فیک کوک ( جدایی ناپذیر) پارت ۱۷
از زبان ا/ت
جیهو گفت : راستش من اومدم بهت بگم که امشب کمپانی هیلا همه شریک هاش رو به یه مهمونی دعوت کرده مدیر کمپانی بهم گفت بیام بهت بگم
جونگ کوک گفت : باشه حتماً میام
جیهو گفت : پس منتظرتم
گفتم : چرا تو منتظرشی ؟🤨 گفت : ا/ت جون تو خیلی حساسی گفتم : نخیر من اصلا حساس نیستم ولی بعضی جاها باید حساس بود ، برام قیافه گرفت گفت : خب من که چیزی نگفتم عزیزم
گفتم : خیلی معلوم بود چیزی نگفتی
گفت : باشه خب من دیگه برم ، رفت دستام رو گذاشتم روی کمرم ( مامانا وقتی اعصبانی میشن دستاشون رو میزارن روی کمرشون اونطوری 😂 ) اداش رو در آوردم گفتم : دختره نچسب ازش خیلی خیلی خیلی بدم میاد
برگشتم سمته جونگ کوک لُپَم رو کشید و گفت : آخ که چقدر حسودی تو دستاش رو انداخت دوره کمرم و گفت : میدونی تو هرچقدر بیشتر حسودی میکنی من بیشتر عاشقت میشم
انگار مست شده بودم ولی خودمو جمع و جور کردم چند بار هم چشمام رو باز و بسته کردم و گفتم : اینجا شرکته یکی میبینه گفت : ببینه خب مگه ما چیکار میکنیم گفتم : نشد دیگه ولم کن برم سره کارم گفت : اوففف از دست تو همیشه فرار میکنی
از اتاقش اومدم بیرون رفتم سره میزم نشستم
( ۳ ماه بعد )
از زبان ا/ت
مامانم و بابام دیگه بهم گیر نمیدن خیلی راحت با جونگ کوک میرم بیرون حتی جونگ کوک چندبار واسه شام اومده خونمون .
خواهرم هم با رییس تهیونگ قرار میزاره بالاخره همه چیز خیلی خوب شده توی شرکت هم همه خیلی زوج منو جونگ کوک رو دوست دارن مخصوصا لینا دیگه بهمون حسودی نمیکنه .
فردا تولدمه نمیخوام فردا بیام شرکت برای همین رفتم اتاق جونگ کوک تا ازش اجازه بگیرم رفتم داخل
دوباره با لبخند نگام میکرد گفت : خوش اومدی گفتم : ممنون راستش من فردا رو مرخصی میخوام گفت : چرا چیزی شده گفتم : نه فقط مرخصی میخوام همین ، نمیخوام بدونه تولدمه شاید فکر کنه اینطوری میگم ازش کادو میخوام یا چون پولداره ازش میخوام یه تولده با شکوه برام بگیره
گفت : تا دلیلش رو نگی نمیتونم بهت مرخصی بدم که گفتم : جونگ کوک فقط فردا رو مرخصی بده میخوام استراحت کنم همین بعده کلی اصرار اومد کنارم و گفت : چون خانمم خواست بهش مرخصی دادم
گفتم : باشه حالا لوسم نکن
بغلم کرد و گفت : آخه اگه فردا نبینمت نمیتونم کار کنم
گفتم : آها یعنی میگی من بهت انرژی میدم
جیهو گفت : راستش من اومدم بهت بگم که امشب کمپانی هیلا همه شریک هاش رو به یه مهمونی دعوت کرده مدیر کمپانی بهم گفت بیام بهت بگم
جونگ کوک گفت : باشه حتماً میام
جیهو گفت : پس منتظرتم
گفتم : چرا تو منتظرشی ؟🤨 گفت : ا/ت جون تو خیلی حساسی گفتم : نخیر من اصلا حساس نیستم ولی بعضی جاها باید حساس بود ، برام قیافه گرفت گفت : خب من که چیزی نگفتم عزیزم
گفتم : خیلی معلوم بود چیزی نگفتی
گفت : باشه خب من دیگه برم ، رفت دستام رو گذاشتم روی کمرم ( مامانا وقتی اعصبانی میشن دستاشون رو میزارن روی کمرشون اونطوری 😂 ) اداش رو در آوردم گفتم : دختره نچسب ازش خیلی خیلی خیلی بدم میاد
برگشتم سمته جونگ کوک لُپَم رو کشید و گفت : آخ که چقدر حسودی تو دستاش رو انداخت دوره کمرم و گفت : میدونی تو هرچقدر بیشتر حسودی میکنی من بیشتر عاشقت میشم
انگار مست شده بودم ولی خودمو جمع و جور کردم چند بار هم چشمام رو باز و بسته کردم و گفتم : اینجا شرکته یکی میبینه گفت : ببینه خب مگه ما چیکار میکنیم گفتم : نشد دیگه ولم کن برم سره کارم گفت : اوففف از دست تو همیشه فرار میکنی
از اتاقش اومدم بیرون رفتم سره میزم نشستم
( ۳ ماه بعد )
از زبان ا/ت
مامانم و بابام دیگه بهم گیر نمیدن خیلی راحت با جونگ کوک میرم بیرون حتی جونگ کوک چندبار واسه شام اومده خونمون .
خواهرم هم با رییس تهیونگ قرار میزاره بالاخره همه چیز خیلی خوب شده توی شرکت هم همه خیلی زوج منو جونگ کوک رو دوست دارن مخصوصا لینا دیگه بهمون حسودی نمیکنه .
فردا تولدمه نمیخوام فردا بیام شرکت برای همین رفتم اتاق جونگ کوک تا ازش اجازه بگیرم رفتم داخل
دوباره با لبخند نگام میکرد گفت : خوش اومدی گفتم : ممنون راستش من فردا رو مرخصی میخوام گفت : چرا چیزی شده گفتم : نه فقط مرخصی میخوام همین ، نمیخوام بدونه تولدمه شاید فکر کنه اینطوری میگم ازش کادو میخوام یا چون پولداره ازش میخوام یه تولده با شکوه برام بگیره
گفت : تا دلیلش رو نگی نمیتونم بهت مرخصی بدم که گفتم : جونگ کوک فقط فردا رو مرخصی بده میخوام استراحت کنم همین بعده کلی اصرار اومد کنارم و گفت : چون خانمم خواست بهش مرخصی دادم
گفتم : باشه حالا لوسم نکن
بغلم کرد و گفت : آخه اگه فردا نبینمت نمیتونم کار کنم
گفتم : آها یعنی میگی من بهت انرژی میدم
۱۴۶.۸k
۲۶ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.