فیک تهیونگ پارت 13
سلاممم ببخشید این پارت یه کوچولو کمه و می دونم هم یادتون رفته و به بزرگواری خودتون ببخشین اگر شرط انجام شه دو پارتو همزمان آپ می کنم
شرطا :40 تا لایک 20 تا کامنت بریم که داشته باشیم
+ گوشیو پرت کردم یه سمت و گرفتم خوابیدم صبح که بلند شدم با گوشیم در رفتم انقد دخترا رو. با موی کوتاه دیده بودم که منم دلم خواست کوتاه کنم و رفتم از آجوما نظر خواهی کردم که کدومش بهم میاد....... یااا چرا این خوب نیست به این کیوتی
*نمی دونم دخترم ولی خب حیف موهاته
+این چطوره؟ تا زیر گوشم دیگه اوکیه.... با صبح بخیر گفتنای خدمتکارا فهمیدم تهیونگ اومده پایین بی توجه بهش دوباره آدامه دادم که بالاخره باهام حرف زد
_فک نکن گذاشتم با یکی دیگه قرار بزاری بزارم بری موهاتو کوتاه کنی
+تو کی باشی؟ ددی می؟
_یئون تا کی می خوای این رفتاراتو ادامه بدی؟؟؟؟؟؟
+رفتارم مگه چشه خیلیم خوبه البته نگران نباش جناب کیم قراره همین امروز فردا برم پس نگران نباش
_فک کردی بهت اجازه میدم بری؟ بابات تو رو دست من سپرده بعد بزارم بری؟ باشه حتما خانم بک
+یخورده صدامو بردم بالا و شروع کردم به حرف زدن یک من از تو برای انجام دادن کارام اجازه نمیگیرم دوم دوس ندارم تو این خونه با یه آدم غیر منطقی زندگی کنم سوم شما نامزد دارین جناب کیم چه معنی میده یه دختره 20 ساله رو توی خونه نگه دارین؟ اونم با اون خانمی که من دیدم اه اه نمی دونستم انقد کج سلیقه ای
لی جا نا: صب کن ببینم تو به من توهین کردی؟؟؟؟؟؟ ته نمی خوای چیزی بهش بگی؟؟؟؟؟
_ یا هفت جد بنگتن این خونه درو پیکر ندارهههههه؟؟؟؟؟؟؟؟؟ با داد همه حرفام رو زدم که همه خدمتکارا برای اینکه بدون اطلاع گذاشتیم خانم لی بیاد داخل عذرخواهی کردن
لی جا نا : الان برا ورود به خونه خودمم باید از تو اجاره بگیرم؟؟؟ ح فای اون شبمو که یادت نرفته؟؟؟؟؟؟؟؟
_برای اینکه یخورده جو تغییر کنه همه خدمتکارا رو گفتم برن سر کاراشون و جا نا رو به اتاق خودم بردم
+ هه حتما می خواد منت کشی کنه بدبخت زن ذلیل.... رفتم به اتفاق خودم و چمدونم رو آماده کردم چون قرار بود دو سه روز دیگه از این خونه برم و جایی که مینهو تصمیم گرفته بود باشم.............
