چند پارتی اسم.ات وقتی که...
وقتی حواست نیست یهو بهش میگی ددی(علامت ا.ت
علامت چان-)
ویو ا.ت:
توی هال نشسته بودم چان هم تو گوشیش داشت میچرخید حوصلم بشدت سر رفته بود
(یه نکته بگم من کلا عادتمه چان رو «بابا» صداش کنم چون خودش بهم کفته بود اینجوری صداش کنم)
نمیدونستم چیکار کنم بی حوصله روی کاناپه لم داده بودم یهو فکری به سرم زد:
چاناااا
-°چشماشو از گوشی گرفت داد به ا.ت° بله
میگم که من حوصلم به شدت سر رفته
-خوب....
نظرت چیه از الان به بعد انگلیسی صحبت کنیم؟
-ههمممم...اوکیه
با قبول کردنش خوشحال شدم رفتم پیشش نشستم گوشیشو گذاشت کنار
-من گشنمه نظرت چیه غذا سفارش بدیم؟°از اینجا به بعد همه ی حرفاشون انگلیسیه°
عاااممم آره منم میخواستم همینو بهت بگم
-اوکی...چی دوست داری؟
بزار فکر کنم...من همبرگر دلم میخواد
-باشه منم برا خودم یه اسنک میگیرم
اوکی
°نیم ساعت بعد°
ویو چان:
داشتیم با ا.ت باهم دیگه تلویزیون نگاه میکردیم که صدای زنگ در خونه توجهمو جلب کرد گفتم
-حتما غذامونو رسوندن
یهو دیدم ا.ت چشماش گشاد شده به من زل زده پرسیدم
-چیه؟
به انگلیسی گفتم
یادت نبود باید به انگلیسی حرف میزدیم؟
تازه فهمیده بودم چی شد زدم تو سرم لعنت به مغز فراموش کارم
- وااایی یادم رففتت
.....حالا طوری نیست ولی دفعه آخرت باشه هااا °به کره ای °
بیخیال من میرم غذارو میگیرم تو میز رو آماده کن
-اوکی
ویو ا.ت
غذامونو خوردیم میز رو جمع کردیم ظرف ها رو هم شستیم خودمو انداختم رو کاناپه لم دادم روش
وای شیکمم پوکید دیگه جا ندارمم[انگلیسی]
-می توو(منم همینطور)
خندم گرفت طبق عادتم چان رو صدا زدم به انگلیسی
ددی میای بریم بخوابیم؟
جوری که انگار برق گرفتدش از جا پرید با چشمای اندازه نعلبکی بهم زول زد
- چی گفتی؟
گفتم بیا بریم بخوابیم چیز بدی نگفتم که
- نه نه چی صدام زدی؟
دد..ی
داشتم فکر میکردم چرا همچین کرد یهو تازه دوزاریم افتاد جلو دهنمو گرفتم لعنت بهم
- °لبخند شیطانی°
دسپاچه شده بودم
ببین اون ددیی که فکر میکنی نیست منظورم بابا بود[کره ای]اصلا بازی کنسله
قلبم داشت تند تند میزد الان بود که....خودتون میدونین
- بدو رو تخت
ترو خدا غلط کردم
- دیگه دیره فایده ای نداره °با صدای دیپش(من غشششش)°
التماست میکنم
-نچ
یهو براید استایل بغلم کرد منو برد تو اتاق و انداختم رو تخت روم خیمه زد به لبام حمله ور شد در همین حال یکی از دستاشو برد زیر لباسم و کمرمو نوازش میکرد این باعث میشد بیشتر تحریک بشم
بعد از چند مین به دلیل کمبود اکسیژن ازم جدا شد به نفس نفس افتادیم
-واقعا..بازی خوبی رو..پیشنهاد دادی..ا.ت °باصدای خمارش°
-اگه دختر خوبی باشی اذیت نمیشی بیبی گرل....
