عشق و خون ۳
خب تموم شد دیگه داشتن میرفتن رو مخم دیگه رفتیم خونه خونه که چه عرض کنم زندان رفتم دوش گرفتمو خوابیدم
(فردا)
بلند شدم لباسمو پوشیدمو رفتم تو ماشین نشستم راننده هم حرکت کرد رسیدم پیاده شدم داشتم میرفتم که بله دوباره اون دخترایه سیریش بهم چسبیدن ای خدااااااااااااااااا زنگ خورد داشتم میرفتم تو کلاس اوستاد اومد استاد :سلام بچها من معلم ریاضی تون هستم خب همه بشینید سره جاهاتون من به استاد یواشکی گفتم کسی کنارم نشینه اوستاد هم قبول کرد
همه یه جا نشستن ولی کسی کنار من نشست چون اوستاد نزاشت 😄
اوستاد میخاست درسو شروع کنه که یهو
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
سولار
می خواستم بخوابم که در زدن
سولار:بیا تو پیش خدمت :خانم گفتن لباس بپوشید میخاین برین یه جلسه و رفت
سولار:ای خداااااااااااااااااااااااااااااااااااا نمیشه من بخوابم😡😩 بلند شدم لباس پوشیدم یکم آرایش کردمو رفتم پایین رفتم تو ماشین و راه افتادیم تویه را فقط مامان گفت لبخند بزن همین و رسیدیم منم یه لبخند جذاب زدم و رفتیم تو نشستیم رو صندلی
یه پسره همش نگام میکرد که چیز غیر عادی هم نبود منم اصلا نگاه نکردم غذا سفارش دادیم و خوردیم و تموم شد دیگه رفتیم صبح شد منم لباس پوشیدم و رفتم تو ماشین و حرکت کردیم رسییدمو رفتم تو کلاس انگار دیر کرده بودم درو باز کردم و رفتم تو فقط یه جا بود استاد گفت برو اونجا بشین جایه دیگه ای نیست (کنار سوهو) نشستم که
بای تا پارت بعد لایک کن و بهم انرژی بده 🥰😘
اون قلب سفید رو قرمز کن🤍❤
(فردا)
بلند شدم لباسمو پوشیدمو رفتم تو ماشین نشستم راننده هم حرکت کرد رسیدم پیاده شدم داشتم میرفتم که بله دوباره اون دخترایه سیریش بهم چسبیدن ای خدااااااااااااااااا زنگ خورد داشتم میرفتم تو کلاس اوستاد اومد استاد :سلام بچها من معلم ریاضی تون هستم خب همه بشینید سره جاهاتون من به استاد یواشکی گفتم کسی کنارم نشینه اوستاد هم قبول کرد
همه یه جا نشستن ولی کسی کنار من نشست چون اوستاد نزاشت 😄
اوستاد میخاست درسو شروع کنه که یهو
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
سولار
می خواستم بخوابم که در زدن
سولار:بیا تو پیش خدمت :خانم گفتن لباس بپوشید میخاین برین یه جلسه و رفت
سولار:ای خداااااااااااااااااااااااااااااااااااا نمیشه من بخوابم😡😩 بلند شدم لباس پوشیدم یکم آرایش کردمو رفتم پایین رفتم تو ماشین و راه افتادیم تویه را فقط مامان گفت لبخند بزن همین و رسیدیم منم یه لبخند جذاب زدم و رفتیم تو نشستیم رو صندلی
یه پسره همش نگام میکرد که چیز غیر عادی هم نبود منم اصلا نگاه نکردم غذا سفارش دادیم و خوردیم و تموم شد دیگه رفتیم صبح شد منم لباس پوشیدم و رفتم تو ماشین و حرکت کردیم رسییدمو رفتم تو کلاس انگار دیر کرده بودم درو باز کردم و رفتم تو فقط یه جا بود استاد گفت برو اونجا بشین جایه دیگه ای نیست (کنار سوهو) نشستم که
بای تا پارت بعد لایک کن و بهم انرژی بده 🥰😘
اون قلب سفید رو قرمز کن🤍❤
۲۳.۷k
۲۰ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.