فیک جیمین پارت یک
فیک جیمین پارت یک
ویو ات
سلام من ات هستم و یه دکترم ۲۴ سالمه شاید بگید که یه دختر جوون ۲۴ ساله چطور می تونه دکتر بشه خب بیشتر سال های تحصیلیمو جهشی خوندم تا بتونم زودتر ادامه تحصیل بدم کارام تموم شده بود داشتم از بیمارستان بیرون میرفتم که دکتر پارک رو دیدم یه تعضیم کوچیکی کردم
ات:سلام هیونگا
جیمین: سلام اتشی
ات: خیلی دلم برات تنگ شده بود
جیمین: منم
جیمین: ام داری میری خونه؟
ات: اوهوم
جیمین: خب بزار من برسونمت
ات: باشه البته اگه زحمت نمیدم
جیمین: نه بابا مسیرامون با هم یکیه
ات : خب باشه با هم بریم
ات: میشه بریم بستنی هم بخوریم
جیمین: باشه شکموی من
ات : اِ من شکمو نیستم
جیمین: باشه باشه شکمو نیستی
ات: اها حالا شد من شکمو نیستم
جیمین: بله شما درست میگی( با یه حالتی انگار داره مسخرش میکنه)
ات: اینو به حالت تعریف ازت میگیرم
جیمین: در حال پاره شدن از خنده
ات: ایش تقصیر منه با تو میام
جیمین: باشه باشه بیا بریم بستنی بخوریم
ات: اخ جون بستنی
جیمین: توی ذهنش : ال حق که یه شکمویی
ات: د بیا دیگه
جیمین: باشه اومدم
جیمین: خب چه بستنی می خوای؟
ات: ام ایس بک بستنی مارشمالو
جیمین: یه ایس کافی با یه ایس بک بستنی مارشمالو
انقد که گارسون قشنگ بود محوش شدم
ات: چرا شما انقد خوشگلید
گارسون: بله
جیمین: هیچی یکمی مسته نمی دونه چی میگه
گارسون: اها
گارسون: من برم سفارشاتو بدم و بگیرم
جیمین :اره برو
جیمین: ات په چته
ات: خب خییلی خوشگل بود
جیمین: عصبانی شد
جیمین:اوف باشه
ویو جیمین
داشتم میرفتم که ات رو دیدم گفتم برسونمش قبول کرد رفتیم بستنی فروشی گفت براش بستنی بخرم
نمی دونم انگار انگار یه حسایی به ات دارم پسرم عاشق ادم درستی نشدی بیا منو بگیر بخدا واست کلفتی میکنم)
جیمین: گمشو با بااااااااااااااااااااااااا
ادمین: اوم باشه خودت نخواستیا
ات گارسونو دیدو محوش شده بود یکم عصبانی شدم ولی خیلی ضایع نکردم
ویو ات
سلام من ات هستم و یه دکترم ۲۴ سالمه شاید بگید که یه دختر جوون ۲۴ ساله چطور می تونه دکتر بشه خب بیشتر سال های تحصیلیمو جهشی خوندم تا بتونم زودتر ادامه تحصیل بدم کارام تموم شده بود داشتم از بیمارستان بیرون میرفتم که دکتر پارک رو دیدم یه تعضیم کوچیکی کردم
ات:سلام هیونگا
جیمین: سلام اتشی
ات: خیلی دلم برات تنگ شده بود
جیمین: منم
جیمین: ام داری میری خونه؟
ات: اوهوم
جیمین: خب بزار من برسونمت
ات: باشه البته اگه زحمت نمیدم
جیمین: نه بابا مسیرامون با هم یکیه
ات : خب باشه با هم بریم
ات: میشه بریم بستنی هم بخوریم
جیمین: باشه شکموی من
ات : اِ من شکمو نیستم
جیمین: باشه باشه شکمو نیستی
ات: اها حالا شد من شکمو نیستم
جیمین: بله شما درست میگی( با یه حالتی انگار داره مسخرش میکنه)
ات: اینو به حالت تعریف ازت میگیرم
جیمین: در حال پاره شدن از خنده
ات: ایش تقصیر منه با تو میام
جیمین: باشه باشه بیا بریم بستنی بخوریم
ات: اخ جون بستنی
جیمین: توی ذهنش : ال حق که یه شکمویی
ات: د بیا دیگه
جیمین: باشه اومدم
جیمین: خب چه بستنی می خوای؟
ات: ام ایس بک بستنی مارشمالو
جیمین: یه ایس کافی با یه ایس بک بستنی مارشمالو
انقد که گارسون قشنگ بود محوش شدم
ات: چرا شما انقد خوشگلید
گارسون: بله
جیمین: هیچی یکمی مسته نمی دونه چی میگه
گارسون: اها
گارسون: من برم سفارشاتو بدم و بگیرم
جیمین :اره برو
جیمین: ات په چته
ات: خب خییلی خوشگل بود
جیمین: عصبانی شد
جیمین:اوف باشه
ویو جیمین
داشتم میرفتم که ات رو دیدم گفتم برسونمش قبول کرد رفتیم بستنی فروشی گفت براش بستنی بخرم
نمی دونم انگار انگار یه حسایی به ات دارم پسرم عاشق ادم درستی نشدی بیا منو بگیر بخدا واست کلفتی میکنم)
جیمین: گمشو با بااااااااااااااااااااااااا
ادمین: اوم باشه خودت نخواستیا
ات گارسونو دیدو محوش شده بود یکم عصبانی شدم ولی خیلی ضایع نکردم
۱۰.۶k
۰۶ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.