بلک رز part 35
ادامه ...
چهار نفر دیگه ام سر میز بودن یه دختر که میشد از مدل چشماش و لباسایی که پوشیده بود فهمید چینیه .
یه پسر که موهای طلایی و چشمای آبی داشت ، یکم شبیه به پسر های روس بود .
دوتا پسر کرهای دیگه هم باهاشون بود یکیشون سر تا پا خالکوبی بود .
تهیونگ بهمون اشاره کرد که کنارش بشینم جنی زود تر از من دست به کار شد و خودشو کنار تهیونگ جا داد و منم سمت تنها جای خالی میز که بین تهیونگ و جیمین بود رفتم و نشستم .
تهیونگ: دخترا چی میخورید؟ ویسکی، شراب ،ودکا ؟
رزی : شراب
جنی: منم همینطور
تهیونگ بطری شرابو گرفت و برای من و جنی خالی کرد .
لیوانو برداشتم و یکم از شراب رو مزه مزه کردم بعد کامل سر کشیدم
تهیونگ دوباره شروع به حرف زدن کرد
تهیونگ: خب بزارین معرفی کنم
به سمت دختر چینیه اشاره کرد
تهیونگ: این خانوم محترم که میبینید اسمش نینگه
نینگ و اون چشما و خط چشم گربه ایش یه نگاه پوکر انداخت بهمون و بعد به جای نامعلومی خیره شد. موهای چتری مشکی که از بالا گوجه ای بسته بود جذابیتشو ده برابر میکرد اون رژ قرمز فاکیش ...
نمیدونستم که چرا داشتم اینقدر محو جذابیتش میشودم ...
تهیونگ به سمت پسره چشم آبي اشاره کرد .
تهیونگ: اینم دیویده
دیوید نگاه هیز طوری بهم انداخت و چشمکی زو و لبخند جذابی زد دندونای سفیدش به اندازه گردنبند نقره ای جیمین تو چشم بود .
تهیونگ به پسرای کرهای اشاره کرد و ادامه داد .
تهیونگ: این دوتا داداشم که می بینید یوجی و چان هستن
همه اینا از افراد باند کویینن
دستمو زیر چونم گذاشتم
باند کویین ... دربارشون شنیده بودم، همون باند چینی که روبرتو میگفت اسلحه های نابی رو قاچاق میکنن ...
تهیونگ دوباره ادامه داد و به جنی اشاره کرد
تهیونگ : گایز ... این خانوم زیبا که میبینید جنی کیمه وارس شرکت بلک دایمونده ...
به من اشاره کرد .
تهیونگ: این سلیطه ام که میبینید رزیه دختر روبرتو پائولو
عصبی سمتش گفتم،
رزی :سلیطه عمته مردیکه...
دختر چینیه که تا الان ساکت بود صداش در اومد .
با لحجه خاص و کشیده ای شروع به صحبت کردن کرد.
نینگ: اففف نه بابا ... دختر روبرتو ، فکر می کردم مجرده که ...
رزی : درواقع من دختر خوندشم
خندید،
نینگ: بابا جونت اخیرا کلی اسلحه سفارش داده ...
تعجب کردم ،فکر میکردم روبرتو فقط تو کار مواده ، نمیدونستم اسلحه ام خرید و فروش میکنه .
دیوید با همون لبخند جذابش گفت ،
دیوید: دختر خونده جذابی داره روبرتو...
لبخند کشیده ای تحویلش دادم . ولی در واقع دلم میخواست چشای آبی هیزشو با ناخونام از کاسه در بیارم
به جیمین نیم نگاه کوتاهی انداختم ، ساکت بود و با قیافه عصبی به دیوید خیره بود ، فکر کنم اونم مثل من از دیوید خوشش نیومده بود .
ادامه پارت بعد ....
چهار نفر دیگه ام سر میز بودن یه دختر که میشد از مدل چشماش و لباسایی که پوشیده بود فهمید چینیه .
یه پسر که موهای طلایی و چشمای آبی داشت ، یکم شبیه به پسر های روس بود .
دوتا پسر کرهای دیگه هم باهاشون بود یکیشون سر تا پا خالکوبی بود .
تهیونگ بهمون اشاره کرد که کنارش بشینم جنی زود تر از من دست به کار شد و خودشو کنار تهیونگ جا داد و منم سمت تنها جای خالی میز که بین تهیونگ و جیمین بود رفتم و نشستم .
تهیونگ: دخترا چی میخورید؟ ویسکی، شراب ،ودکا ؟
رزی : شراب
جنی: منم همینطور
تهیونگ بطری شرابو گرفت و برای من و جنی خالی کرد .
لیوانو برداشتم و یکم از شراب رو مزه مزه کردم بعد کامل سر کشیدم
تهیونگ دوباره شروع به حرف زدن کرد
تهیونگ: خب بزارین معرفی کنم
به سمت دختر چینیه اشاره کرد
تهیونگ: این خانوم محترم که میبینید اسمش نینگه
نینگ و اون چشما و خط چشم گربه ایش یه نگاه پوکر انداخت بهمون و بعد به جای نامعلومی خیره شد. موهای چتری مشکی که از بالا گوجه ای بسته بود جذابیتشو ده برابر میکرد اون رژ قرمز فاکیش ...
نمیدونستم که چرا داشتم اینقدر محو جذابیتش میشودم ...
تهیونگ به سمت پسره چشم آبي اشاره کرد .
تهیونگ: اینم دیویده
دیوید نگاه هیز طوری بهم انداخت و چشمکی زو و لبخند جذابی زد دندونای سفیدش به اندازه گردنبند نقره ای جیمین تو چشم بود .
تهیونگ به پسرای کرهای اشاره کرد و ادامه داد .
تهیونگ: این دوتا داداشم که می بینید یوجی و چان هستن
همه اینا از افراد باند کویینن
دستمو زیر چونم گذاشتم
باند کویین ... دربارشون شنیده بودم، همون باند چینی که روبرتو میگفت اسلحه های نابی رو قاچاق میکنن ...
تهیونگ دوباره ادامه داد و به جنی اشاره کرد
تهیونگ : گایز ... این خانوم زیبا که میبینید جنی کیمه وارس شرکت بلک دایمونده ...
به من اشاره کرد .
تهیونگ: این سلیطه ام که میبینید رزیه دختر روبرتو پائولو
عصبی سمتش گفتم،
رزی :سلیطه عمته مردیکه...
دختر چینیه که تا الان ساکت بود صداش در اومد .
با لحجه خاص و کشیده ای شروع به صحبت کردن کرد.
نینگ: اففف نه بابا ... دختر روبرتو ، فکر می کردم مجرده که ...
رزی : درواقع من دختر خوندشم
خندید،
نینگ: بابا جونت اخیرا کلی اسلحه سفارش داده ...
تعجب کردم ،فکر میکردم روبرتو فقط تو کار مواده ، نمیدونستم اسلحه ام خرید و فروش میکنه .
دیوید با همون لبخند جذابش گفت ،
دیوید: دختر خونده جذابی داره روبرتو...
لبخند کشیده ای تحویلش دادم . ولی در واقع دلم میخواست چشای آبی هیزشو با ناخونام از کاسه در بیارم
به جیمین نیم نگاه کوتاهی انداختم ، ساکت بود و با قیافه عصبی به دیوید خیره بود ، فکر کنم اونم مثل من از دیوید خوشش نیومده بود .
ادامه پارت بعد ....
۵.۰k
۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.