جانا:موندم برای چی می خوای اون دختره هرزه رو نگه داری وقتی می خواد بره بزار بره دیگههههههههههههه انقدم رو اعصاب من پیاده روی نکن چاگی
_با حرفی که زد سیلی به گوشش زدم که اشک تو. چشماش جمع شد و گفتم : اول حرف دهنتو بفهم دوم اون دختره رفیقمع سوم به تو ربطی نداره که کی تو خونه منه
جانا : با این حرفات فک نکن ولت میکنم برعکس دو دستی بهت میچسبم الانم یه اتاق پیدا میکنم چون باید باهم زندگی کنیم
_وادفاک این چرا انقد خره غرورشو دوس نداره؟؟؟ صدای در که بسته شدو شنیدم دستامو روی صورتم کشیدم و برنامه هفتگی مو چک کردم نمی دونستم انقد طول کشید که ظهر شد و به خدمتکار گفتم غذای جانا رو جدا ببره و مال من و یئون رو بیاره داخل که باهاش حرف بزنم
شرطا :40 تا لایک 20 تا کامنت بریم که داشته باشیم
+ گوشیو پرت کردم یه سمت و گرفتم خوابیدم صبح که بلند شدم با گوشیم در رفتم انقد دخترا رو. با موی کوتاه دیده بودم که منم دلم خواست کوتاه کنم و رفتم از آجوما نظر خواهی کردم که کدومش بهم میاد....... یااا چرا این خوب نیست به این کیوتی
*نمی دونم دخترم ولی خب حیف موهاته
+این چطوره؟ تا زیر گوشم دیگه اوکیه.... با صبح بخیر گفتنای خدمتکارا فهمیدم تهیونگ اومده پایین بی توجه بهش دوباره آدامه دادم که بالاخره باهام حرف زد
_فک نکن گذاشتم با یکی دیگه قرار بزاری بزارم بری موهاتو کوتاه کنی
+تو کی باشی؟ ددی می؟
_یئون تا کی می خوای این رفتاراتو ادامه بدی؟؟؟؟؟؟
+رفتارم مگه چشه خیلیم خوبه البته نگران نباش جناب کیم قراره همین امروز فردا برم پس نگران نباش
_فک کردی بهت اجازه میدم بری؟ بابات تو رو دست من سپرده بعد بزارم بری؟ باشه حتما خانم بک
+یخورده صدامو بردم بالا و شروع کردم به حرف زدن یک من از تو برای انجام دادن کارام اجازه نمیگیرم دوم دوس ندارم تو این خونه با یه آدم غیر منطقی زندگی کنم سوم شما نامزد دارین جناب کیم چه معنی میده یه دختره 20 ساله رو توی خونه نگه دارین؟ اونم با اون خانمی که من دیدم اه اه نمی دونستم انقد کج سلیقه ای
لی جا نا: صب کن ببینم تو به من توهین کردی؟؟؟؟؟؟ ته نمی خوای چیزی بهش بگی؟؟؟؟؟
_ یا هفت جد بنگتن این خونه درو پیکر ندارهههههه؟؟؟؟؟؟؟؟؟ با داد همه حرفام رو زدم که همه خدمتکارا برای اینکه بدون اطلاع گذاشتیم خانم لی بیاد داخل عذرخواهی کردن
لی جا نا : الان برا ورود به خونه خودمم باید از تو اجاره بگیرم؟؟؟ ح فای اون شبمو که یادت نرفته؟؟؟؟؟؟؟؟
_برای اینکه یخورده جو تغییر کنه همه خدمتکارا رو گفتم برن سر کاراشون و جا نا رو به اتاق خودم بردم
+ هه حتما می خواد منت کشی کنه بدبخت زن ذلیل.... رفتم به اتفاق خودم و چمدونم رو آماده کردم چون قرار بود دو سه روز دیگه از این خونه برم و جایی که مینهو تصمیم گرفته بود باشم.............
جانا:موندم برای چی می خوای اون دختره هرزه رو نگه داری وقتی می خواد بره بزار بره دیگههههههههههههه انقدم رو اعصاب من پیاده روی نکن چاگی
_با حرفی که زد سیلی به گوشش زدم که اشک تو. چشماش جمع شد و گفتم : اول حرف دهنتو بفهم دوم اون دختره رفیقمع سوم به تو ربطی نداره که کی تو خونه منه
جانا : با این حرفات فک نکن ولت میکنم برعکس دو دستی بهت میچسبم الانم یه اتاق پیدا میکنم چون باید باهم زندگی کنیم
_وادفاک این چرا انقد خره غرورشو دوس نداره؟؟؟ صدای در که بسته شدو شنیدم دستامو روی صورتم کشیدم و برنامه هفتگی مو چک کردم نمی دونستم انقد طول کشید که ظهر شد و به خدمتکار گفتم غذای جانا رو جدا ببره و مال من و یئون رو بیاره داخل که باهاش حرف بزنم
۱۳.۳k
۰۷ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.