𝓑𝓮𝓽𝓻𝓪𝔂𝓪𝓵
𝓟𝓪𝓻𝓽:𝓽𝓱𝓲𝓻𝓽𝓮𝓮𝓷
یکدفعه در اتاق باز شد سریع زیر تخت قائم شدم
تهیونگ: لینو هنوز نخوابیدی
لینو: بابایی (تعجب)
تهیونگ: چیزی شده
لینو: نه فقط خوابم نمیبرد
تهیونگ: خودت میدونی اگه مامانت بفهمه میکشتت پس بگیر بخواب
لینو: بابای با مامان اشتی نمیکنی؟
همينجوری داشتم به حرفاشون گوش میدادم بغض تو گلوم بود
تهیونگ: بگیر بخواب فردا هم خاله ریما میاد اینجا تا از تو مراقب کنه باشه؟
عصبی شده بودم یعنی چی اون نمیتونه بیاد ات اروم باش
لینو: اونو نمیخوام مامانی میخوام
داشت تهیونگ میرفت که یهو وایساد
تهیونگ: چرا پنجره اتاقت بازه هوا سرده
اومد جلو پنجره رو بست خداروشکر میکردم که منو ندید بعد از رفتن تهیونگ از زیر تخت بلند شدم یه بوسه رو پیشونی لینو گذاشتم ازش خداحافظی کردم
لینو: مامان بازم میای؟
ات: اره هر شب میام میبینمت عزیزم
از پنجره اتاقش پریدم رو درخت از درخت پریدم پایین سریع از دیوار بالا رفتم خودمو انداختم اونطرف.. سریع از عمارت دور شدم تا جایی که می تونستم دویدم ماشین گرفتم رفتم سمت هتل...
وارد هتل شدم خودمو انداختم رو تخت یاد حرفای تهیونگ افتادم که میخواست ریما رو بیاره از لینو مراقب کنه تهیونگ نمیتونه اونو جایگزین من کنه من به مادرم مادر بچش چشامو روهم گذاشتم که نفهمیدم چیشد پلکام سنگین شد خوابم برد
[ویو ات]
با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم هنوز لود نشده بودم
ات: الو
وکیل: سلام خانم ات سرمایه برداشته شد ولی...
ات: ولی چی؟ (استرس)
وکیل: اقای تهیونگ از این ماجرا خبردار شدن و ادرس هتلی که شما هستید رو خواستن و منم دادم ببخشید مجبور شدم که بدم
دستمو رو سرم گذاشتم وای نباید اونو بفهمه من کجام
ات: باشه سرمایه رو کدوم شرکت سرمایه گذاری کردین؟
وکیل: یه شرکت پیشرفته که فقط یه چند نرخ از شرکت کیم پایین تره شرکت جونگ
با شنیدن اسم شرکت اتاق رو سرم چرخید
ات: نه نه اصلا سریع متوقف کنید اون سرمایه رو
وکیل: ولی به ضرر شماس
دستمو گذاشتم رو سرم لعنتی من با سئون عوضی شریکم
ات: باشه ممنون
گوشیو قطع کردم هرچه زودتر برم شرکت جونگ لباسامو برداشتم در اتاق باز کردم با صورت عصبی تهیونگ مواجه شدم
ات: ته... تهیونگ
اروم اروم میرفتم عقب تهیونگ هم اروم وارد اتاق شد وارد اتاق که شد در از پشت قفل کرد یهو به سمتم حمله کرد منو خوابوند رو تخت روم خیمه زد با دستاش گلومو فشار میداد تقلا میکردم که از زیرش بیام بیرون ولی بی فایده بود اون زورش از من بیشتر بود
ات: د..ارم...دا...رم...خفه...م...میشم
یکدفعه در اتاق باز شد سریع زیر تخت قائم شدم
تهیونگ: لینو هنوز نخوابیدی
لینو: بابایی (تعجب)
تهیونگ: چیزی شده
لینو: نه فقط خوابم نمیبرد
تهیونگ: خودت میدونی اگه مامانت بفهمه میکشتت پس بگیر بخواب
لینو: بابای با مامان اشتی نمیکنی؟
همينجوری داشتم به حرفاشون گوش میدادم بغض تو گلوم بود
تهیونگ: بگیر بخواب فردا هم خاله ریما میاد اینجا تا از تو مراقب کنه باشه؟
عصبی شده بودم یعنی چی اون نمیتونه بیاد ات اروم باش
لینو: اونو نمیخوام مامانی میخوام
داشت تهیونگ میرفت که یهو وایساد
تهیونگ: چرا پنجره اتاقت بازه هوا سرده
اومد جلو پنجره رو بست خداروشکر میکردم که منو ندید بعد از رفتن تهیونگ از زیر تخت بلند شدم یه بوسه رو پیشونی لینو گذاشتم ازش خداحافظی کردم
لینو: مامان بازم میای؟
ات: اره هر شب میام میبینمت عزیزم
از پنجره اتاقش پریدم رو درخت از درخت پریدم پایین سریع از دیوار بالا رفتم خودمو انداختم اونطرف.. سریع از عمارت دور شدم تا جایی که می تونستم دویدم ماشین گرفتم رفتم سمت هتل...
وارد هتل شدم خودمو انداختم رو تخت یاد حرفای تهیونگ افتادم که میخواست ریما رو بیاره از لینو مراقب کنه تهیونگ نمیتونه اونو جایگزین من کنه من به مادرم مادر بچش چشامو روهم گذاشتم که نفهمیدم چیشد پلکام سنگین شد خوابم برد
[ویو ات]
با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم هنوز لود نشده بودم
ات: الو
وکیل: سلام خانم ات سرمایه برداشته شد ولی...
ات: ولی چی؟ (استرس)
وکیل: اقای تهیونگ از این ماجرا خبردار شدن و ادرس هتلی که شما هستید رو خواستن و منم دادم ببخشید مجبور شدم که بدم
دستمو رو سرم گذاشتم وای نباید اونو بفهمه من کجام
ات: باشه سرمایه رو کدوم شرکت سرمایه گذاری کردین؟
وکیل: یه شرکت پیشرفته که فقط یه چند نرخ از شرکت کیم پایین تره شرکت جونگ
با شنیدن اسم شرکت اتاق رو سرم چرخید
ات: نه نه اصلا سریع متوقف کنید اون سرمایه رو
وکیل: ولی به ضرر شماس
دستمو گذاشتم رو سرم لعنتی من با سئون عوضی شریکم
ات: باشه ممنون
گوشیو قطع کردم هرچه زودتر برم شرکت جونگ لباسامو برداشتم در اتاق باز کردم با صورت عصبی تهیونگ مواجه شدم
ات: ته... تهیونگ
اروم اروم میرفتم عقب تهیونگ هم اروم وارد اتاق شد وارد اتاق که شد در از پشت قفل کرد یهو به سمتم حمله کرد منو خوابوند رو تخت روم خیمه زد با دستاش گلومو فشار میداد تقلا میکردم که از زیرش بیام بیرون ولی بی فایده بود اون زورش از من بیشتر بود
ات: د..ارم...دا...رم...خفه...م...میشم
۲۶.۶k
۳۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.