تقدیر را قبول که تنها رقم نزد
تقدیر را قبول که تنها رقم نزد
اما همیشه لحظه آخر سکوت کرد
مشتی ستاره ریخت به دامان آسمان
بادی وزید شب شد و حوا حبوط کرد
آدم نبود و هیچکسی مثل او نشد
شاعر دلش گرفت و تو را آرزوت کرد
وقتی که قافیه را باخت بیت قبل
تسلیم شد به دره شعرش سقوط کرد
پروانه شد گشت حوالی چشمه را
عطرت وزید و هرچه که دیوانه بوت کرد
آشفته شد شبیه قاصدکی کوچه گرد که
چیدش فرشته ای و به سمت تو فوت کرد
ای شعر!فعل آخر خود را قلم بگیر
شاعر دوباره آخر قصه..
...
(اشکال نداره نرگس خودش تایید میشه)
اما همیشه لحظه آخر سکوت کرد
مشتی ستاره ریخت به دامان آسمان
بادی وزید شب شد و حوا حبوط کرد
آدم نبود و هیچکسی مثل او نشد
شاعر دلش گرفت و تو را آرزوت کرد
وقتی که قافیه را باخت بیت قبل
تسلیم شد به دره شعرش سقوط کرد
پروانه شد گشت حوالی چشمه را
عطرت وزید و هرچه که دیوانه بوت کرد
آشفته شد شبیه قاصدکی کوچه گرد که
چیدش فرشته ای و به سمت تو فوت کرد
ای شعر!فعل آخر خود را قلم بگیر
شاعر دوباره آخر قصه..
...
(اشکال نداره نرگس خودش تایید میشه)
۳۳۱
۱۶ دی ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.