"پشیمونم"p21
"اسلاید دوم لباس ناهی تو بار"
منم پیکمو تا آخر دادم بالا و از جام پاشدم و دستامو کوبیدم به هم به عنوان اینکه منم پایم .
درن با یه چشم غوره ای بدی یه نگاهی به پاهام و بعد به خودم کرد .. داشت یجورایی بهم میفهموند "با این پاهای لنگ زده و کفش پاشنه بلندی که پوشیدی میخوای اون وسط چه گو*هی بخوری ؟" ؛ همیشه از اینکه با چشم هاش بهم غرغر میکرد اسی بودم که دستی رو هوا براش تکون دادم و با سر فهموندم "خودم حواسم به خودم هست"
اومد سمتم میدونستم میخواد منو بنشونه که یهو سرجاش واستاد و به یه جا زل زد ، با چشم نگاهشو دنبال کردم که متوجه مینهو شدم .. خانم چشمش به جمال نامزدش باز شده بود که از این فرصت استفاده کردم و زود جیم زدم .
اون وسط حسابی داشتم کیف میکردم .. نخورده مست بودم ، همه رفتن کنار و دورم حلقه زدن و با دست تشویقم میکردن یجوری فاز گرفته بودم که انگار زدنم به برق .. و جوری قر میدادم که تو گنگ سر خودمم نمیرفت ! یه پسر اومد طرفم و از کمرم گرفت و باهام همراهی کرد که منم حسابی باهاش همراه شدم چون میدونستم قصدی و نیتی به جز رقصیدن نداره .
_____
تهیونگ که روی مبل بار لش کرده بود با چشم به دختری که وسط داشت قر میداد اشاره کرد و گفت: "عجب چیزیه !"
جنا نگاهشو دنبال کرد که چشمش دختره رو پیدا کرد ، از پیکش یکم سر کشید و گفت: "اره خشگله!"
نامجون همونطوری که با نوشیدنی به سمتشون میومد گفت: "دختره ماموره .. تو سازمان jh کار میکنه"
جنا سرشو گرفت بالا و به نامجون نگاه کرد .. لب زد: "تو از کجا میدونی ؟"
_قبلا که رفته اونجا یبار دیدمش .
تهیونگ الکل رو تو لیوانش چرخوند و نیشخند همیشگیشو زد که جنا گفت: "پس تو سازمان پدرم کار میکنه ! جالبه !"
_پس همون دختریه که با ماموریت سختش غوغا به پا کرده ! راجبش شنیده بودم ولی با اینجا خیلی فرق داره .
تهیونگ سرشو برگردوند سمت جنا و با بی اهمیتی گفت: "احتمالا اگه اینارو دربارش شنیدی باید اسمشم بدونی ، نه؟"
_اگه اشتباه نکنم فکنم میگفتن ناهی .
_تو سازمان کار میکنه و اسمش ناهیه ! آشنا میزنه یکم .
بعد از حرفش بی معطلی گفت: "به جونگکوک نگفتین بیاد؟"
نامجون خودشو به جلو خم کرد که دیدی به تهیونگ پیدا کنه و گفت: "جواب تلفن هامونو نداد"
سری به عنوان اینکه فهمیده تکون داد و تکیه داد به مبل و پیکشو سر کشید ، جنا ضربه ای به بازوش وارد کرد و گفت: " نظرت راجب شرط بندی چیه؟"
تهیونگ بدون اینکه بهش نگاه کنه و در حالی که داشت به ناهی نگاه میکرد گفت: " چجور شرط بندیی؟"
جنا نگاهی به ناهی کرد و برگشت طرف تهیونگ و لب زد: "همین منظرهی رو به روت!"
تهیونگ برگشت طرفش و سوالی نگاهش کرد و گفت: "منظورت چیه؟"
_اگه بتونی مخشو بزنی و کاری کنی قلبشو به دست بیاری .. هر شرطی بگی قبول میکنم !
