پارت 4
ت: میشه منو برسونی خونه
جیمین : نه میریم خونه من ، وقتم که هست
ت: جان؟!
کوتاه خندید لپمو کشید با اخم نگاهش کردم
جیمین : اینجوری نگام نکن میدونی خیلی خوردنی میشی
حرکت کردیم سمت خونه جیمین رسیدیم وارد عمارت که شدیم ت فورا پیاده شد نزاشت ماشین نگه دارم
جیمین داد زد : تت
وارد خونه شدم که حضور کسی پشتم حس کردم کی میتونه باشه غیر از جناب پارک
جیمین : پسندیدی
لبم گاز گرفتم که غرید
جیمین : گاز نگیر اون لامصب هارو !
ت: چرا؟
نگاهی به چشمام کرد و بعد دستی به صورت نازش کشید
با ناز خندیدم که چشم غره ای بهم کرد رفت طبقه بالا تو اتاقش بعدش منم رفتم تو اتاقش که بالا تنه لخت جلو کمد
بود اروم نزدیکش شدم هنوز متوجه من نشده بود که رو پام بلند شدم موهاشو بوسیدم
لرزید برگشت سمتم که بی توجه بهش به کمد نگاه کردم نگاهم رو تیشرتی موند خودم براش خریده بودم دقیق نگاش کردم برداشتمش که صداش بلند شد
جیمین : هنوز استفادش نکردم
ت: چرا؟
جیمین: چون تو خریدی
ت: الان میری حموم ب..
جیمین : نه بیبی من این تیشرت خیلی دوس دارم و استفاده نمیکنش
جدی مصمم گفت نگاهی به چشمای شب رنگش انداختم که حالا جدیت درونش غوغا میکرد
ت: اوک
جیمین: دلخوری؟!
ت: نه
جیمین: مگه میشه بیبیم ناراحت باشه من حس نکنم
بوسه ای به لبم زد که رفتم کنار
جیمین : نه میریم خونه من ، وقتم که هست
ت: جان؟!
کوتاه خندید لپمو کشید با اخم نگاهش کردم
جیمین : اینجوری نگام نکن میدونی خیلی خوردنی میشی
حرکت کردیم سمت خونه جیمین رسیدیم وارد عمارت که شدیم ت فورا پیاده شد نزاشت ماشین نگه دارم
جیمین داد زد : تت
وارد خونه شدم که حضور کسی پشتم حس کردم کی میتونه باشه غیر از جناب پارک
جیمین : پسندیدی
لبم گاز گرفتم که غرید
جیمین : گاز نگیر اون لامصب هارو !
ت: چرا؟
نگاهی به چشمام کرد و بعد دستی به صورت نازش کشید
با ناز خندیدم که چشم غره ای بهم کرد رفت طبقه بالا تو اتاقش بعدش منم رفتم تو اتاقش که بالا تنه لخت جلو کمد
بود اروم نزدیکش شدم هنوز متوجه من نشده بود که رو پام بلند شدم موهاشو بوسیدم
لرزید برگشت سمتم که بی توجه بهش به کمد نگاه کردم نگاهم رو تیشرتی موند خودم براش خریده بودم دقیق نگاش کردم برداشتمش که صداش بلند شد
جیمین : هنوز استفادش نکردم
ت: چرا؟
جیمین: چون تو خریدی
ت: الان میری حموم ب..
جیمین : نه بیبی من این تیشرت خیلی دوس دارم و استفاده نمیکنش
جدی مصمم گفت نگاهی به چشمای شب رنگش انداختم که حالا جدیت درونش غوغا میکرد
ت: اوک
جیمین: دلخوری؟!
ت: نه
جیمین: مگه میشه بیبیم ناراحت باشه من حس نکنم
بوسه ای به لبم زد که رفتم کنار
۶۱.۰k
۲۹ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.