دوست پسر روانی۲ پارت ۸
ویو تهیونگ
بعد از خوردن چند تا لقمه گفت
یوری:من سیرم دیگه نمیخوام
ته: ولی چند تا لقمه که بیشتر نخوردی ..بیا زیاد تر بخور ضعف میکنیا
یوری:نمیخوام گشنم نیست
ته: خود دانی با مقدار غذایی که خوردی دو راند هم دووم نمیاری
بعد گفتن حرفم از صورتش معلوم بود ترسیده
منم جدی نگفتم قرار نبود اصلا کاری بکنم نگاهی بهش انداختم سرشو پایین انداخته بود بلند شدم و ظرف هارو جمع کردم و گفتم
ته: نترس..امروز کارهای دیگه ای باهات دارم
(بچه ها من همین الان اسکویید گیم رو تموم کردن و امکان اینکه بگیرم یوری رو بکشم خیلیه )
همینجوری که داشتم جمع میکردم صدایی گریه شنیدم برگشتم و یوری رو در حال گریه کردن دیدم رفتم سمتش و روی صندلی کناریش نشستم به سمت خودم برگردوندمش و نگاش کردم و گفتم
ته:حق نداری گریه کنی...با گریه کردن فقط کار خودتو سختتر میکنی
یوری: چرا ولم نمیکنی هااااا ...
ته: قبلاً بهت گفتم الانم میگم چون تو مال منی...یوری چرا نمیخوای بفهمی من دوست دارم
دستشو گذاشت رو رون پاش و گفت
یوری: اینجوری دوسم داری با عذاب دادن من دوست داشتنتو ثابت میکنی
ته: این تقصیر خودته که فرار میکنی (داد)
یوری: فکر میکنی چرا خواستم فرار کنم هاااااا.. (داد)
...چون تو منو مثل زندونی که تو این خونه لعنتی نگه داشتی(داد)
ته:چون دوست نداشتم به کسی که دوسش دارم آسیب بزنم چرا نمیفهمی(داد)
یوری:پس باید منو توی این خونه زندونی کنی (داد)
ته:یوری بس کن منو عصبی نکن (داد)
یوری : مثلاً عصبی بشی چیکار میکنی هاااا میخوای منو با شلاق بزنی یا بهم تجاوز....
ویو یوری
با سوزشی که روی صورتم احساس کردم ساکت شدم
ته: ایشششش...(عصبی) بهت گفتم منو عصبی نکن ...من بهت تجاوز نکردم و فقط چیزی که متعلق به خودم بود رو مال خودم کردم..دیگه نمیخوام دربارش حرف بزنم فهمیدی(داد)
با چشمای اشکی سریع بلند شدم و رفتم طبقه بالا تو اتاق قبلی خودم .......
دوستان من امروز اسکویید گیم دی م اعصابم شخمی بود برای همین توی رمان دعوا شد یعنی قرار بود عاشقانه باشه ولی دعوا شد چرا چون یکی اینجا اعصاب ندارم تا چند روز هم پارت نمیزارم چون ممکنه تهیونگ رو بکشم یا یوری رو بکشم پریود هم هستم که چه بدتر کل افراد داخل رمان رو میکشم)
شرط:🍷🎀✨
بعد از خوردن چند تا لقمه گفت
یوری:من سیرم دیگه نمیخوام
ته: ولی چند تا لقمه که بیشتر نخوردی ..بیا زیاد تر بخور ضعف میکنیا
یوری:نمیخوام گشنم نیست
ته: خود دانی با مقدار غذایی که خوردی دو راند هم دووم نمیاری
بعد گفتن حرفم از صورتش معلوم بود ترسیده
منم جدی نگفتم قرار نبود اصلا کاری بکنم نگاهی بهش انداختم سرشو پایین انداخته بود بلند شدم و ظرف هارو جمع کردم و گفتم
ته: نترس..امروز کارهای دیگه ای باهات دارم
(بچه ها من همین الان اسکویید گیم رو تموم کردن و امکان اینکه بگیرم یوری رو بکشم خیلیه )
همینجوری که داشتم جمع میکردم صدایی گریه شنیدم برگشتم و یوری رو در حال گریه کردن دیدم رفتم سمتش و روی صندلی کناریش نشستم به سمت خودم برگردوندمش و نگاش کردم و گفتم
ته:حق نداری گریه کنی...با گریه کردن فقط کار خودتو سختتر میکنی
یوری: چرا ولم نمیکنی هااااا ...
ته: قبلاً بهت گفتم الانم میگم چون تو مال منی...یوری چرا نمیخوای بفهمی من دوست دارم
دستشو گذاشت رو رون پاش و گفت
یوری: اینجوری دوسم داری با عذاب دادن من دوست داشتنتو ثابت میکنی
ته: این تقصیر خودته که فرار میکنی (داد)
یوری: فکر میکنی چرا خواستم فرار کنم هاااااا.. (داد)
...چون تو منو مثل زندونی که تو این خونه لعنتی نگه داشتی(داد)
ته:چون دوست نداشتم به کسی که دوسش دارم آسیب بزنم چرا نمیفهمی(داد)
یوری:پس باید منو توی این خونه زندونی کنی (داد)
ته:یوری بس کن منو عصبی نکن (داد)
یوری : مثلاً عصبی بشی چیکار میکنی هاااا میخوای منو با شلاق بزنی یا بهم تجاوز....
ویو یوری
با سوزشی که روی صورتم احساس کردم ساکت شدم
ته: ایشششش...(عصبی) بهت گفتم منو عصبی نکن ...من بهت تجاوز نکردم و فقط چیزی که متعلق به خودم بود رو مال خودم کردم..دیگه نمیخوام دربارش حرف بزنم فهمیدی(داد)
با چشمای اشکی سریع بلند شدم و رفتم طبقه بالا تو اتاق قبلی خودم .......
دوستان من امروز اسکویید گیم دی م اعصابم شخمی بود برای همین توی رمان دعوا شد یعنی قرار بود عاشقانه باشه ولی دعوا شد چرا چون یکی اینجا اعصاب ندارم تا چند روز هم پارت نمیزارم چون ممکنه تهیونگ رو بکشم یا یوری رو بکشم پریود هم هستم که چه بدتر کل افراد داخل رمان رو میکشم)
شرط:🍷🎀✨
۲.۳k
۱۵ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.