_خب بعدش چی میشه زمانی که قلبشو به دست آوردم؟
نگاه نفرت انگیزشو انداخت رو ناهی و یکم از نوشیدنیشو خورد و گفت: "ازش خوشم نیومد .. زیادی سر زبون افتاده (تو محل کار پدرش میگه)"
_خب حالا شرطتت چیه؟
برگشت طرف تهیونگ و گفت: "اگه نتونی قلبشو برا خودت کنی و تو این بازی شکست بخوری .. ماشینت برای من میشه "
تهیونگ لبخند کجی زد و با چشمای خمارش یه نگاهی انداخت به ناهی و همونطوری لب زد: "منو که میشناسی"
و همینطوری برگشت طرف جنا و گفت: "شرط منم اینه ، اگه من تونستم و برنده این بازی شدم تو دوست دختر من میشی !"
جنا بدون اهمیت به حرفش گوشیشو برداشت و همینطوری که با گوشیش کار میکرد گفت:"پس از آدم های سازمان یکم دربارش اطلاعات در میارم که کارت آسون تر شه"
تهیونگ جوابی نداد و به یه دختره اشاره کرد که بیاد کنارش بشینه و حسابی شروع کرد به لاس زدن باهاش .
____
خسته شده بودم و پاهام درد گرفته بود .. اروم اروم از میون جمعیت قدم برمیداشتم که چشمم به درن و مینهو خورد که حسابی داشتن فیض میبردن که یه لبخند شیطانیی زدم ، اینقدر محو اونا شده بودم که یهو پای زخمیم پیچ خورد و هم خواستم با سر بخورم زمین یکی منو گرفت .. افتادم تو بغلش که سرمو بلند کردم تا قیافشو ببینم ، خیلی جذاب بود خیلی ! محو صورت زیباش شده بودم که به خودم اومدم و خودمو ازش جدا کردم ، موهامو دادم کنار و یه لبخندی زدم که زیاد ضایع نباشم .
_باید بیشتر حواست باشه !
سری از رو اجبار تکون دادن و لبخند کجی زدم و گفتم :"ممنون"
منم پیکمو تا آخر دادم بالا و از جام پاشدم و دستامو کوبیدم به هم به عنوان اینکه منم پایم .
درن با یه چشم غوره ای بدی یه نگاهی به پاهام و بعد به خودم کرد .. داشت یجورایی بهم میفهموند "با این پاهای لنگ زده و کفش پاشنه بلندی که پوشیدی میخوای اون وسط چه گو*هی بخوری ؟" ؛ همیشه از اینکه با چشم هاش بهم غرغر میکرد اسی بودم که دستی رو هوا براش تکون دادم و با سر فهموندم "خودم حواسم به خودم هست"
اومد سمتم میدونستم میخواد منو بنشونه که یهو سرجاش واستاد و به یه جا زل زد ، با چشم نگاهشو دنبال کردم که متوجه مینهو شدم .. خانم چشمش به جمال نامزدش باز شده بود که از این فرصت استفاده کردم و زود جیم زدم .
اون وسط حسابی داشتم کیف میکردم .. نخورده مست بودم ، همه رفتن کنار و دورم حلقه زدن و با دست تشویقم میکردن یجوری فاز گرفته بودم که انگار زدنم به برق .. و جوری قر میدادم که تو گنگ سر خودمم نمیرفت ! یه پسر اومد طرفم و از کمرم گرفت و باهام همراهی کرد که منم حسابی باهاش همراه شدم چون میدونستم قصدی و نیتی به جز رقصیدن نداره .
_____
تهیونگ که روی مبل بار لش کرده بود با چشم به دختری که وسط داشت قر میداد اشاره کرد و گفت: "عجب چیزیه !"
جنا نگاهشو دنبال کرد که چشمش دختره رو پیدا کرد ، از پیکش یکم سر کشید و گفت: "اره خشگله!"
نامجون همونطوری که با نوشیدنی به سمتشون میومد گفت: "دختره ماموره .. تو سازمان jh کار میکنه"
جنا سرشو گرفت بالا و به نامجون نگاه کرد .. لب زد: "تو از کجا میدونی ؟"
_قبلا که رفته اونجا یبار دیدمش .
