عشق یهوییpart 19
تهیونگ حولش رو برداشت ورفت حموم
*ویو ا/ت*
ا/ت خب حالا نوبت منه دختر کوچولو باید یه کوچولو اذیت میشه خب ولی حقته
*نیکا ویو*
دستام رو بستن بردنم سوار یه ماشین ون مشکی درو رو بستن بعد یهو دیدم بیهوش شدم بعد وقتی بیدار بودم خودم رو مثل تهیونگ بسته بودن دستام رو ولی یه اتاق مشکی بود با در سفید یه تخت یه میز ارایش وپنجره هم نداشت بعد بهوش اومدم اینجا بودم رفتم درو باز کنم دیدم قفله اوفف حالا چیکار کنم
*ا/ت ویو*
رفتم سوار ماشین شدم ورفتم همونجا همون طبقه که گفته بودم و...
*پایان*
*ویو ا/ت*
ا/ت خب حالا نوبت منه دختر کوچولو باید یه کوچولو اذیت میشه خب ولی حقته
*نیکا ویو*
دستام رو بستن بردنم سوار یه ماشین ون مشکی درو رو بستن بعد یهو دیدم بیهوش شدم بعد وقتی بیدار بودم خودم رو مثل تهیونگ بسته بودن دستام رو ولی یه اتاق مشکی بود با در سفید یه تخت یه میز ارایش وپنجره هم نداشت بعد بهوش اومدم اینجا بودم رفتم درو باز کنم دیدم قفله اوفف حالا چیکار کنم
*ا/ت ویو*
رفتم سوار ماشین شدم ورفتم همونجا همون طبقه که گفته بودم و...
*پایان*
۶۱.۰k
۰۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.