*پارت چهارم*
*
خوشحال میرم تو که یهو یوجین جلوم سبز شده
÷سلام
فقط سرمو تکون میدم...
به سمت اتاقم میرم که بازومو میگیره
÷باید باهات حرف بزنم
+من با تو چه حرفی دارم آخه؟
÷مهمه
انگشتاشو از دور بازوم باز کردم و دست به سینه منتظر موندم
+زود باش
÷بیا بریم تو اتاقت باهات حرف بزنم
+خیله خب... فقط اگه بفهمم یه نقشه ای داری همینجا دارت میزنم
هیچی نمیگه و جلو تر از من میره تو اتاق...
پوفی میکنم و منم دنبالش میرم.
درو پشتم میبندم و کنارش رو تخت میشینم
+چیه؟
قیافه ی ناراحتی به خودش گرفت.
ای عوضی میخاد ببینه دروغ گفتم یا نه
÷تو از اینکه ازدواج کنی واقعا راضی هستی؟
+اولش نه ولی بعد فهمیدم بابا خوبیمو میخاد
÷داری راست میگی؟اگه بخای من فراریت میدم
لعنتیییی،کار همون یون چول عوضیه(باباش)حالا از این راه وارد میشی؟دارم برات
+یااا چی داری میگی کیم یو جین؟تا کجا میتونم فرار کنم؟اصلا چرا فرار کنم فوقش اگه ازدواج کردم و نتونستم باهاش کنار بیام طلاق میگیرم
÷من برادرتم میتونی راستشو بهم بگی
امیدوارم یکی بگیرتت بهت تجا**وز کنه عوضیییییی
بغلش کردم
+تو خودت میدونی پدر چقد پولداره و پارتی داره حتما سه سوته پیدام میکنه پس نمیتونم فرار کنم
÷از اینکه داری ازدواج میکنی ناراحتم دلم نمیخاد از پیشم بری.
یکی نیست بگه آخه کثا**فت من کی پیشت بودم؟ما فقط سر میز غذا همو میدیدم و شاید هر چند ماه یه بار یه فوشی چیزی میدادیم
+ناراحت نباش...بهت سر میزنم
ازم جدا شد و گونمو بوسید
÷امیدوارم خوشبخت بشی
آره حتما...وقتی از این خونه ی نفرین شده برم خوشبت میشم
لبخندی حواله اش کردم
+ممنونم اوپا
÷دیگه مزاحمت نمیشم استراحت کن
اینو گفت و رفت بیرون
دستمو روی جایی که بوسم کرده بود گذاشتم،از بوسه اش حس عجیبی داشتم جز وقتی که خیلی کوچیک بودیم دیگه هیچ ارتباطی نداشتیم.مثل دوتا غریبه که فقط همخونه شدن.
یه لحظه از رفتن پشیمون شدم ولی با به یاد آوردن اینکه حرفاش فقط برای این بود که از زیر زبونم حرف بکشه مصمم تر شدم.
همش میخاستم با خودم حرف بزنم ولی بخاطر برنامه ای که رو گوشیم نمیتونستم
کوله رو باز کردم و از توش لباسی که جودا برام خریده بود رو درآوردم
+سلیقه اش بد نیستا ولی چرا صورتییییی؟باید بهش میگفتم مشکی بگیره
با چیزی که گفتم کوبیدم رو پیشونیم.
خراب کردممممم
+همش اصرار میکنه خودم باید برات انتخاب کنم آخه این چیه؟
با ک**صشعری که گفتم مثلا خواستم جمعش کنم ولی نمیدونستم جواب میده یا نه
خوشحال میرم تو که یهو یوجین جلوم سبز شده
÷سلام
فقط سرمو تکون میدم...
به سمت اتاقم میرم که بازومو میگیره
÷باید باهات حرف بزنم
+من با تو چه حرفی دارم آخه؟
÷مهمه
انگشتاشو از دور بازوم باز کردم و دست به سینه منتظر موندم
+زود باش
÷بیا بریم تو اتاقت باهات حرف بزنم
+خیله خب... فقط اگه بفهمم یه نقشه ای داری همینجا دارت میزنم
هیچی نمیگه و جلو تر از من میره تو اتاق...
پوفی میکنم و منم دنبالش میرم.
درو پشتم میبندم و کنارش رو تخت میشینم
+چیه؟
قیافه ی ناراحتی به خودش گرفت.
ای عوضی میخاد ببینه دروغ گفتم یا نه
÷تو از اینکه ازدواج کنی واقعا راضی هستی؟
+اولش نه ولی بعد فهمیدم بابا خوبیمو میخاد
÷داری راست میگی؟اگه بخای من فراریت میدم
لعنتیییی،کار همون یون چول عوضیه(باباش)حالا از این راه وارد میشی؟دارم برات
+یااا چی داری میگی کیم یو جین؟تا کجا میتونم فرار کنم؟اصلا چرا فرار کنم فوقش اگه ازدواج کردم و نتونستم باهاش کنار بیام طلاق میگیرم
÷من برادرتم میتونی راستشو بهم بگی
امیدوارم یکی بگیرتت بهت تجا**وز کنه عوضیییییی
بغلش کردم
+تو خودت میدونی پدر چقد پولداره و پارتی داره حتما سه سوته پیدام میکنه پس نمیتونم فرار کنم
÷از اینکه داری ازدواج میکنی ناراحتم دلم نمیخاد از پیشم بری.
یکی نیست بگه آخه کثا**فت من کی پیشت بودم؟ما فقط سر میز غذا همو میدیدم و شاید هر چند ماه یه بار یه فوشی چیزی میدادیم
+ناراحت نباش...بهت سر میزنم
ازم جدا شد و گونمو بوسید
÷امیدوارم خوشبخت بشی
آره حتما...وقتی از این خونه ی نفرین شده برم خوشبت میشم
لبخندی حواله اش کردم
+ممنونم اوپا
÷دیگه مزاحمت نمیشم استراحت کن
اینو گفت و رفت بیرون
دستمو روی جایی که بوسم کرده بود گذاشتم،از بوسه اش حس عجیبی داشتم جز وقتی که خیلی کوچیک بودیم دیگه هیچ ارتباطی نداشتیم.مثل دوتا غریبه که فقط همخونه شدن.
یه لحظه از رفتن پشیمون شدم ولی با به یاد آوردن اینکه حرفاش فقط برای این بود که از زیر زبونم حرف بکشه مصمم تر شدم.
همش میخاستم با خودم حرف بزنم ولی بخاطر برنامه ای که رو گوشیم نمیتونستم
کوله رو باز کردم و از توش لباسی که جودا برام خریده بود رو درآوردم
+سلیقه اش بد نیستا ولی چرا صورتییییی؟باید بهش میگفتم مشکی بگیره
با چیزی که گفتم کوبیدم رو پیشونیم.
خراب کردممممم
+همش اصرار میکنه خودم باید برات انتخاب کنم آخه این چیه؟
با ک**صشعری که گفتم مثلا خواستم جمعش کنم ولی نمیدونستم جواب میده یا نه
۱۴.۱k
۲۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.