پارت ۴۱
پارت ۴۱
ویو کوک
میدونستم که قراره دوباره درد بکشه ، اما باید بهش میفهموندم که هیچ کس رو جز اون نمیخوام
+کوک لطفا نکن
-نه ! دیگه نه .. باید دوباره مال خودم بکنمت ، دوباره باید مهرم رو پر رنگ کنم...
همینطور که لباسش رو تو تنش جر میدادم بهش گفتم .
+کوک بسه . نمیخوام
یه لحظه با حرفش قلبم وایستاد . ی...یعنی چی که...که نمیخواد. پاهام سست شد و همون طوری نشستم رو شکمش...
-م...من... منظورت چی...چیه که ن..نمیخوای؟
+کوک بسه . چرا هر سری بفاکم میدی؟ میتونی علاقه ات رو جوره دیگه ای نشون بدی ، چرا همش اونی که درد میکشه باید من باشم؟ چرا همیشه میخوای از این راه علاقه ات رو بفهمونی؟(سوالی و ناله)
-من...من...م..
+انقدر.... انقدر من من نکن کوک... قبول کن.
-ا...اما ... آخه ... آخه من
دیگه نمیتونستم حرفم رو ادامه بدم
تمام زورم رو جمع کردم و با چشمای اشکی از رو شکمش پاشدم و رفتم سمت دستشویی...
در رو قفل کردم و بهش تکیه دادم
اشکام اجازه نمیخواستن و گستاخانه میریختن پایین و مزه دهنم رو شور میکردن
ولی نمیتونستم باهاشون مخالفت کنم
خیلی گریه کردم ، نمیدونم چرا اما به خودم گرفته بودم.
بعد کلی گریه رفتم و صورتم رو آب زدم ، آیشششش آخه چرا من اینجوریم؟ بابا کوک خیلی سوسولی .. اَهههه کی گفته منظورش این بوده ، بابا منظورش این بود که یه جور دیگه علاقه ام رو نشون بدم . آره همینه هوففف
+ک...کوک؟خ...خوبی؟(بغض)
در رو باز کردم و رفتم بیرون و جلوش وایستادم
-ا..آره خوبم .
+ب...بخشید (بغض)
-هوم ، نه حق با توئه .. نمیدونم اما همیشه باعث میشی عقلم از سرم بپره... و خب حواسم نبود اون موقع. کلا میبینمت مست میشم ، و خب دست خودم نیست
+کوک خیلی بهت گفتم ، برای بار هزارم هم میگم من روت حساسم. بشدت هم حساسم. بهم حق بده نمیتونم اینجوری..
-بریم یه چیزی بخوریم؟:)
+نه!
-چرا؟
و بعد لباش رو گذاشت رو لبام و شروع کرد به مکیدن... بعد ۱۵ مین ازم جدا شد
+بخاطر این که میخواستم اول اینا رو بخورم....
- :)
و بعد باهم رفتیم پایین و نسکافه با کیک خوردیم و کلی حرف زدیم و بعد از حرفامون فقط خیره شدم بهش ... ته هم هی نگاهشو ازم میگرفت
تا اینکه زنگ خونش به صدا در اومد و ته رفت و بعدم با جین و نامجون برگشت
شتتتتتتتتتت
که نامجون
خب اینم پارت بعد بچها
اونا هنوز نذاشتن اما من براتون گذاشتم
و در مورد این فیک تهکوک هم شاید سه چهار پارت دیگه تمومش کنم و اون یکی رو شروع کنم...
ویو کوک
میدونستم که قراره دوباره درد بکشه ، اما باید بهش میفهموندم که هیچ کس رو جز اون نمیخوام
+کوک لطفا نکن
-نه ! دیگه نه .. باید دوباره مال خودم بکنمت ، دوباره باید مهرم رو پر رنگ کنم...
همینطور که لباسش رو تو تنش جر میدادم بهش گفتم .
+کوک بسه . نمیخوام
یه لحظه با حرفش قلبم وایستاد . ی...یعنی چی که...که نمیخواد. پاهام سست شد و همون طوری نشستم رو شکمش...
-م...من... منظورت چی...چیه که ن..نمیخوای؟
+کوک بسه . چرا هر سری بفاکم میدی؟ میتونی علاقه ات رو جوره دیگه ای نشون بدی ، چرا همش اونی که درد میکشه باید من باشم؟ چرا همیشه میخوای از این راه علاقه ات رو بفهمونی؟(سوالی و ناله)
-من...من...م..
+انقدر.... انقدر من من نکن کوک... قبول کن.
-ا...اما ... آخه ... آخه من
دیگه نمیتونستم حرفم رو ادامه بدم
تمام زورم رو جمع کردم و با چشمای اشکی از رو شکمش پاشدم و رفتم سمت دستشویی...
در رو قفل کردم و بهش تکیه دادم
اشکام اجازه نمیخواستن و گستاخانه میریختن پایین و مزه دهنم رو شور میکردن
ولی نمیتونستم باهاشون مخالفت کنم
خیلی گریه کردم ، نمیدونم چرا اما به خودم گرفته بودم.
بعد کلی گریه رفتم و صورتم رو آب زدم ، آیشششش آخه چرا من اینجوریم؟ بابا کوک خیلی سوسولی .. اَهههه کی گفته منظورش این بوده ، بابا منظورش این بود که یه جور دیگه علاقه ام رو نشون بدم . آره همینه هوففف
+ک...کوک؟خ...خوبی؟(بغض)
در رو باز کردم و رفتم بیرون و جلوش وایستادم
-ا..آره خوبم .
+ب...بخشید (بغض)
-هوم ، نه حق با توئه .. نمیدونم اما همیشه باعث میشی عقلم از سرم بپره... و خب حواسم نبود اون موقع. کلا میبینمت مست میشم ، و خب دست خودم نیست
+کوک خیلی بهت گفتم ، برای بار هزارم هم میگم من روت حساسم. بشدت هم حساسم. بهم حق بده نمیتونم اینجوری..
-بریم یه چیزی بخوریم؟:)
+نه!
-چرا؟
و بعد لباش رو گذاشت رو لبام و شروع کرد به مکیدن... بعد ۱۵ مین ازم جدا شد
+بخاطر این که میخواستم اول اینا رو بخورم....
- :)
و بعد باهم رفتیم پایین و نسکافه با کیک خوردیم و کلی حرف زدیم و بعد از حرفامون فقط خیره شدم بهش ... ته هم هی نگاهشو ازم میگرفت
تا اینکه زنگ خونش به صدا در اومد و ته رفت و بعدم با جین و نامجون برگشت
شتتتتتتتتتت
که نامجون
خب اینم پارت بعد بچها
اونا هنوز نذاشتن اما من براتون گذاشتم
و در مورد این فیک تهکوک هم شاید سه چهار پارت دیگه تمومش کنم و اون یکی رو شروع کنم...
۱.۶k
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.