تهیونگ الکل رو تو لیوانش چرخوند و نیشخند همیشگیشو زد که جنا گفت: "پس تو سازمان پدرم کار میکنه ! جالبه !"
_پس همون دختریه که با ماموریت سختش غوغا به پا کرده ! راجبش شنیده بودم ولی با اینجا خیلی فرق داره .
تهیونگ سرشو برگردوند سمت جنا و با بی اهمیتی گفت: "احتمالا اگه اینارو دربارش شنیدی باید اسمشم بدونی ، نه؟"
_اگه اشتباه نکنم فکنم میگفتن ناهی .
_تو سازمان کار میکنه و اسمش ناهیه ! آشنا میزنه یکم .
بعد از حرفش بی معطلی گفت: "به جونگکوک نگفتین بیاد؟"
نامجون خودشو به جلو خم کرد که دیدی به تهیونگ پیدا کنه و گفت: "جواب تلفن هامونو نداد"
سری به عنوان اینکه فهمیده تکون داد و تکیه داد به مبل و پیکشو سر کشید ، جنا ضربه ای به بازوش وارد کرد و گفت: " نظرت راجب شرط بندی چیه؟"
تهیونگ بدون اینکه بهش نگاه کنه و در حالی که داشت به ناهی نگاه میکرد گفت: " چجور شرط بندیی؟"
جنا نگاهی به ناهی کرد و برگشت طرف تهیونگ و لب زد: "همین منظرهی رو به روت!"
تهیونگ برگشت طرفش و سوالی نگاهش کرد و گفت: "منظورت چیه؟"
_اگه بتونی مخشو بزنی و کاری کنی قلبشو به دست بیاری .. هر شرطی بگی قبول میکنم !
_خب بعدش چی میشه زمانی که قلبشو به دست آوردم؟
نگاه نفرت انگیزشو انداخت رو ناهی و یکم از نوشیدنیشو خورد و گفت: "ازش خوشم نیومد .. زیادی سر زبون افتاده (تو محل کار پدرش میگه)"
_خب حالا شرطتت چیه؟
برگشت طرف تهیونگ و گفت: "اگه نتونی قلبشو برا خودت کنی و تو این بازی شکست بخوری .. ماشینت برای من میشه "
تهیونگ لبخند کجی زد و با چشمای خمارش یه نگاهی انداخت به ناهی و همونطوری لب زد: "منو که میشناسی"
و همینطوری برگشت طرف جنا و گفت: "شرط منم اینه ، اگه من تونستم و برنده این بازی شدم تو دوست دختر من میشی !"
جنا بدون اهمیت به حرفش گوشیشو برداشت و همینطوری که با گوشیش کار میکرد گفت:"پس از آدم های سازمان یکم دربارش اطلاعات در میارم که کارت آسون تر شه"
تهیونگ جوابی نداد و به یه دختره اشاره کرد که بیاد کنارش بشینه و حسابی شروع کرد به لاس زدن باهاش .
____
خسته شده بودم و پاهام درد گرفته بود .. اروم اروم از میون جمعیت قدم برمیداشتم که چشمم به درن و مینهو خورد که حسابی داشتن فیض میبردن که یه لبخند شیطانیی زدم ، اینقدر محو اونا شده بودم که یهو پای زخمیم پیچ خورد و هم خواستم با سر بخورم زمین یکی منو گرفت .. افتادم تو بغلش که سرمو بلند کردم تا قیافشو ببینم ، خیلی جذاب بود خیلی ! محو صورت زیباش شده بودم که به خودم اومدم و خودمو ازش جدا کردم ، موهامو دادم کنار و یه لبخندی زدم که زیاد ضایع نباشم .
_باید بیشتر حواست باشه !
سری از رو اجبار تکون دادن و لبخند کجی زدم و گفتم :"ممنون"
۹.۶k
۰۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.