فصل دوم پارت ۳۳
فصل دوم پارت ۳۳
*اسماته برادر دوست نداری نخون*
بعد از مدتی، از گردن و ترقوه های اون دل کند. سرش را بالا اورد و به فلیکس نگاه کرد پوزخندی زد و موهاش رو نوازش کرد. تیشرت خودش رو تو یه حرکت در اورد و به گوشه اتاق پرت کرد.
هیونجین: نوبت توعه بیب.
فلیکس، با لرز دستاش رو به سنت بدن عضله ای هیونجین برد و اروم لمس میکرد.
هیونجین: آه بیبی..داری بیشتر تحریکم میکنی.
فلیکس، چشمش به قسمت برجسته شلوار هیون افتاد. یا خجالت و شوک بهش نگاه میکرد. هیونجین، متوجه اون شد و پوزخندی زد. شروع به در اوردن شلوارش کرد.
فلیکس: هی-هیون
هیونجین: هی بیبی نترس..اروم باش بهت صدمه نمیزنم..باشه؟
فلیکس: باشه..منم..باید شلورام رو در بیارم؟
هیونجین: بله
فلیکس هم شروع به در اوردن شلوراش کرد. الان هردو اونها لخت بودن.
هیونجین: بیبی مطمئنم تاحالا همچین چیزی رو امتحان نکرده باشی اما بهت قول میدم بعد یه مدت توهم ازش لذت میبری باشه؟
فلیکس: باشه
هیونجین، شروع به لمس کردن سوراخ اون کرد و اروم اروم یکی از انگشتاش رو وارد کرد. فلیکس، آهی بیرون داد. هیونجین، چند دقیقه انگشتش رو نگه داشت تا فلیکس بهش عادت کنه. بعد از مدتی ، شروع به حرکت دادن اون کرد.
هیونجین: بیبی درد که نداری؟
فلیکس: نه..فقط...حسش برام عجیبه.
هیونجین: میدونم بیب..بهش عادت میکنی قول میکنم و مطمئنم دوسش خواهی داشت.
بعد اروم انگشت دومش رو واردش کرد و اون رو هم به ارومی تکون میداد. فلیکس، ناله میکرد و هیونجین سرعتش رو بیشتر میکرد. بعد از چند دقیقه ، هیونجین انگشتاش رو از داخل اون بیرون اورد.
هیونجین: بیبی اولش درد داره وبی تاجایی که میتونم اروم پیش میرم باشه؟
فلیکس هم ، حسابی تحریک شده بود و گونه هاش قرمز شده بود.
فلیکس: باشه
هیونجین، سر دیکش رو به سوراخ اون زد و اروم واردش کرد. فلیکس، جلوی دهنش رو گرفت و ناله بلندش بیرون نره. هیونجین، کم کم بیشتر دیکش رو واردش کرد. چند دقیقه تکون نخورد تا فلیکس به اون عادت کنه.
هیونجین: بیبی خوبی؟ درد که نداری؟
فلیکس: دردش داره کم کم بهتر میشه..
هیونجین: خوبه
لروم شروع به تکون دادن دیکش داخل اون کرد. فلیکس، ناله هاش بلند تر شده بود و سعی میکرد کنترلشون کنه اما نمیتونست.
بعد از چند دقیقه ، سرعت هیونجین بیشتر شد. فلیکس، دیگه کنترلی روی ناله هاش نداشت و لحظه به لحظه بلند تر میشدن. حسش برای اون لذت بخش بود ، اما درد کوچیکی هم همراه داشت اما بهش اهمیت نمیداد.
ادامش تو کامنت
*اسماته برادر دوست نداری نخون*
بعد از مدتی، از گردن و ترقوه های اون دل کند. سرش را بالا اورد و به فلیکس نگاه کرد پوزخندی زد و موهاش رو نوازش کرد. تیشرت خودش رو تو یه حرکت در اورد و به گوشه اتاق پرت کرد.
هیونجین: نوبت توعه بیب.
فلیکس، با لرز دستاش رو به سنت بدن عضله ای هیونجین برد و اروم لمس میکرد.
هیونجین: آه بیبی..داری بیشتر تحریکم میکنی.
فلیکس، چشمش به قسمت برجسته شلوار هیون افتاد. یا خجالت و شوک بهش نگاه میکرد. هیونجین، متوجه اون شد و پوزخندی زد. شروع به در اوردن شلوارش کرد.
فلیکس: هی-هیون
هیونجین: هی بیبی نترس..اروم باش بهت صدمه نمیزنم..باشه؟
فلیکس: باشه..منم..باید شلورام رو در بیارم؟
هیونجین: بله
فلیکس هم شروع به در اوردن شلوراش کرد. الان هردو اونها لخت بودن.
هیونجین: بیبی مطمئنم تاحالا همچین چیزی رو امتحان نکرده باشی اما بهت قول میدم بعد یه مدت توهم ازش لذت میبری باشه؟
فلیکس: باشه
هیونجین، شروع به لمس کردن سوراخ اون کرد و اروم اروم یکی از انگشتاش رو وارد کرد. فلیکس، آهی بیرون داد. هیونجین، چند دقیقه انگشتش رو نگه داشت تا فلیکس بهش عادت کنه. بعد از مدتی ، شروع به حرکت دادن اون کرد.
هیونجین: بیبی درد که نداری؟
فلیکس: نه..فقط...حسش برام عجیبه.
هیونجین: میدونم بیب..بهش عادت میکنی قول میکنم و مطمئنم دوسش خواهی داشت.
بعد اروم انگشت دومش رو واردش کرد و اون رو هم به ارومی تکون میداد. فلیکس، ناله میکرد و هیونجین سرعتش رو بیشتر میکرد. بعد از چند دقیقه ، هیونجین انگشتاش رو از داخل اون بیرون اورد.
هیونجین: بیبی اولش درد داره وبی تاجایی که میتونم اروم پیش میرم باشه؟
فلیکس هم ، حسابی تحریک شده بود و گونه هاش قرمز شده بود.
فلیکس: باشه
هیونجین، سر دیکش رو به سوراخ اون زد و اروم واردش کرد. فلیکس، جلوی دهنش رو گرفت و ناله بلندش بیرون نره. هیونجین، کم کم بیشتر دیکش رو واردش کرد. چند دقیقه تکون نخورد تا فلیکس به اون عادت کنه.
هیونجین: بیبی خوبی؟ درد که نداری؟
فلیکس: دردش داره کم کم بهتر میشه..
هیونجین: خوبه
لروم شروع به تکون دادن دیکش داخل اون کرد. فلیکس، ناله هاش بلند تر شده بود و سعی میکرد کنترلشون کنه اما نمیتونست.
بعد از چند دقیقه ، سرعت هیونجین بیشتر شد. فلیکس، دیگه کنترلی روی ناله هاش نداشت و لحظه به لحظه بلند تر میشدن. حسش برای اون لذت بخش بود ، اما درد کوچیکی هم همراه داشت اما بهش اهمیت نمیداد.
ادامش تو کامنت
۲.۹k
۰۷ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.