ادامه ی پارت 53 𝙍𝙤𝙨𝙖𝙡𝙞𝙣𝙚
رو تخت وخیمه زد روم و بدون اینکه خودشو ازم جدا کنه دکمه های لباسمو باز کردو...
................
نمیدونم ساعت چند بود... اروم چشامو باز کردم...یهو اتفاقای دیشب از جلوچشمم رد شد...از خجالت داشتم میمردم...
نگاهم به کوک افتاد که عمیق خوابیده بود...
باید قبل از اینکه بیدار شه لباساموبپوشم...
پتو رو دورم پیچیدم و خواستم از تخت برم پایین که یهو دستمو کشید و افتادم بغلش...
+خجالت نداریم خانوم جئون...
لبامو گاز گرفتم و خودمو زدم به خواب...
محکم بغلم کرده بود...داشتم خفه میشدم
_دارم خفه میشم
اروم لای چشمشو باز کرد و اروم لبامو بوسید باز چشاشو بست...
یکمی حلقه دستاشو دورم شلکردم...
نمیتونستم مقاومت کنم چون به هرحال زورش بیشتر بود...دست کشیدم رو صورتش...
هنوزم حس میکردم تو رویام...اصلا باورم نمیشد...
احساس میکردم خوشبخت ترین ادم روی زمینم....
................
نمیدونم ساعت چند بود... اروم چشامو باز کردم...یهو اتفاقای دیشب از جلوچشمم رد شد...از خجالت داشتم میمردم...
نگاهم به کوک افتاد که عمیق خوابیده بود...
باید قبل از اینکه بیدار شه لباساموبپوشم...
پتو رو دورم پیچیدم و خواستم از تخت برم پایین که یهو دستمو کشید و افتادم بغلش...
+خجالت نداریم خانوم جئون...
لبامو گاز گرفتم و خودمو زدم به خواب...
محکم بغلم کرده بود...داشتم خفه میشدم
_دارم خفه میشم
اروم لای چشمشو باز کرد و اروم لبامو بوسید باز چشاشو بست...
یکمی حلقه دستاشو دورم شلکردم...
نمیتونستم مقاومت کنم چون به هرحال زورش بیشتر بود...دست کشیدم رو صورتش...
هنوزم حس میکردم تو رویام...اصلا باورم نمیشد...
احساس میکردم خوشبخت ترین ادم روی زمینم....
۵.۵k
۲۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.