس میپوشید منم فقط به بدنش زل زده بودم که کوک متوجه نگاهم شد و این سکوت رو شکست
-خب خب بیبی خیلی شیطون شدی😈
+اره خودت شیطونم کردی😈
اماده شدیم رفتیم پایین.............
✩.・*:。≻───── ⋆♡⋆ ─────.•*:。✩
خماری😂
حمایت کنید بیبی هام💫
شرایط پارت⁵
6 تا لایک♥
#دنیای_زیبای_من
#فیک
#کوکی
#سناریو
#تک _ پارتی
✩.・*:。≻───── ⋆♡⋆ ─────.•*:。✩
صب
دایون
صب با دل درد بدی از خواب پاشدم رفتم پایین یه مسکن ور داشتم و خوردم رفتم یه صبحونه خشمزه درست کردم رفتم بالا تا کوکی رو بیدار کنم
+ددی کوک نمیخوای پاشی یااا بلند شو
-اوممم دایون بزار بخوابم
+هوف
لب کوکی رو بوس کردم دیدم بیدار شد
-خب همین رو میخواستم
+خب برو حموم بیا صبحونه
-اوک بیب
کوک
خواب بودم که دایون امد بیدارم کرد رفتم حموم بعد 10 مین امدم بیرون لباس هامو پوشیدم موهامو خشک کردم رفتم پایین دیدم دایون داره میزو میچینه
-خب بیب چه بویی میاد
+از دست تو برو الان میام
-اوممم اوک خانم جئون
+😂
-😂
صبحونم رو خوردم زنگ زدم به جیمین
(جیمین&هلیا/)
-الو سلام هیونگ خوبی؟
&سلام داداش خوبم تو خوبی؟
-اره هلیا خوبه؟
&اهون دایون خوبع؟
-خوبه خب داداش میخواستم برای شام دعوتتون کنم
&اوممم فکر خوبیه
-اره پس شب ساعت⁷اینجا باشید
&اوک هیونگ بای
-بای
گوشی رو قطع کردم دیدم یهو یه اخی از اشپز خونه امد بدو بدو رفتم ببینم چی شده
دیدم یه ظرف شکسته و دایون دستش رو بریده
-اوه بیبی خوبی؟
+اره خوبم نگران نباش برو
-باش ولی به شرطی میرم که دستتو چسب بزنم
+اوک بیا چسب بزن ددی.
دست دایون رو چسب زدم رفت نشستم و با گوشیم ور رفتم.
دایون
رفتم ناهار درست کنم دستمو با شیشه بریدم کوک برام چسب زد رفت نشست منم برای ناهار جاجانیمگون درست کردم غذای مورد علاقم
بعد اینکه کارام تموم شد رفتم تو سالن و رو کاناپه لم دادم یه هوفی کردم که کوکی گفت.
-ام بیب راستی برای شب جیمین و هلیا رو دعوت کردم
+خوب کردی دلم واسه اونیم تنگ شده.
-😂
+😂
ناهار
میز رو چیدم و ناهار رو خوردیم بعد منو، کوکی رفتیم واسه شب لباس بگیریم
-خب میخوای چی بگیری؟
+اممممم خب هودی(عکسشو میزارم)
-اره خوبه منم یه لباس راحت میگیرم (اینم میزارم)
لباس گرفتیم و برگشتیم خونه
شب
رفتیم اماده شدیم کوک داشت لباس میپوشید منم فقط به بدنش زل زده بودم که کوک متوجه نگاهم شد و این سکوت رو شکست
-خب خب بیبی خیلی شیطون شدی😈
+اره خودت شیطونم کردی😈
اماده شدیم رفتیم پایین.............
✩.・*:。≻───── ⋆♡⋆ ─────.•*:。✩
خماری😂
حمایت کنید بیبی هام💫
شرایط پارت⁵
6 تا لایک♥
#دنیای_زیبای_من
#فیک
#کوکی
#سناریو
#تک _ پارتی
۱۳.۵k
۱۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.