نچ نچ نچ انتظار داری ادامشو برات بنویسم؟
برو نماز بوخون
ببخشید که ریدم
علامت چان-)
ویو ا.ت:
توی هال نشسته بودم چان هم تو گوشیش داشت میچرخید حوصلم بشدت سر رفته بود
(یه نکته بگم من کلا عادتمه چان رو «بابا» صداش کنم چون خودش بهم کفته بود اینجوری صداش کنم)
نمیدونستم چیکار کنم بی حوصله روی کاناپه لم داده بودم یهو فکری به سرم زد:
چاناااا
-°چشماشو از گوشی گرفت داد به ا.ت° بله
میگم که من حوصلم به شدت سر رفته
-خوب....
نظرت چیه از الان به بعد انگلیسی صحبت کنیم؟
-ههمممم...اوکیه
با قبول کردنش خوشحال شدم رفتم پیشش نشستم گوشیشو گذاشت کنار
-من گشنمه نظرت چیه غذا سفارش بدیم؟°از اینجا به بعد همه ی حرفاشون انگلیسیه°
عاااممم آره منم میخواستم همینو بهت بگم
-اوکی...چی دوست داری؟
بزار فکر کنم...من همبرگر دلم میخواد
-باشه منم برا خودم یه اسنک میگیرم
اوکی
°نیم ساعت بعد°
ویو چان:
داشتیم با ا.ت باهم دیگه تلویزیون نگاه میکردیم که صدای زنگ در خونه توجهمو جلب کرد گفتم
-حتما غذامونو رسوندن
یهو دیدم ا.ت چشماش گشاد شده به من زل زده پرسیدم
-چیه؟
به انگلیسی گفتم
یادت نبود باید به انگلیسی حرف میزدیم؟
تازه فهمیده بودم چی شد زدم تو سرم لعنت به مغز فراموش کارم
- وااایی یادم رففتت
.....حالا طوری نیست ولی دفعه آخرت باشه هااا °به کره ای °
بیخیال من میرم غذارو میگیرم تو میز رو آماده کن
-اوکی
ویو ا.ت
غذامونو خوردیم میز رو جمع کردیم ظرف ها رو هم شستیم خودمو انداختم رو کاناپه لم دادم روش
وای شیکمم پوکید دیگه جا ندارمم[انگلیسی]
-می توو(منم همینطور)
خندم گرفت طبق عادتم چان رو صدا زدم به انگلیسی
ددی میای بریم بخوابیم؟
جوری که انگار برق گرفتدش از جا پرید با چشمای اندازه نعلبکی بهم زول زد
- چی گفتی؟
گفتم بیا بریم بخوابیم چیز بدی نگفتم که
- نه نه چی صدام زدی؟
دد..ی
داشتم فکر میکردم چرا همچین کرد یهو تازه دوزاریم افتاد جلو دهنمو گرفتم لعنت بهم
- °لبخند شیطانی°
دسپاچه شده بودم
ببین اون ددیی که فکر میکنی نیست منظورم بابا بود[کره ای]اصلا بازی کنسله
قلبم داشت تند تند میزد الان بود که....خودتون میدونین
- بدو رو تخت
ترو خدا غلط کردم
- دیگه دیره فایده ای نداره °با صدای دیپش(من غشششش)°
التماست میکنم
-نچ
یهو براید استایل بغلم کرد منو برد تو اتاق و انداختم رو تخت روم خیمه زد به لبام حمله ور شد در همین حال یکی از دستاشو برد زیر لباسم و کمرمو نوازش میکرد این باعث میشد بیشتر تحریک بشم
بعد از چند مین به دلیل کمبود اکسیژن ازم جدا شد به نفس نفس افتادیم
-واقعا..بازی خوبی رو..پیشنهاد دادی..ا.ت °باصدای خمارش°
-اگه دختر خوبی باشی اذیت نمیشی بیبی گرل....
نچ نچ نچ انتظار داری ادامشو برات بنویسم؟
برو نماز بوخون
ببخشید که ریدم
۴.۳k
۰۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.