فیک جونگ کوک
فیک جونگ کوک
.
.
.
.
.
part 11
ویو ات :خدایا چرا جونگ کوک رفت توی جنگل؟ مگه میخواست چیکارش کنه؟رسما الان دارم دیوونگی میکنم که به حرفش گوش دادم ولی خب از طرفیم اگر بفهمه فرار کردم خیلی بخواد رحم کنه میکشتم!
پس باید بمونم!
۵ مین بعد
جونگ کوک داشت به سمت ماشین میومد اما چرا تعادل نداشت ؟ قضیه داره عجیب میشه ...
"جونگ کوک در ماشین رو باز کرد و نشست توی ماشین"
ات توی ذهنش: چرا رفت جنگل؟ بدون پسره برگشت نکنه بلایی سرش اورده؟
کوک: میدونم میخای بگی چیکارش کردم یا چرا بردمش توی جنگل ولی بهتره ساکت باشی(خونسرد)
ا.ت:"سکوت"
ویو ات: بهش خیره بودم اخم گرده بود و لباش کمی بهم فشرده بود انگار داشت درد میکشید!اوه خدای من اون لکه سیاه چیه روی لباس؟ اگر کشته باشتش باید رنگ خون میگرفت ولی سیاهه .. وای دارم میمیرم از کنجکاوی
ویو کوک: عاه ش.ت یادم رفته بود چکش کنم! نباید همینجوری اون بلارو سرش میآوردم ولی حقش بود
نباید بخاطر حواس پرتی جون پرنسسمو به خطر مینداخت
۱۰ مین بعد ...
" جونگ کوک ماشین رو روشن کرد و بی حرف به سمت جاده حرکت کرد "
"کوک نگاهی به ساعت مچی روی دست چپش انداخت "
کوک:اوه شت!(زیرلب) پرنسس گشنت نیس؟
ا.ت: ...
کوک: بیب حرفمو بی جواب نزار (یکم بلند)
ات:ها؟چیشد؟
کوک: گفتم گشنه نیستی؟
ات:عا نه نه
کوک: عجیبه همیشه نه نمیگفتی به غذا ،چیزی شده؟
ات: نه نه فقط امروز خستم میلی به غذا ندارم
کوک: اومم باشه پس بخواب منم غذا میگیرم گشنت شد بخوری
ات:باش
ات چشماشو بست که با سوالی که جونگ کوک ازش پرسید مثل برق گرفته ها بیدار شد و با صورت عصبیش مواجه شد
.
.
.
.
.
.
.
بنظرتون سوال جونگ کوک چی بود؟و با اون پسره چیکار کرد؟ میدونم فکر میکنید خسته کننده شده ولی از پارت بعد قراره هیجان داشته باشیم
شرط: ۴۵ لایک و ۳۵ کامنت
.
.
.
.
.
part 11
ویو ات :خدایا چرا جونگ کوک رفت توی جنگل؟ مگه میخواست چیکارش کنه؟رسما الان دارم دیوونگی میکنم که به حرفش گوش دادم ولی خب از طرفیم اگر بفهمه فرار کردم خیلی بخواد رحم کنه میکشتم!
پس باید بمونم!
۵ مین بعد
جونگ کوک داشت به سمت ماشین میومد اما چرا تعادل نداشت ؟ قضیه داره عجیب میشه ...
"جونگ کوک در ماشین رو باز کرد و نشست توی ماشین"
ات توی ذهنش: چرا رفت جنگل؟ بدون پسره برگشت نکنه بلایی سرش اورده؟
کوک: میدونم میخای بگی چیکارش کردم یا چرا بردمش توی جنگل ولی بهتره ساکت باشی(خونسرد)
ا.ت:"سکوت"
ویو ات: بهش خیره بودم اخم گرده بود و لباش کمی بهم فشرده بود انگار داشت درد میکشید!اوه خدای من اون لکه سیاه چیه روی لباس؟ اگر کشته باشتش باید رنگ خون میگرفت ولی سیاهه .. وای دارم میمیرم از کنجکاوی
ویو کوک: عاه ش.ت یادم رفته بود چکش کنم! نباید همینجوری اون بلارو سرش میآوردم ولی حقش بود
نباید بخاطر حواس پرتی جون پرنسسمو به خطر مینداخت
۱۰ مین بعد ...
" جونگ کوک ماشین رو روشن کرد و بی حرف به سمت جاده حرکت کرد "
"کوک نگاهی به ساعت مچی روی دست چپش انداخت "
کوک:اوه شت!(زیرلب) پرنسس گشنت نیس؟
ا.ت: ...
کوک: بیب حرفمو بی جواب نزار (یکم بلند)
ات:ها؟چیشد؟
کوک: گفتم گشنه نیستی؟
ات:عا نه نه
کوک: عجیبه همیشه نه نمیگفتی به غذا ،چیزی شده؟
ات: نه نه فقط امروز خستم میلی به غذا ندارم
کوک: اومم باشه پس بخواب منم غذا میگیرم گشنت شد بخوری
ات:باش
ات چشماشو بست که با سوالی که جونگ کوک ازش پرسید مثل برق گرفته ها بیدار شد و با صورت عصبیش مواجه شد
.
.
.
.
.
.
.
بنظرتون سوال جونگ کوک چی بود؟و با اون پسره چیکار کرد؟ میدونم فکر میکنید خسته کننده شده ولی از پارت بعد قراره هیجان داشته باشیم
شرط: ۴۵ لایک و ۳۵ کامنت
۱۹.۷k
۰۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.