تک پارتی هیونجین :)
وقتی عضو نهمی و یکی می خواد بهت تج *وز کنه
کنار هیونجین روی مبلمان نشسته بودی و به جمعیت مقابلت نگاه می کردی. تو و هیونجین به اجبار کمپانی به یه پارتی دعوت شده بودین هر چند تو اصلا علاقه ای به بودن در اونجا نداشتی.
حدود یه ساعت در اونجا بودین که آروم از جات بلند شدی که دست هیونجین دور مچت گره خورد و گفت: کجا میری؟
به خاطر صدای بلند موسیقی خودتو بهش نزدیک کردی و دم گوشش گفتی: میرم سرویس زود بر می گردم.
هیونجین اما با نگرانی گفت: مراقب باش. خودت آدمای اینجا رو می شناسی. نمی خوام اتفاقی برات بیوفته.
تو هم با سرت تایید کردی که هیونجین دستتو آزاد کرد و تو به سمت سرویس رفتی. بعد از تمام شدن کارت از سرویس خارج شدی و سعی کردی خیلی سریع پیش هیونجین برگردی چون می تونستی نگاه های آزار دهنده افراد رو روی خودت احساس کنی.
در حال برگشت بودی که شخصی دستت رو گرفت با ترس سرت رو تکون دادی که مرد ناآشنایی رو دیدی. گفتی: چیزی شده آقا؟
همون لحظه مرد تو رو داخل یه اتاق پرت کرد و در رو قفل کرد.
با ترس گفتی : تو کی هستی؟
مرد با یه پوزخند به سمتت حرکت می کنه که به عقب قدم بر می داری که به دیوار سرد اتاق برخورد می کنی.
مرد تو رو به دیوار می چسبونه و سعی می کنه ببوستت که پسش می زنی. با این حرکت مرد عصبانی میشه و تو رو روی تخت پرت می کنه و روت خیمه می زنه. شروع به کبود کردن گردنت می کنه که تو بغض می کنی و اینبار ازش خواهش می کنی: خواهش میکنم ولم کن
اما مرد بی توجه بعد از چندین کبودی روی بخش های مختلف بدنت شروع به بوسیدن لبات می کنه که اشکات سرازیر میشه. مرد دستشو وارد دامنت می کنه که همون موقع در با شدت باز میشه و تو با هیونجین که خشم از صورتش می باره مواجه میشی. همون لحظه هیونجین به سمت مرد حمله ور میشه و شروع به زدنش می کنه. بعد از چند دقیقه به سمتش میری و میگی :بس کن هیون
که اونم یه مشت به مرد می زنه و با صدای بلند میگه : اگه فقط یه بار دیگه ببینمت زندت نمی زارم فهمیدی؟ و دستتو می گیره و تو رو به یه اتاق می بره و در رو می بنده و محکم بغلت می کنه و میگه : متاسفم متاسفم همش تقصیر منه. باید حواسم بهت می بود.
اما تو هم در حالی که گریه می کردی گفتی: تقصیر خودمه.
بعد هیونجین کمی ازت فاصله می گیره تا ببینه سالمی که با دیدن کبودی هات دستی روشون می کشه و دوباره تکرار می کنه و میگه : متاسفم بیب.
تو در جواب آروم میگی: من خوبم میشه بریم؟ دیگه نمی تونم اینجا رو تحمل کنم
هیونجین هم آروم میگه : مطمئن باشم خوبی؟
که تو هم با سرت تائید می کنی که آروم میگه: همین الان میریم
کنار هیونجین روی مبلمان نشسته بودی و به جمعیت مقابلت نگاه می کردی. تو و هیونجین به اجبار کمپانی به یه پارتی دعوت شده بودین هر چند تو اصلا علاقه ای به بودن در اونجا نداشتی.
حدود یه ساعت در اونجا بودین که آروم از جات بلند شدی که دست هیونجین دور مچت گره خورد و گفت: کجا میری؟
به خاطر صدای بلند موسیقی خودتو بهش نزدیک کردی و دم گوشش گفتی: میرم سرویس زود بر می گردم.
هیونجین اما با نگرانی گفت: مراقب باش. خودت آدمای اینجا رو می شناسی. نمی خوام اتفاقی برات بیوفته.
تو هم با سرت تایید کردی که هیونجین دستتو آزاد کرد و تو به سمت سرویس رفتی. بعد از تمام شدن کارت از سرویس خارج شدی و سعی کردی خیلی سریع پیش هیونجین برگردی چون می تونستی نگاه های آزار دهنده افراد رو روی خودت احساس کنی.
در حال برگشت بودی که شخصی دستت رو گرفت با ترس سرت رو تکون دادی که مرد ناآشنایی رو دیدی. گفتی: چیزی شده آقا؟
همون لحظه مرد تو رو داخل یه اتاق پرت کرد و در رو قفل کرد.
با ترس گفتی : تو کی هستی؟
مرد با یه پوزخند به سمتت حرکت می کنه که به عقب قدم بر می داری که به دیوار سرد اتاق برخورد می کنی.
مرد تو رو به دیوار می چسبونه و سعی می کنه ببوستت که پسش می زنی. با این حرکت مرد عصبانی میشه و تو رو روی تخت پرت می کنه و روت خیمه می زنه. شروع به کبود کردن گردنت می کنه که تو بغض می کنی و اینبار ازش خواهش می کنی: خواهش میکنم ولم کن
اما مرد بی توجه بعد از چندین کبودی روی بخش های مختلف بدنت شروع به بوسیدن لبات می کنه که اشکات سرازیر میشه. مرد دستشو وارد دامنت می کنه که همون موقع در با شدت باز میشه و تو با هیونجین که خشم از صورتش می باره مواجه میشی. همون لحظه هیونجین به سمت مرد حمله ور میشه و شروع به زدنش می کنه. بعد از چند دقیقه به سمتش میری و میگی :بس کن هیون
که اونم یه مشت به مرد می زنه و با صدای بلند میگه : اگه فقط یه بار دیگه ببینمت زندت نمی زارم فهمیدی؟ و دستتو می گیره و تو رو به یه اتاق می بره و در رو می بنده و محکم بغلت می کنه و میگه : متاسفم متاسفم همش تقصیر منه. باید حواسم بهت می بود.
اما تو هم در حالی که گریه می کردی گفتی: تقصیر خودمه.
بعد هیونجین کمی ازت فاصله می گیره تا ببینه سالمی که با دیدن کبودی هات دستی روشون می کشه و دوباره تکرار می کنه و میگه : متاسفم بیب.
تو در جواب آروم میگی: من خوبم میشه بریم؟ دیگه نمی تونم اینجا رو تحمل کنم
هیونجین هم آروم میگه : مطمئن باشم خوبی؟
که تو هم با سرت تائید می کنی که آروم میگه: همین الان میریم
۶.۸k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.