𝐲𝐨𝐮 𝐬𝐚𝐯𝐞𝐝 𝐦𝐞⁴⁷
𝐲𝐨𝐮 𝐬𝐚𝐯𝐞𝐝 𝐦𝐞⁴⁷
بعد از کلی حرف زدن...کاشف به عمل اومد که جیمین وزیر یه کمپانیه خیلی خیلی کمیاب و مهمیه...سرم مشغول شده بود که جانگ می از تو کیفش دفترچه قشنگی پیرون اورد...دفترچه کیوتی بود...
جانگ می: بیا اینو برای تو خریدم....خاطراتت رو توش بنویس*لبخند*
دفترچه رو با تردید از دستش گرفتم و تشکر کردم.....همینطور گرم صحبت بودم که صدای باز شدن در به گوشم رسید...جیمین بود.......جوری که دستش روی موهاش بود و اونا رو درهم میکرد و بهم میریخت، با چشمای پف کرده، گیج به منو و جانگ می نگاهی انداخت....
جانگ می: او سلام داداش
جیمین: سلام*گیج*....(مکث)....اینجا چیکار میکنی
جانگ می: خواستم به ات چیزی بدم و هزینه لوازم کالجم رو باهات تصفیه کنم
جیمین: آیششش صد بار گفتم نمیخواد اون پولو بهم بدی*کیوت*
جانگ می:*خنده بلند*....هنوزم مثل بچه ها رفتار میکنی
جیمین: حالا خوبه فقط پنج سال ازم بزرگ تری نکشیمون رئیس
جانگ می: عه نه بابا الان من بزرگ شدم؟...
جیمین: نه من بزرگ شدم
همینطور به دعوای بچگونه و خنده دارشون نگاه میکردم مثل سینما بود!....کنترلم از دستم در رفت و خنده بلندی کردم...
ات:*خنده بلند*
جانگ می: چه عجب دختر خانم رویایی خندید*خنده*
جیمین:*پوزخند*
خودمو سریع کنترل کردم...مـثل اینکه حال جیمین بهتر شده......
ات: الان برمیگردم
به سمت اتاق رفتم و دفترچه رو کنار میز تخت، زیر چراغ خواب گوچیک روی میز گذاشتم....و به بیرون رفتم.......
بعد از کلی حرف زدن...کاشف به عمل اومد که جیمین وزیر یه کمپانیه خیلی خیلی کمیاب و مهمیه...سرم مشغول شده بود که جانگ می از تو کیفش دفترچه قشنگی پیرون اورد...دفترچه کیوتی بود...
جانگ می: بیا اینو برای تو خریدم....خاطراتت رو توش بنویس*لبخند*
دفترچه رو با تردید از دستش گرفتم و تشکر کردم.....همینطور گرم صحبت بودم که صدای باز شدن در به گوشم رسید...جیمین بود.......جوری که دستش روی موهاش بود و اونا رو درهم میکرد و بهم میریخت، با چشمای پف کرده، گیج به منو و جانگ می نگاهی انداخت....
جانگ می: او سلام داداش
جیمین: سلام*گیج*....(مکث)....اینجا چیکار میکنی
جانگ می: خواستم به ات چیزی بدم و هزینه لوازم کالجم رو باهات تصفیه کنم
جیمین: آیششش صد بار گفتم نمیخواد اون پولو بهم بدی*کیوت*
جانگ می:*خنده بلند*....هنوزم مثل بچه ها رفتار میکنی
جیمین: حالا خوبه فقط پنج سال ازم بزرگ تری نکشیمون رئیس
جانگ می: عه نه بابا الان من بزرگ شدم؟...
جیمین: نه من بزرگ شدم
همینطور به دعوای بچگونه و خنده دارشون نگاه میکردم مثل سینما بود!....کنترلم از دستم در رفت و خنده بلندی کردم...
ات:*خنده بلند*
جانگ می: چه عجب دختر خانم رویایی خندید*خنده*
جیمین:*پوزخند*
خودمو سریع کنترل کردم...مـثل اینکه حال جیمین بهتر شده......
ات: الان برمیگردم
به سمت اتاق رفتم و دفترچه رو کنار میز تخت، زیر چراغ خواب گوچیک روی میز گذاشتم....و به بیرون رفتم.......
۱۱.۶k
۰۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.